درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/05/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/استعمال اللفظ في أكثر من معنى /بطون قرآنی(2)

بیان محقّق خراسانی (قدّس سرّه) و نقد آن
ایشان معتقدند اینکه بتوان بطون قرآنی را از مصادیق استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معنا دانست توهّمی بیش نیست . لذا می گوید: وهمٌ ودفعٌ: لعلّک تتوهّم: أنّ الأخبار الدالّة علی أنّ للقرآن بطوناً - سبعة أو سبعین - تدلّ علی وقوع استعمال اللفظ فی أکثر من معنی واحد، فضلاً عن جوازه.[1] یعنی شاید چنین توهم کنید که اخبار دال بر اینکه قرآن در بردارنده بطونِ هفت گانه یا هفتاد گانه است، دلالت بر وقوعِ استعمالِ لفظ در بیش از یک معنا دارند چه رسد به جواز آن.
ایشان در ادامه دو پاسخ و احتمال ارائه می دهند به نحوی که به شرح زیر است.

پاسخ نخست

1) اینکه بطونِ قرآنی معنایی نیست که از ظاهر لفظ قابل استفاده باشد. لذا می فرماید: ولکنّک غفلت عن أ نّه لا دلالة لها أصلاً علی أنّ إرادتها کان من باب إرادة المعنی من اللفظ، فلعلّه کان بإرادتها فی أنفسها حال الاستعمال فی المعنی، لا من اللفظ کما إذا استعمل فیها.[2] یعنی الفاظ قرآن در همان حالی که در معنای ظاهرشان به کار رفته اند، بر هفت یا هفتاد معنای دیگر هم بطور مستقل از این لفظ، دلالت دارند، بدون آنکه، لفظ در این معانی استعمال شده باشد.
به عبارت دیگر ایشان می‌فرماید: محلّ بحث ما مربوط به جایی است که معانی لفظِ مشترک برای یک لفظ در عرض یکدیگر استعمال گردد در حالی که روایاتِ بطونِ قرآن چنین معنایی را نمی‌دهد و البته از آنها استفاده نمی‌شود که آنها مستعمل فیهٌ الفاظِ قرآن است. معنای بطنی هیچ ارتباطی به لفظ و ظاهر ندارد بلکه بین آن دو نوعی مقارنه وجود دارد. توضیح اینکه لفظ در معنای ظاهرش استعمال شده ولی متکلّم معانی دیگری که مقارن با آن است را اراده و استعمال نموده است.
اشکال
در اشکال به دیدگاه ایشان باید گفت: این بیان به دو جهت زیر قابل پذیرش نیست.
الف) روایاتی که می‌گوید قرآن دارای بطن است، در مقام تجلیل و تعظیم قرآن می باشد لکن چنانچه بیان ایشان را بپذیریم دیگر از آن عظمت و تعظیم خبری نخواهد بود.
ب) اینکه روایاتِ بطونِ قرآن در صدد بیان آن است که همین قرآن که دارای ظاهری است، دارای باطنی هم می‌باشد و به این معنا نیست که متکلّم به قرآن یک امور دیگری را مقارن با این معنا قصد کرده باشد. لذا تقارن بین دو معنا وجود ندارد بلکه همین ظاهر دارای باطن یا بطونی است. نتیجه اینکه بیان محقق خراسانی( قدّس سرّه) لایسمن ولا یغنی من الجوع است.

پاسخ دوم

2) محقّق خراسانی (قدّس سرّه) در اشکال دوم می‌فرماید: أو کان المراد من البطون لوازم معناه المستعمل فیه اللفظ، وإن کان أفهامنا قاصرةً عن إدراکها.[3] یعنی الفاظ قرآن در همان معنای ظاهرشان استعمال شده اند، اما این معنای واحد، لوازمی در طول خود دارد، و این معانی هفت یا هفتادگانه از ملزومات آن هستند، نه در عرض آن و به عبارت دیگر معانی بطونِ قرآنی از موارد مستعمل فیه نیز محسوب می‌شود لکن از لوازمِ آن خواهد بود و دلالتی مطابقی ندارد. یعنی به دلالت مطابقی چنین چیزی برای قرآن ثابت است ولی ظاهرِ لفظ همان مدلول مطابقی است بنابراین وقتی چنین چیزی وجود داشته باشد دیگر مستعمل فیه لفظ بر آن دلالت ندارد. لذا اگر کلام دارای لوازمی باشد لفظ صرفاً در یک معنای مطابقی با آن استعمال شده نه در لوازم آن؛ پس بطن نمی‌تواند به عنوان استعمال لفظ در اکثر از یک معنا محسوب شود.
باید گفت: پاسخ دوم محقّق خراسانی (قدّس سرّه) فی الجمله و به نحو موجبه جزئیه قابل پذیرش است و البته محقّق خوئی (قدّس سرّه) شاهد آورده‌اند که این پاسخ صحیح است[4] به دلیل روایاتی که در آن آمده قرآن نمی‌میرد و مَثل آن به شمس و قمر ماند که کهنه نمی‌شوند[5] و ... که به عنوان تأییدی بر فرمایش محقق خراسانی (قدّس سرّه) می‌باشد و ما نیز این پاسخ را می‌پذیریم لکن می‌گوییم برخی از بطون قرآنی - نه همه آنها - مدلول التزامیِ الفاظِ قرآن نیست. به عنوان نمونه آیه " فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ " [6] یعنی و ما پيش از تو (براى مردم به عنوان پيامبر و رسول) نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى كرديم (نه فرشتگان و نه زنان و نه اجنّه را) پس اگر (اين سيره جاريه الهى را) نمى دانيد از اهل ذكر (از علماى تورات و انجيل غير محرّف، و ساير كتاب هاى آسمانى) بپرسيد. این آیه به این معنا است که مراد از ظاهر قرآن از معنای "اهل ذکر" همان علما و دانشمندان یهود و ادیان دیگر است لکن اهل ذکر صرفاً اختصاص به ایشان ندارد بلکه می‌تواند به عنوان یک مَثل باشد که در همه جا قابلیت تطبیق دارد؛ یعنی قرآن می فرماید چیزی را که نمی‌دانید از کسانی که می‌دانند بپرسید. به عنوان مثال مردم احکام شریعت و دین را از اهل بیت بپرسند لذا در روایات این معنا - اهل الذکر - بر اهل بیت تطبیق شده است. از طرف دیگر فقهاء که برای استنباط احکام به روات احادیث مراجعه می‌کنند - هرچند ممکن است آنها دارای علم نباشند - همان روات به عنوان اهل ذکر برای ایشان محسوب می شوند. نیز وقتی عامی به مجتهد رجوع می کند چنین معنایی قابل استفاده است.
نمونه دیگر آیه "مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ" [7] یعنی خداوند براى هيچ مردى دو تا دل در درونش (و دو تا جان در داخل بدنش و قهرا دو تا اعتقاد متضاد در درون مغزش) قرار نداده است و به عبارت دیگر خداوند در سینه هیچ مردی دو قلب قرار نداده است. در حالی که در روایت آمده است که یعنی خداوند دو قلب قرار نداده که با یک دل محبتِ ما را داشته باشد و با قلبِ دوم محبتِ دشمنان ما را داشته باشد.[8] لذا چنانچه واضح است از ظاهر آیه چنین معنایی برداشت نمی‌شود لکن معنای بطنیِ مذکور صحیح است و اشکالی ندارد.
چند نکته
1) بطن قرآن از ظاهر لفظ قابل استفاده نیست.
2) بطنِ قابل استفاده از ظاهر، نباید مخالف با دیگر نصوص قرآن باشد.
به عنوان نمونه چه بسا برخی عرفا بطونی را از آیات قرآن مطرح می‌کنند که با نصوص دیگر قرآنی دارای تعارض و تنافی است لذا قابل پذیرش نمی‌باشد. مثلاً برخی از آنها فرعون را موحّد می‌دانند و ادعای ایمانش را صادق می شمارند.[9] چرا که می گویند او در پایان عمر ایمان آورد و با همان حال و بدون معصیت از دنیا رفت به این معنا که با حالت عصمت به ملاقات پروردگار رفت بنابراین یکی از موحّدین می‌باشد و در دریای رحمت الهی غرق شد! لذا می‌بینیم که این معنا با آیات دیگر – مثل آیه 91 و 92 سوره یونس - در تنافی و تعارض است بنابراین قابل پذیرش نیست.
3) بطن قرآن را کسانی می‌فهمند که قرآن در خانه آنها نازل شده است.[10] بنابراین باید ایشان آن را کشف و بیان کنند و البته دیگران هم می‌توانند چنین کنند به شرط آنکه تنافی و تعارضی با آیات دیگر نداشته باشد و دیگر آنکه معنای بطنی مورد نظر خود را به نحو احتمال ذکر کنند.

 


[1] . کفایه الاصول؛ ۱، ص۵۹.
[2] . کفایه الاصول؛ ۱، ص۵۹.
[3] . کفایه الاصول؛ ۱، ص۵۹.
[4] . محاضرات فی اصول الفقه( للفیاض)؛ ج1، ص144.
[5] . تفسير العياشي ؛ ج‌2 ؛ ص203، ح6، روایت عبدالرحیم القصیر. الكافي ؛ ج‌1، ص: 192، ح3، حدیث ابی بصیر. بصائر الدرجات ؛ ج‌1، ص: 196، ح7 حدیث فضیل بن یسار.
[6] . سوره نحل؛ آیه ۴۳ و انبیاء؛ آیه ۷.
[7] . سوره احزاب ؛ آیه 4.
[8] . الأمالي (للمفيد)؛ص: 233، ح4.
[9] . فصوص الحکم؛ ص208، ممد الهمم؛ صص568 و فصّ موسویه صص581 و 582.
[10] . الكافي ؛ ج‌8، ص: 311، ح485، حدیث زید شحّام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo