درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/05/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/حقیقت و مجاز /دیدگاه مختار

دیدگاه مختار در وضع مَجاز

برای شناسایی حال واقعی مَجاز مسلکی دیگر وجود دارد که مطابق وجدان بوده و برهان آنرا تأیید می کند و هنگام عرضه بر ذهنِ مستقیم، مورد پذیرش قرار میگیرد است و طبع بیمار آنرا کنار می گذارد.
مسلک فوق بر آن است که الفاظ مَجازی نیز در معنای حقیقی و اصلی خود استعمال شده اند و کسی که آنرا به کارگرفته و استعمال می کند هیچگونه معنای جدیدی را قصد و اراده نکرده است و البته از تعهّد نخستین هم رجوع نکرده است و نیز در مرحله وضع و استعمال هیچگونه تفاوتی بین حقیقت و مجاز وجود ندارد.
به عنوان نمونه لفظِ اسد در معنای مجازی دارای همان وضع و استعمال حقیقی خودش - حیوان مفترس - می باشد.
توضیح اینکه طبع سلیم گواه آن است که اگر کسی بگوید: " قاتلتُ الیوم اسداً هصوراً یعنی امروز با شیری شرزه نبرد کردم." هیچ کس گمان نمی کند که معنای آن نبرد با حیوان مفترس باشد بلکه می داند معنایش نبرد با مردی شجاع را اراده کرده است.
نیز کسی که بگوید: " قابلت البارحة قمراً منیراً یعنی دیشب با ماه نورانی هم صحبت بودم " هیچ کس گمان نمی کند که معنایش دیدار با ماه آسمان باشد بلکه می داند که معنایش دیدار با معشوقی پریچهره را اراده کرده است.
بنابراین استعمال دو لفظ " اسد و قمر " در معنای مجازیشان، رساننده همان معنای موضوع له به مخاطب می باشد و به عبارت دیگر مستعمِل در صدد القای معنای شیر بیشه و ماه آسمان است هر چند که چنین استعمالی مطابق با واقع نباشد لذا نمی تواند استعمالی علی سبیل جِدّ محسوب شود بنابراین استعمالِ مذکور مَجازی است.
ناگفته نماند که مراد از استعمال - چنانچه گذشت - عبارت از چیزی است که متکلّم فصدِ افهامش را دارد و البته تفاوتی در آن بین صدق با کذب و جدّ یا هزل نخواهد بود و این استعمال به هر انگیزه و هدفی واقع شود صحیح است و البته در غیر اینصورت جای هیچگونه تعجّبی برای مستعمِل باقی نمی گذارد.
باید گفت: در اشعار زیر نمونه هایی از مَجاز وجود دارد که در معنای حقیقی استعمال شده اند و از این جهت موحب شگفتی و تعجّب و حیرت شاعر و مستعمِل هستند.

نمونه نخست:

قامت تظلّلنی من الشمس *** نفس أعزّ علیّ من نفسی
قامت تظلّلنی و من عجب *** شمس تظلّلنی من الشمس

یعنی آنکه از جانم عزیزتر است ایستاد و برایم سایبان خورشید شد.
او ایستاد و بر من سایه افکند و شگفتم در اینکه چگونه خورشیدی سایبان خورشیدی دیگر شده است؟!

چنانچه واضح است اگر مراد از استعمال شمس در بیت فوق حقیقی نباشد، جای هیچگونه تعجّبی برای شاعر باقی نمی گذارد در حالی که تمام زیبایی و ملاحت شعر در همین استعمال و تعجّب است.

نمونه دوم:

زارتک فی لیل سرار و من*** أبصر بدرا آخر الشهر
تو را در شبی تاریک ملاقات کردم و کیست که ماه تمام را در آخرین شبش دیده باشد؟!

در این بیت نیز مراد از استعمالِ لفظِ بدر در معنای حقیقی اش است، و از همین جهت جای شگفتی دارد.

نمونه سوم:

یؤیسنی من لقائک قولهم*** بأنه لا رجوع للقمر
از دیدارت مرا ناامیدم کردند، وقتی که گفتند ماه بازگشتی ندارد.

در این بیت نیز مراد از استعمالِ لفظِ قمر در معنای حقیقی اش است، و از همین جهت جای ناامیدی دارد در حالی که اگر مراد غیر آن باشد جای هیچگونه ناامیدی برای بازگشت دیگران نیست.

نمونه چهارم:

رجعت فأحییت الغریّ و أهله و*** کذّبت قول الناس لا یرجع البدر
تو بازگشتی، پس نجف و مرمانش را زنده کردی و البته با این رجوع، گفتارِ مردمان که گفته اند " ماهِ تمام بازگشتی ندارد" را تکذیب کردی.

در این بیت نیز مراد از استعمالِ لفظِ بدر، در معنای حقیقی اش است چرا که اگر معنای مجازی مراد باشد دیگر جای تکذیب وجود ندارد. - چون هموار ماه تمام است که باز نمی گردد بلکه رو به نقصان می گذارد لکن افراد و شخصیتها می توانند از جایی که رفته اند دوباره رجوع کنند.

نمونه پنجم:

قل للسماء دعی الفخار *** فإنّ ذا قمری بغیر ممثّل
ومثیل قمر السماء معدّل بثلاثة *** و معدّل قمری بلا تعدیل
به آسمان بگو که فخر و ناز را رها کند چرا که این ماه من نمونه و همتایی ندارد.
وماه آسمان در هنگام تعدیلات سه گانه، تکرار شدنی است در حالیکه ماه من دارای تعدیل نیست (تا تکرار شود).

توضیح اینکه دانشمندان علم نجوم و هیئت معتقدند حرکت ماه دارای تعدیلات سه گانه و افلاکی مثل حامل و جوزهر است لذا همواره تکرار می شود و از نقصان به کمال و بالعکس می گذارد و بدون آنها چنین حرکتی نخواهد داشت.
بیت فوق در مقام مفاخره - بین محبوب و ماه آسمان - است و مراد از استعمالِ لفظِ قمر، همان معنای حقیقی اش است لذا چنانچه مراد، استعمالی مجازی بود دیگر جای هیچ مفاخره ای نبود.

نمونه ششم:

بدا وجهه من فوق أسمر قدّه و *** قد لاح من لیل الذوائب فی جنح
فقلت عجیبا کیف لم یذهب الدجی و *** قد طلعت شمس النهار علی رمح
چهره‌ گندمگون و طلایی اش از بلندای قامتش نمایان شد و گیسوانش از تیرگی به شب می مانِست
پس گفتم: شگفتا! چگونه تاریکی برطرف نشده در حالی که خورشید آسمان بر نیزه طلوع کرد؟!

در بیت فوق نیز استعمال لفظِ شمس در معنای حقیقی است و در غیر اینصورت جای هیچگونه تعجب و شگفتی برای شاعر نبود.
بنابراین در موارد مذکور نوعی ادّعای هوهویت و این همانی شده است و الفاظِ مورد نظر در معانی حقیقیشان استعمال گردیده‌اند و از همین روی است که تعجّب یا ناامیدی یا تکذیب یا مفاخره شاعرش را برانگیخته و البته تمام زیبایی و ظرافت و جذابیت شعر وابسته به چنین استعمالی است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo