درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/05/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/حقیقت و مجاز /دفع شبهه

دفع شبهه
برخی در شبه ای گفته‌اند اگر مجاز همان حقیقتِ در معنا باشد که دارای وضع جداگانه ای نیست،مستلزم کذب و دروغ خواهد بود و علاوه بر نهی شرعی دارای قبح عقلی نیز می باشد. لذا نمی توان مسلک مختار در مجاز را پذیرفت.
در دفع شبهه فوق و پاسخ به آن باید گفت: مجاز هرگز مستلزم کذب نخواهد بود چرا که آندو از دو مقوله جداگانه هستند. توضیح اینکه دروغ و کذب بر گفتاری اطلاق می شود که غرضش اغراء مخاطب به جهل و خلاف واقع باشد و در آن تصدیق نمودنِ آنچه نادرست است وجود دارد، وانگهی در استعمالِ کذب اراده واقعی و جدّی وجود دارد.
به عنوان نمونه هنگام کذب چنین است که در مورد مردی چنین وانمود می کنند که او زنی است و نامی زنانه بر او می نهند و علاوه بر آن غرض از این کار، تصدیق بر زن بودن او هم - که خلاف واقع است - وجود دارد.
بنابراین اراده جدّی متکلّم در هنگام استعمالِ کذب، بر آن قرار گرفته که مخاطبش را در خلافِ واقع بیندازد و البته اراده مذکور مطابق با اراده استعمالی است.
ارادۀ استعمالی یعنی متکلّم ملتزم می‌شود که هرگاه خواستم این معنای معین را بفهمانم، این لفظ مخصوص را استعمال می‌کنم. این معنای از اراده، مناسب با روش تعهّد در وضع است.
ارادۀ جدّی»یعنی این که قصد متکلّم از استعمال لفظ، واقعاً و حقیقتاً قصد حکایت یا انشاء است و نه این که قصد شوخی، مسخره و یا دروغ داشته باشد.
اراده استعمالی و اراده جدّی در کذب یکسان است و درغگو تصوّری خلافِ واقع را ارائه می دهد لکن در مَجازات اینگونه نیست چرا که غرض از القای معنا در مجاز صرفاً تصوّر معنای حقیقی برای مخاطب می باشد و اصلاً تصدیقی در آن راه ندارد.
به عبارت دیگر در مجاز صرفاً مرحله تصوّر معنای حقیقت وجود دارد و اصلاً نوبت به تصدیق آن نمی رسد و مجاز بنابر هر دو مسلک - مسلک مشهور و مسلک ما - نیازمند قرینه معانده می باشد لکن در مسلک مشهور نیازمند قرینه معانده با حقیقت است اما در مسلک ما نیازمند قرینه معانده با اراده جدّی مخاطب می‌باشد.
به عنوان نمونه وقتی کسی لفظ اسد را در معنای رجل شجاع به کار ببرد حتماً به همراه آن قرینه‌ای اقامه می کند که با اراده جدّی معنای اسد عناد دارد چرا که غرضش از استعمالِ چنین لفظی صرفاً برای ایجاد تصوّری از حقیقت است نه تصدیقِ آن لکن در کذب چنین قرینه‌ای وجود ندارد.
صدق و کذب در مجاز راه ندارد و اصلاً قابلیت اتصاف به آندو را ندارد چرا که مجاز صرفاً تصوّری از حقیقت می باشد. بسیاری از صنایع ادبی و فنون بلاغی در مرحله تصوّر قرار دارند و هرگز متصف به صدق یا کذب نمی شوند.
به عنوان نمونه در فن بلاغی" مراجعه" اگر کسی بگوید: " والله روزگار به من چنین گفت یا از روزگار چنان آموخته ام یا به چنین روزگار گفتم " هیچ کس گوینده را متّهم به کذب نمی کند.
نمونه دیگر بیت زیر است که شاعر در آن سروده؛

وَ قُلتُ لِبَدرِ التَمّ تَعرِفُ ذَا الفَتی*** فَقالَ نَعَم هَذا أخِی و شَقِیقی
به ماه تابان در شب چهارده گفتم: این جوانمرد را می شناسی؟ او پاسخم داد که بله، این برادر تنی من است.

نمونه دیگر " فن تجرید" در کتب و رمّان‌ها و داستان‌هایی است که بر اساس گفتگو بین شخصیتهای فرضی و خیالی تدوین شده است - مثل گفتگوی پیر و دکتر - به نحوی که هیچ کس نویسنده را متّهم به دروغگویی نمی کند.

نمونه دیگر دو بیت زیر از ابوالفتح علی بن محمد الکاتب البستی است[1] که در آن سروده؛

أ رَأیتَ مَا قَد قَالَ لِی بَدرُ الدُجَی *** لَمّا رَأی طَرفَی یطَیلُ هجوداً
حَتّامَ تَرمَقنی بطَرف سَاهر *** أقصِر فَلَست حَبیبک المَفقوداً
دیدی که ماه تابانی که تاریکی ها را برطرف کرد با من چه گفت؟
آن زمان که دید دستانم در هنگام خواب به سویش دراز شده و گویا او را در آغوش گرفته ام؟!
به من گفت: تا کی می خواهی تاب و توان مرا با دستان بیدارت بگیری؟! مرا رها کن و دستانت را کوتاه کن چرا که من معشوقِ گمشده آن نیستم؟!

هیچ کس گفتگویی را که در ابیات فوق بین ماه و شاعر انجام شده دروغ نمی پندارد چرا که اصلاً در وادی صدق و کذب قرار ندارند و قابلیت اتصاف به آندو را ندارند و بیگانه از این وادی است بلکه شنونده این اشعار ستاینده هنر شاعر است.
ناگفته نماند که نمی توان همه کلمات فصحا و بلغا را منزّه از کذب دانست لکن وقتی آنان در وادی مجاز و صنایع ادبی سخنی بگویند صرفاً در مرحله تصوّر حقیقتند نه تصدیقِ آن لذا نمی توان ایشان را دروغگو نامید.
نیز در موارد "مزاح" و "هذیان" و "بیهوده‌گو" یا " هزل " صدق و کذب راه ندارد و شنونده آنان را به دروغگویی متّهم نمی کند و فقهاء نیز "مبالغه" را از موارد کذب نمی دانند.

 


[1] . یتیمة الدهر؛ ج4، ص308.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo