درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/06/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/حقیقت و مجاز / دیدگاه سکاکی و نقد آن

دیدگاه سکاکی و نقد آن
سکّاکی در مفتاح العلوم خود استعاره را حقیقتی ادعائی دانسته و در تعریفش می گوید: اگر علاقه موجود در مجاز، از نوع مشابهت باشد استعاره نامیده می شود و اگر سایر علایق بود مجازِ مرسل خواهد بود. در اینجا نیاز به مشبّه و مشبّه به است به نحوی که مشبّه به را مستعارٌ منه و مشبّه را مستعارٌ له و خودِ لفظ را مُستعار می نامند.
به عنوان نمونه در استعاره انسان جواد را به حاتم تشبیه می کنند و گویا می خواهند برای حاتم دو مصداق معرفی کنند؛ نخست همان حاتم طائی معروف که از قبیله طیّ بوده و در جاهلیت مرده است و مصداق دیگر همین انسانِ جواد.
ما معتقدیم جملگیِ مجازات - استعاره و مرسل- حقیقتِ ادعائی اند چرا که تفاوتی بین آندو نیست. به عنوان‌ نمونه وقتی بر انسانِ بیماری که پزشکان از بهبودیش مأیوسند گفته می شود او میّت است یا به متاعی که به جهت نفیس بودنش گفته می شود آن طلاست، تفاوتی وجود ندارد چرا که در هر دو قرینه اَوْل و مشابهت وجود دارد.
ناگفته نماند که اگر همه گفتار سکّاکی در مفتاحش بررسی شود می توان گفت که مرادش از حقیقتِ ادّعائی، مطلقِ مجازات است و او استعاره را یکی از مجازات دانسته چرا که از مشهورترین آنهاست و از او بعید است که بدونِ فارقی اساسی، بین استعاره و مجازِ مرسل تفاوت قائل شود چرا که آنچه در استعاره معتقد است همان را عیناً در مجازِ مرسل نیز قائل است.
البته باید متذکّر شد که تفاوت عمده دیدگاه ما با سکّاکی در آن است که او استعاره را نوعی تصرّف در امر عقلی می شمارد به گونه‌ای که در آن مستعیر ادّعا دارد مشبّه به دارای دو مصداق است نخست همان مصداقِ حقیقیِ نخستین و دیگر مستعارٌ له، لکن ما در استعاره هیچ تصرّفی در امر عقلی نمی کنیم بلکه معتقدیم مصادیقِ یک لفظ دارای افرادی حقیقی و ادّعائی است لذا استعاره را در غیرِ کلّیات - مثل أعلام شخصیه - جاری می دانیم و به عنوان نمونه نسبت به فرزندی که شبیه به پدرش - زید - باشد می گوئیم: هو زیدٌ چنانچه به شیخ محسن طهرانی می گفتند آقا بزرگ چرا که بسیار شبیه به پدر بزرگش آقا بزرگ طهرانی بوده است.
اعتراضی که متوجه سکّاکی نموده‌اند آن است که لفظ برای افرادی حقیقی - نه ادعائی - وضع شده لذا استعمالش در افرادِ ادعائی از قبیل استعمالِ لفظ در غیر ما وضع له می‌باشد لذا طبق نظر او باز هم دچار مجاز می‌شویم و در واقع سکّاکی دچار کرّ الی ما فرّ شده است.
تفتازانی در مطوّل و مختصر المعانی به تکلّف دچار شده چرا که در مورد أعلام شخصیه معتقد است که مستعیر نوعی تأویل در وضعِ لفظ است و به عنوان نمونه می گوید وقتی به انسان بخشنده‌ای گفته می‌شود او حاتم است در واقع معتقدیم که لفظِ جواد برای دو نفر وضع شده است نخست حاتمِ طائی و دیگر این انسانِ بخشنده. به عبارت دیگر لفظِ حاتم برای انسان بخشنده وضع شده است به گونه‌ای که حاتم طائی یک فرد و مثلاً زید فرد دیگرِ آن است و این نوعی از تکلّف می باشد[1] و این مطلب را صاحب فصول از او حکایت کرده است .[2]
بر اساس آنچه ما در باب مجاز اتخاذ کردیم هیچ نیازی به تکلّف تفتازانی نداریم بلکه آنرا باطل می دانیم چرا که شاهد بر بطلانش وجدانِ انسان بر صحّتِ استعمالِ این است که وقتی کسی را در نهایتِ جود و بخشش می بینیم از باب مبالغه می گوئیم هو ذاک الطّائی بعینه لکن این در حالی است که حاتم طائی مرده است ولی این انسانِ بخشنده وجود دارد.
از جهتی دیگر در ادامه نقد بر سکّاکی می گوئیم ادّعای فرد دیگری از جنس مشبّه به در استعاره لازم نیست چرا که می تواند از غیر همجنس نیز استعاره بیاید و می توان نمونه زیر را شاهد آورد.
در مورد کسی که شب در کنار معشوقه خود بوده و او را ماه تمام می خواند، گفته‌اند: أما دری اللیلُ أنّ البدرَ فی عضدی یعنی آیا شب نمی داند که ماه شب چهارده در آغوش من خفته است ؟! در اینجا گویا از باب مبالغه گفته است شب چهارده ماه ندارد چرا که در آغوش من بود.
نیز در نمونه‌ای دیگر در مرگ دانشمند و عالمی می گویند: کیف لا تظلم الدنیا و قد فقدت الشمس أو انخسف البدر، و البته چنین مثال‌هایی شایع است.

 


[1] . المطوّل؛ ص363 / مختصر المعانی؛ ج2، ص74.
[2] . الفصول الغرویة ؛ ص26.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo