درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/06/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/حقیقت و مجاز /دیدگاه دیگر

دیدگاه شیخ ابوعلی فارسی اسفراینی
(۳۷۷-۲۸۸ ق )
و شاگردش إبن جنّی
(392-321ق)
شیخ ابوعلی فارسی تصریح می‌کند که در لغت عرب چیزی به نام مجاز وجود ندارد و شاگردش ابن جنّی معتقد است اکثر لغت عرب مجاز است.[1]
ما معتقدیم که بین دو دیدگاه فوق تهافتی وجود ندارد چرا که ابوعلی گفته مجازات در واقع حقایقی إدعائی اند و مراد شاگردش آن است که اکثر لغت عرب حقایقی إدعائی اند و آنچه موجب شگفتی است آنکه برخی از دانشمندان علم بیان از دیدگاهش تعجب کرده اند و لذا متصدّی حمل کلام او بر وجوه و تأویلاتی شده‌اند که لا یرضی به صاحبه ، به گونه ای که برخی از آن موارد را صاحب اشارات الاصول در مبحث حقیقت و مجاز متذکر می شود.[2]
إبن دَهّان(م 590 ق) پس از نقل کلام ابوعلی فارسی مبنی بر إنکار مجاز می گوید: «إنّ العجب کلّ العجب من هذاالإمام کیف أذهب بهاء لغة العرب و رونقها لأنهما قائمان بالمجاز، و شتّان بین قوله و قول تلمیذه ابن جنی»انتهی. نهایت شگفتی از دیدگاه ابوعلی فارسی است که چگونه شکوه و عظمت لغت عرب و رونق و جلوه گری آنرا تباه کرده چرا که همه اینها مبتنی بر وجودِ مجاز در کلام عرب می باشند و البته تفاوتی بسیار بین دیدگاه او و دیدگاه شاگردش إبن جنّی وجود دارد.
لکن می گوئیم آنچه جای شگفتی دارد بیان إبن دهّان است چرا که او متوجه عدمِ تهافت بین دیدگاه ابوعلی فارسی و شاگردش نشده است و به عنوان نمونه مگر او نمی داند که عرب "خَدّ " را "وَرد " و " قد و قامت" را "غُصن" و " وجه حسن" را " شمس یا بدر " می نامد؟! موارد مذکور استعمالاتی حقیقی اند که منکری ندارد لکن حقایقی إدعائی می باشند.
بنیانگذار مسلک مختار در مجاز، آیت الله محقّق ابوالمجد شیخ محمد رضا اصفهانی(۱۳۶۲-۱۲۸۷ ق) است که دیدگاه خود را در رساله ای با نام "سمطا اللّئال فی مسألتی الوضع و الاستعمال" ذکر می کند به گونه ای که در ابتدای کتاب وقایة الأذهان آمده است.
ایشان در سرگذشت این دیدگاه می نویسد: آنچه که أبوعلی فارسی و إبن جنّی بدان دچار شده‌اند - از مخالفت ها و کج فهمی های دیگران - بر من نیز واقع شد. شرح ماجرا چنین است که وقتی در سال ۱۳۱۶ مسلک و دیدگاه خویش را هنگام تدریس کتاب فصول بر گروهی از طلّاب نجف إلقا کردم، دیری نپایید که در مجامع علمی و مجالس بحث و گفتگو منتشر شد و البته حکم به فسادش کرده و بعیدش شمردند.
یاد دارم که این گفتار و نظر من را هم‌صحبتِ برگزیده و دوست وفادارم، یگانه ی روزگارش در دقّت فهم و استقامت سلیقه و حسن طریقه یعنی عالم کاملِ ربّانی شیخ عبدالله گلپایگانی - که خدای جوانیش را رحمت کند و ثواب جزیلش دهد - شنید، پس مهر برادری و رگ دوستیش با من او را بر آن داشت که پاسی از شب گذشته بر درب خانه ام بیاید. در آن هنگام من روی پشت بام بودم که او عنان نفس از دست داد و از همان کنار درب شروع به سرزنشم کرده و گفت: این حرف‌های بی پایه چیست که از تو نقل می شود و به تو منسوب می گردد!؟ به او گفتم: همین است، به واقع دست یافتم و ناقل راست گفته! او گفت: یعنی اینکه وقتی در مورد انسانی شجاع می گویی او شیر است پس دُم هم دارد!؟ من از روی شوخی گفتمش: این سخن را در مقام مدحش گفته ای، بلکه خیری در شبرِ بی دُم نیست. سپس به طرفم بالا آمد و پس از آنکه مرا با سوزنده ترین سرزنش ها نواخت، برخی از آنچه در باب مجاز اتخاذ کردم را بر او إلقا کرده و شرح دادم. پس از شنیدن دیدگاهم، طبع سلیم و ذهن مستقیمش آنرا پذیرفت و گفت: این سخن حقّی است که جایگزینی ندارد و تردیدی در آن نیست. او بعداً رساله ای در این موضوع نوشت و آنرا به " فصل القضاء فی الانتصار للرضا " نامید و از همین جا بود که این دیدگاه شهرت یافت و أذهان صاف آنرا پذیرفتند ولی فهم های بیمار و کج اندیش آنرا برنتافتند لذا از آن روی گردان شدند چرا که متنبّی در دیوانش گفته است؛ و من یک ذا فم مرّ مریض یجد مر به العذب الزلالا یعنی بیمارِ تلخکام، آب گوارا و شیرین را نیز تلخ می یابد.[3]
ایشان در ادامه می فرماید: اگر مبحث حقیقت و مجاز از دیدگاه محقّقانی مانند صاحب فصول و هدایة المسترشیدن مورد بررسی قرار گیرد چنین بدست می آید که مسلک مختار ما در ذهن ایشان نیز بوده است لکن تقریر و إثبات و استدلال بر آن رزقی بود که روزگار برای من ذخیره کرد.

 

برخی موافقان مسلک مختار
ناگفته نماند که در زیر برخی از قائلان مسلک ما در مبحث مجاز به شرح زیر آمده است.

1) آیت الله بروجردی (قدّس سرّه)
ایشان در باب مجاز می فرماید: «و الحاصل أنّ اللفظ یستعمل دائما فی نفس ماوضع له، غایة الأمر أن المراد الجدّی إمّا أن یکون نفس الموضوع له حقیقة، و إمّاأن یکون عینه أو من أفراده ادّعاء و تنزیلا»[4] .

یعنی نتیجه اینکه الفاظ دائماً در ما وضع له خودشان استعمال می شوند، نهایت امر آن است که امکان دارد مراد جدّی همان موضوع له باشد یا اینکه از افراد إدعائی و تنزیلی آن باشد.

2) آیت الله خمینی(قدّس سرّه)
ایشان نیز می فرماید: «ثمّ إنّی أری خلاف الإنصاف أن أرتضی رأیافی هذا المقام غیر ما وقفت علی تحقیقه من العلاّمة أبی المجد الشیخ محمد رضاالأصفهانی (قدس سره) فی وقایته، و استفدت منه شفاها، و ملخّص ماأفاده.. .»[5]
یعنی خلاف انصاف می‌بینم که پس از تحقیق در این مبحث به نظری دیگر غیر از دیدگاه علّامه ابوالمجد شیخ محمد رضا اصفهانی(قدّس سرّه) که در کتاب وقایه اش آمده و نیز در استفاده شفاهی از درسش شنیدم رضایت بدهم. ایشان در ادامه خلاصه‌ای از کلام ابوالمجد را متذکّر می شود.
3) آیت الله سید مصطفی خمینی(قدّس سرّه)
ایشان می نویسد: «الطریقة الثانیة ما أفاده السکاکی فی خصوص الاستعارات، و هو السبب لانتقال الشیخ أبی المجد محمدرضا الأصفهانی رحمه اللّه فی الوقایة إلی تهذیبه و توسعته فهذّبه... و إلی هذه المقالة خضع جمع من الأعلام کالوالد و السید البروجردی، و هو ممّا لا ینکر بنحو الإجمال بالضرورة»[6] لذا ایشان نیز دیدگاه مورد نظر را اجمالاً غیر قابل انکار می شمارد و بالضروره می پذیرد.
4) علاّمة شیخ محمد حسن قدیری ( قدّس سرّه)
ایشان می نویسد: «و حیث انّ هذا الکلام مرضیّ عندی أیضا أنقل ما أفاده من وقایته أداء لحقّه و حقّ والدی رحمة اللّه علیهما»[7] از آنجایی که این دیدگاه در بحث مجاز در نزد من نیز پذیرفتنی است لذا آنچه علامه ابوالمجد در وقایه آورده را نقل می کنم تا ادای حقّ ایشان و پدرم ( رحمة الله علیهما) باشد.
5) آیت الله فاضل لنکرانی (قدّس سرّه) و جمعی دیگر از شاگردان آیت الله خمینی (قدّس سرّه) نیز بر این دیدگاه می باشند.

 


[1] . الخصائص ؛ ج2، ص447 ( اعلم أنّ أکثر اللغة مع تأمّله مجاز لا حقیقة ) / ج3، ص247( إنّ هذه اللغة أکثرهاجار علی المجاز و قلّما یخرج شیء منها علی الحقیقة).
[2] . اشارات الاصول؛ ج1، صص9-10 .
[3] . وقایة الأذهان؛ صص14-115.
[4] . نهایة الأصول؛ ج۱، ص۲۶.
[5] . تهذیب الأصول؛ ج۱، ص۴۴.
[6] . تحریرات فی الأصول؛ ج1، صص88-89.
[7] . رسالة فی الوضع و الاستعمال؛ ص۵۵.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo