درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /مجاز در إسناد

 

در مواردی که کسی بگوید: أنبت اللّه البقل - خداوند گیاه را رویاند - یا بگوید : أنبت الربیع البقل - بهار گیاه را رویاند - هر کدام از دو نسبت و إسناد، حقیقی بوده و تفاوتی در اینکه گوینده خداباور یا مادی گرا باشد و اینکه بر اساس چه اعتقادی آنرا استعمال کرده، ندارد و تنها تفاوت آن است که مادی گرا از این لحاظ که جهت الهی را نادیده گرفته خطاکار است و گمان کرده که آفرینش و ایجاد منتسب به بهار است و بهار گیاه را رویانده است.
بنابراین همانگونه که انتساب رویش سبزه به بهار، حقیقی است به همین صورت نیز انتساب آن به آب و خاک و کشاورز و آمر به کِشت، حقیقی خواهد بود و می توان گفت که آب یا خاک یا کشاورز یا کارفرما سبزه را رویاند.

دیدگاه اشاعره و نقد آن
در موارد مذکور انتسابِ مطلق رویش گیاه به خداوند از فریادهای بی اساس اشعریان بوده و نوعی خلط قواعد ادبی با مسائل کلامی محسوب می‌شود.
ایشان در مواردی مانند گفتار کسی که بگوید: سَرّتْنی رؤیتُک معتقدند معنایش آن است که خداوند هنگام ملاقاتم با تو خوشنودم کرد. یعنی شاد کردن صرفاً منتسب به خداوند است و فقط اوست که شادمانی را ایجاد می کند نه ملاقات و دیدارِ اشخاص، لذا إنتساب شادمانی به ملاقات و دیدار، نوعی مجاز در إسناد می باشد و إسناد آن به خداوند، إنتساب و إسنادی حقیقی محسوب می‌شود.
نیز در بیت شاعر که سروده است؛ یَزیدُکَ وجهُه حُسناً *** إذا مَا زِدتُه نَظَراً یعنی "هر چه بیشتر به او نگاه کنی ، زیبائیش در نظرت جلوه بیشتری دارد." گفته اند به معنای آن است که هر چه بیشتر به او نگاه کنی، خداوند زیبائی های بیشتری از او به تو نشان می دهد. لذا إنتساب جلوه گری و زیبائی بیشتر به نگاه کردنِ عاشق، مجازِ در إسناد بوده لکن إنتساب آن به خداوند، إسنادی حقیقی محسوب می‌شود چرا که او زیبایی را ایجاد می کند.
ایشان در مورد آیات گذشته نیز قائل به چنین بیانی شده اند چرا که گمان می کنند افزایش ایمان و پیری کودکان و بیرون راندن أثقال زمین از افعال پروردگار بوده و صرفاً إسنادش به او به عنوان إسناد حقیقی محسوب می‌شود لکن این در حالی است که آنها به ترتیب به آیات و زمان- روز قیامت- و زمین إسناد داده شده اند و به آنها منتسب گردیده‌اند.
نیز باید گفت ایشان در مواردی مانند "أنبت الربیع البقل" قائل به تفصیل شده و گفته‌اند اگر از مؤمن صادر شود به عنوان إسناد مجاز بوده و اگر از غیر او صادر گردد، إسناد حقیقی شمرده می شود.
این گروه - اشاعره - در مواردی مانند بیت شاعر که گفته: « أشاب الصغیر و أفنی الکبیر کرّ الغداة و مرّ العشیّ یعنی تکرار صبح و گذر شب - گذشت روزگار - کودک را جوان و پیر را هلاک کرد» توقف کرده و معتقدند باید إسناد آنرا به اعتقاد و باور گوینده واگذار نمود به نحوی که اگر بداند یا گمان کند که قائلش باوری به ظاهر شعر ندارد، إسناد حقیقی می شود و در غیر اینصورت از قبیل مجاز در إسناد است.
باید گفت: آنچه موجب شده که اشاعره دچار چنین تکلّفاتی شوند آن است که گمان کرده اند إنتساب تأثیر در وجود و عالم هستی به غیرِ خداوند، با توحید الهی ناسازگار بوده و آن را نفی می کند چرا که معتقدند: لَا مُؤَثّرَ فِی الوُجودِ إلّا الله لذا هر تأثیری از جانبِ غیر او در عالم هستی را منکرند.
بنابراین اگر بخواهیم بر اساس اعتقاد اشاعره مشی کرده و آنرا بپذیریم و قواعد ادبی و لفظی را نادیده بگیریم - چرا که با اعتقادات ایشان منافات دارد - آنگاه بین هیچ موضوع و محمولی إسناد حقیقی وجود نخواهد داشت مگر اندکی.
در إشکال و نقد بر اشاعره باید گفت: از لوازم اعتقاد ایشان در اینجا آن است که بتوان - نعوذ بالله - افعال گناهکارانی همچون زناکار یا شرابخوار یا سارق را به خداوند نسبت داد و خداوند را زانی یا شارب الخمر یا سارق دانست لکن در پاسخ به تأویلاتی سخیف و بی اساس روی آورده‌اند.
نیز نمی توان هر کار نیکی را به خداوند منتسب کرد و او را فاعل آن دانست چنانچه او مثلاً مصلّی یا شجاع نامیده نمی شود.
نیز در جملاتی همچون «فُلانٌ خَانَهُ الدّهرُ ، یعنی‌ روزگار به فلانی خیانت کرد.» و «غَدَرَ بِه الزّمانُ ، یعنی زمانه او را فریفت. » و «ظَلَمَتْهُ الأیّامُ ، روزگار به او ستم کرد.» هیچ ادیب یا کسی که کمترین بهره ای از دین داشته باشد، چنین استعمالاتی را نادرست و غلط نمی شمارد.

بیان سکّاکی و نقد آن
اشکال دیگر بر گفتار اشاعره آن است که حتّی سکّاکی نیز بر اساس مذهب خودش منکر وجود مجازِ در إسناد شده است و آنرا از قبیل استعاره بالکنایه دانسته و در شمار آن آورده اند هر چند که دچار خطایی سنگین و راهبردی شده است.
ما معتقدیم این بیان سکّاکی صرفاً در بخش إنکارش صحیح است لکن نمی توان مجاز در إسناد را از قبیل استعاره بالکنایه دانست.
توضیح اینکه سکّاکی گفته - چنانچه در تخلیص و شرح آن آمده - مراد از بهار - در مثال أنبت الربیع البقل - همان فاعل حقیقی رویاندن است یعنی‌ خداوند قادر مختار!؟ چرا که رویاندن به او منتسب شده است. لذا یکی از اسماء پروردگار ربیع است؟!
لکن تفتازانی در مطوّل بر او اعتراض کرده و گفته هر چند استعمالِ مذکور صحیح است لکن نمی توان آنرا به عنوان‌ یکی از اسماء الهی محسوب کرد چرا اسماء خداوند توقیفی می باشد. از جهت دیگر نیز برخی علما بر سکّاکی اعتراض کرده و سخن او را مردود دانسته اند.
ناگفته نماند که ذوق صحیح و عقل سلیم منکر گفتار سکّاکی بوده و آنرا نمی پذیرد و البته همین مطلب در مردود شمردن کلام او کفایت می کند، چرا که إطلاق ربیع - بهار - به نحو مطلق - چه مجاز باشد یا حقیقت یا آنکه استعاره باشد یا مجاز - دور از مقام شامخ پروردگار بوده بلکه گفتاری سخیف و قبیح برای خداوند محسوب می‌شود و البته تفاوتی ندارد که اسماء پروردگار را توقیفی بدانیم یا قیاسی.
اشکال و نقض دیگر بر کلام سکّاکی آن است که اگر اطلاق ربیع بر پروردگار صحیح باشد پس باید إطلاق پاییز و تابستان نیز در عباراتی مانند صوّح البقل الخریف، و أذاب الصیف الثلج بر او صحیح باشد.
از آنچه گذشت چنین حاصل می شود که چیزی به نام مجاز در إسناد وجود ندارد و آنچه به فاعل یا کسی که در حکم او باشد، نسبت داده می شود، إسناد و انتسابی حقیقی بوده و نقشی در تحقّقش داشته است.
بتوان گفت که اگر عبارت أنبت الربیع البقل طبق گفتار سکّاکی صحیح باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo