درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /اطلاق لفظ بر لفظ

 

0.0.1- بیان صاحب فصول (قدّس سرّه) و نقد آن

ایشان در مبحث إطلاق لفظ بر لفظ می فرماید: قد يطلق اللفظ ويراد به نوعه مطلقا أو مقيدا كما يقال ضرب موضوع لكذا أو فعل أو إنه في قولك زيد ضرب خبر إذا لم يقصد به شخص القول وقد يطلق ويراد به فرد مثله كقولك زيد في قولك ضرب زيد فاعل إذا أريد به شخص القول وربما يرجع هذا كسابقه إلى القسم الأول إذا كانت الخصوصية مستفادة من خارج وأما لو أطلق وأريد به شخص نفسه كقولك زيد لفظ إذا أردت به شخصه ففي صحته بدون تأويل نظر لاستلزامه اتحاد الدال والمدلول أو تركب القضية من جزين مع عدم مساعدة الاستعمال عليه ثم الدلالة المذكورة ليست بالوضع وإلا لكانت جميع الألفاظ موضوعة لاشتراكها في هذه الدلالة وهو ظاهر.

گاهی لفظ اطلاق می شود و نوع مطلقش اراده می گردد؛ مثل اینکه گفته شود " لفظ ضرب بر فلان معنا وضع شده است.

و گاهی نیز لفظ اطلاق می شود ولی مقیّدش - صنف یا مثل یا شخص ِ آن - اراده می گردد؛ مثل اینکه گفته شود " ضرب فعل ماضی است. " یا اینکه در مورد جمله" زیدٌ ضرب" گفته شود که فعل ضرب خبر آن است البته در صورتی که شخصِ آن مراد نباشد. گاهی نیز لفظ اطلاق می شود ولی فردی مثلش اراده می گردد؛ مثل اینکه بگویی کلمه زید در جمله" ضرب زیدٌ " فاعل است. اگر مراد اطلاق لفظ همان شخصِ لفظ باشد،پس در صحّت این اطلاق اشکال وجود دارد مگر آنکه همراه با نوعی تأویل باشد چرا که در غیر این صورت مستلزم اتحاد دال و مدلول یا ترکیب قضیه از دو جزء - محمول و نسبت - خواهد شد.

در نقد بیان ایشان باید گفت: قبلاً در این مورد سخن و پاسخ محقق خراسانی قدّس سرّه مبنی بر اینکه تعدّد اعتباری دال و مدلول در اینجا کافی است و از طرفی نیز در چنین اطلاقی هر سه جزء قضیه - موضوع و محمول و نسبت - حتماً وجود دارد.

نیز این مطلب گذشت که پاسخ نخست محقق خراسانی (قدّس سرّه) در اینجا ناتمام است چرا که دال و مدلول دو شیء خارجی اند و اتحاد آندو مستحیل است لذا تعدد اعتباری در آن بی معنا خواهد بود و اینکه هر چند در واقع مدلول مقدّم بر دال است لکن برای کسی که مدلول را نمی شناسد، دال مقدم بر مدلول می باشد.

به عنوان نمونه تابلوها و علائم نصب شده در جاده ها - که نوعی دال محسوب می شوند - مقدّم بر مدلولشان است. مثلاً راننده ای که در این مسیر است ابتدا تابلو و دال " لغزنده بودن جاده" را می‌بیند و سپس به مدولش - یعنی خود جاده لغزنده - می رسد. یا مثلاً همان راننده ابتدا تابلوی " پیچ خطرناک " را می بیند و سپس در ادامه‌ی مسیر به جاده دارای پیچ خطرناک می رسد. بنابراین پاسخ محقق خراسانی بر اشکال نخست صاحب فصول قدّس سرّهما مبنی بر کفایت تعدّد اعتباری در دال و مدلول ناتمام خواهد بود.

صاحب فصول (قدّس سرّه) در پایان این بحث و نتیجه گیری از آن می فرماید: فانقدح مما ذكرناه من أن هذه دلالة بالقرينة ما اشتهر بينهم من انحصار الدلالات في العقلية والطبعية والوضعية إلا أن تفسر العقلية بما لا يكون للوضع والطبع مدخل فيه فتدخل فيها وكذلك ينقدح حصرهم للاستعمال الصحيح في الحقيقة والمجاز لخروجها عن حد الحقيقة وهو ظاهر وكذا عن حد المجاز إذ قد لا يكون له معنى وضع له مع أنهم أرادوا بالعلاقة العلاقة التي تكون بين المعنى الحقيقي والمستعمل فيه كما يفصح عنه كلماتهم وظاهر أنها غير متحققة في المقام.

یعنی دلالت اطلاق لفظ بر چهار مورد مذکور - اراده ی نوع یا صنف یا مثل یا شخص - بواسطه وجود قرینه است چرا که نظر مشهور بین علما این است که دلالات منحصر در دلالت عقلیه و طبعیه و وضعیه می‌باشد و این در حالیست که دلالت لفظ بر موارد چهارگانه مذکور شامل هیچکدام از آنها نمی شود مگر آنکه معتقد شویم هر دلالتی که از نوع وضع و طبع نباشد، حتماً از نوع عقلی است به گونه ای که دلالت بالقرینه از این نوع دلالتِ عقلی محسوب می‌شود. لذا از آنجایی که می دانیم استعمالِ صحیح صرفاً شامل حقیقت و مجاز می باشد، لذا ما نحن فیه - إطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا مثل یا شخص آن - نه حقیقت است و نه مجاز، چرا که در حدّ و تعریف هیچکدام جا نمی گیرد و به عبارت دیگر مثلاً ضرب برای فعل ماضی وضع نشده است یا اینکه زید برای لفظ وضع نشده است چون در ما نحن فیه هیچ وضعی ندارد.

مطلب دیگر ایشان آن است که فرمودند ظاهراً در اینجا علاقه ای بین مستعملٌ فیه و معنای حقیقی نیست و به عبارت دیگر بین زید خارجی و واقعی با کلمه‌ی لفظ ارتباط و علاقه ای وجود ندارد.

لکن باید گفت: این بیان با مطلب دیگرشان که گفتند استعمال در اینجا بالقرینه است دارای تناقض می باشد. صاحب فصول (قدّس سرّه) در ادامه متعرض بیان تفتازانی در این باب شده که گفته: اطلاقِ لفظ و اراده ی نوع یا صنف یا مثل یا شخص، بر اساس وضع نشأت نگرفته و صادر نشده است - یعنی ضرب بر فعل ماضی وضع نشده است. - لذا هیچ دلالتی بر آن ندارد بلکه چنین چیزی از اصطلاح علما و اتفاق ایشان ناشی شده چرا که روش و طریق ادبا در علم صرف بر آن است که می گویند کلمه زید در جمله ضَربَ زیدٌ، فاعل می باشد.[1]

باید گفت: بیان تفتازانی مبنی بر اینکه دلالت در ما نحن فیه بر اساس اصطلاح و اتفاق ادبا است و از آن ناشی می شود ، جای بسی تعجب دارد و قابل پذیرش نیست.

 


[1] . حاشیه تفتازانی بر شرح مختصر الاصولی؛ ج۱، ص۴۵۲.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo