درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/كيفية استعمال المجازي /اطلاق لفظ بر لفظ


دیدگاه مختار
از آنچه که در تعریف وضع و استعمال گذشت معلوم می‌شود که در مورد اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا مثل یا شخص، نه وضعی وجود دارد و نه استعمالی، چون در آن تعهّدی بر معنا نیست.
به عبارت دیگر هیچگاه لفظی بر زبان متکلم جاری نمی‌شود مگر آنکه معنایی را اراده کرده باشد و بخواهد آنرا برای مخاطبش احضار کند. لذا وقتی وضعی در بین نباشد، استعمالی نیز وجود نخواهد داشت.
بنابراین در جمله زیدٌ فاعلٌ، زید برای فاعلیت وضع نشده بلکه برای فرد خارجی وضع شده است لذا در مورد همو هم استعمال می شود.
به عبارت دیگر در اینجا حکم بر لفظ و بواسطه آن وجود دارد به نحوی که این لفظ به عنوان آینه ای برای آن لفظ باشد مثلاً وقتی گفته شود "زَیدٌ ضارِبٌ" لفظِ زید به عنوان‌ ضارب محسوب نمی‌شود بلکه فرد خارجی ضارب است.
بنابراین هر گاه صفاتی مانند قتل یا ضرب را برای زید اراده کنیم، استعمال حاصل شده است و دلالت نیز در آن وجود دارد. لکن در ما نحن فیه که گفته شود "زیدٌ لَفظٌ، موضوعٌ، ثلاثیٌ و ... مراد از کلمه‌ی زید حکایت از فرد خارجی نیست بلکه لفظِ آن - ز ی د - مراد می باشد. لذا متکلم در صدد احراز معنا و موضوع و مدلول زید در ذهن مخاطب نیست بلکه صرفاً لفظِ زید را اراده کرده است و هرگز نمی خواهد حکمی را برای شخص زید ثابت و صادر کند و هیچ کاری با موضوع له خارجی لفظ ندارد.
بر اساس قاعده‌ای کلّی می توان برای یک لفظ دو لحاظ قرار داد به گونه‌ای که گاهی آن لفظ حکایت از معنای خارجی داشته و کاشف از آن باشد و گاهی بما هو لفظٌ - بدون در نظر گرفتن مصداق و معنای خارجی آن- لحاظ شود.
به عنوان نمونه در لحاظِ نخست وقتی کودکی را با نام " آقا کوچک" نامگذاری و صدا بزنند، مرادشان از به کاربردن لفظ همان شخص خارجی و کودک است. لذا از این لحاظ هیچ حکمی بر ذات لفظ وجود ندارد.
نیز در لحاظِ دوم وقتی گفته شود " زیدٌ لفظٌ " مراد از زید صرفاً لفظِ آن است و هیچ ما به ازای خارجی در آن مطرح نمی‌شود. بنابراین بر اساس این لحاظ، وضع و استعمالی برای زید وجود ندارد و لفظِ زید بر فرد و مصداق خارجی دلالت نمی کند؛ چرا که در مهملات نیز چنین لحاظی صحیح است و به عنوان نمونه می توان گفت: " دیز لفظٌ ".
از آنچه گذشت چنین حاصل می شود که اشکالات صاحب فصول قدّس سرّه به کلّی منتفی خواهد بود چرا که اساساً در ما نحن فیه دلالتی وجود ندارد تا بخواهد مستلزم اتّحاد دال و مدلول باشد و از طرفی هم اصلاً وضع و استعمال مطرح نیست.
به عبارت دیگر کسی که به آینه نگاه می کند گاهی مرادش دیدن اشیاء در آن است و گاهی دیگر مرادش ذات آینه می‌باشد ، لذا در این حال وقتی بگوید " هَذا زیدٌ " مرادش آن چیزی است که آینه از غیر حکایت می کند لکن وقتی بگوید " آینه زیباست" مرادش ذات آینه است و اصلاً هیچ التفاتی به شیء منعکس شده در آن را ندارد. در استعمالِ الفاظ نیز چنین چیزی وجود دارد به نحوی که گاهی مراد از به کارگیری آن فقط لحاظِ لفظش است - که در اینصورت هیچ وضع و استعمال و دلالتی در آن وجود ندارد - و گاهی مراد از استعمال لفظ همان معنا و مصداق خارجی می باشد.
بنابراین باید گفت: اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف یا مثل یا شخصِ آن وجود دارد و البته صحیح می باشد لکن دارای وضع و استعمال و دلالت نخواهد بود چرا که در مهملاتی همچون دیز یا رمع می توان گفت دیزٌ لفظٌ یا رمَعُ لفظٌ. لذا در اینجا یک قضیه با ارکان سه گانه موضوع و محمول و نسبت حتماً وجود دارد هر چند که لفظ هیچ دلالتی بر معنا و مصداق خارجی ندارد لذا اشکال اتحاد دال و مدلول اساساً منتفی خواهد بود چرا که آندو فرع بر وجود دلالت می‌باشند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo