درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الحقيقة الشرعية /


دیدگاه مختار
به نظر ما حقیقت شرعیه آن است که شارع - از حیث شارع بودنش- لفظی را برای یک معنای شرعی وضع کرده باشد. یعنی شارع لفظی را از معنای لغوی نقل داده و در معنای شرعی وضع نماید. ناگفته نماند که نادیده گرفتن قیدِ حیثیت نیز در اینجا بلامانع است.

شارع کیست؟
بنابر دیدگاه مشهور، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله منحصراً شارع است. دیدگاه دیگر بر آن است که خداوند، شارع میباشد و البته آیه ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا﴾[1] نیز گواه و مؤیّد این دیدگاه میباشد. نیز می توان شارع را خداوند عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله - هر دو - دانست.
نزاع در حقیقت شرعیه راجع به الفاظی است که در کلام خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله باشد و در غیر آندو نیست. لذا در بیانات ائمه اطهار علیهم السلام چنین نزاعی وجود ندارد، پس بحث در مورد حقیقت شرعیه در نزد اصحاب امامیه دارای فایده کمی خواهد بود چرا که بیشتر احکامی که در مسائل فقهی و شرعی رسیدهاند از دو امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده است و البته از ائمه دیگر علیهم السلام نیز این احکام صادر و نقل شده است. بر این اساس آنچه از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده خارج از محلّ نزاع بوده و در واقع حقیقت متشرعه محسوب میشوند.
اگر کسی بخواهد خویشتن را به تکلّف بیندازد و قائل شود که نزاع در کلمات ائمه اطهار علیهم السلام نیز جاریست، بیتردید الفاظِ مذکور در عصر صادقَین علیهماالسلام و پس از ایشان به درجهی حقیقت شرعیه رسیدهاند. لذا فایدهی این مبحث بسیار اندک خواهد بود. اللهم إلّا أن یقال که حجج الهیه علیهمالسلام روایتی را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده باشند به نحوی که بدانیم نقل ایشان به معنا نبوده بلکه عین کلام حضرت صلی الله علیه و آله را نقل نمودهاند که در اینصورت بحث حقیقت شرعیه مطرح خواهد بود.
اقوال در مسأله
اقوال مختلفی در اینکه استعمالِ الفاظِ مذکور حقیقی اند یا مجازی وجود دارد، لکن اجمال دیدگاههای اساسی در این مورد به شرح زیر میباشد.
1) گروهی برآنند که استعمالِ شارع برای این الفاظ در معانی شرعی، حقیقت محسوب می‌شود.
به عنوان نمونه لفظِ صلاة برای عبادت مخصوصه وضع شده چرا که شارع آنرا در معنای جدیدی وضع نموده است لذا استعمالش در این معنای جدید، استعمالِ لفظ در ماوضع له است و حقیقت محسوب می‌شود.
2) گروهی دیگر برآنند که استعمالِ شارع برای این الفاظ در معانی شرعی، مجاز محسوب می‌شود. چرا که این الفاظ در اصل دارای وضعی لغوی هستند که شارع آنها را در خارج معنای مذکور استعمال نموده است.
3) گروهی دیگر قائل به تفصیل بین الفاظِ عبادات و معاملات شدهاند و معتقدند که استعمالِ شارع در الفاظِ عبادات، حقیقت و در الفاظِ معاملات، مجاز خواهد بود.
به عنوان نمونه شارع لفظِ بیع را در همان معنای لغوی استعمال کرده است لذا از آنجایی که شارع برای بیع احکام و قیود مختلفی قرار داده بهطوری که برخی از آنها را باطل و برخی دیگر را با قید شرایط و احکامی امضاء نموده، لذا استعمالِ لفظِ بیع در معنای شرعی نوعی مجاز است.
به عبارت دیگر شارع بیع را با توجّه به قیود و شروطی پذیرفته و امضایش کرده و در واقع آنرا از معنای لغوی خارج نموده است، لذا استعمال آن مجازی خواهد بود.
از ابوبکر باقلانی ( ۴۰۳- ۳۳۸ ق) نقل شده که او گفته : هیچکدام از الفاظِ عبادات و معاملات در غیر معنای لغوی استعمال نشدهاند بلکه قیود و شروطِ موجود در آنها توسط شارع، در واقع به عنوان شرائط قبول یا صحّتِ آنها محسوب می شوند.[2]
باید گفت: چنانچه دیدگاه باقلانی را بپذیریم، بحث از حقیقت شرعیه منتفی خواهد بود و اصلاً موضوعیت ندارد.
اصولیان و علمای دانش معانی - هر دو - دیدگاه باقلانی را به ضعف و وهن نسبت دادهاند لکن - چنانچه بعداً خواهد آمد - میتوان گفت دیدگاه او چندان دور نیست و چه بسا فیالجمله قابل پذیرش باشد.
برای واضحتر شدن این بحث، ابتدا لازم است که اقسام الفاظِ متداول در بین فقهاء شناسائی شود و معنای آنها بررسی گردد چرا که هر کدام از این الفاظ دارای حکم مخصوص به خودش است. این بحث در زیر بررسی می‌شود.
1) برخی الفاظِ شرعی به گونه‌ای است که می‌دانیم اصطلاحاتی علمی اند و صرفاً پس از تدوین علم فقه بوجود آمده‌اند. لذا بی تردید تدوین فقه در عصر رسالت حادث نشده و حتّی در زمان تابعان نیز این اتفاق نیفتاده است.
به عنوان نمونه الفاظی مانند طبقات ارث از مواردی محسوب می شوند که پس از تدوین علم فقه ایجاد شده، لذا هر لفظی از این قبیل باشد همچون دیگر مصطلحات متداول در علوم دیگر است. در هر دانشی اصطلاحاتی وجود دارند که صرفاً در همان علم تدوین و ایجاد شدهاند، چنانچه در منطق و فلسفه و اصول فقه و فقه و ... چنین است.
2) برخی الفاظِ شرعی به گونه‌ای است که می‌دانیم شارع آنها را برای این معانی استعمال کرده لکن این استعمال بر اساس نقل و وضع نیست بلکه به جهت پیروی از لغت میباشد. ناگفته نماند که جعل حدود و شرایط برای الفاظِ مذکور از جانب شرع مستلزم وضع جدید نیست.
الف) الفاظِ معاملات
به عنوان نمونه دو لفظِ نکاح و طلاق به گونه‌ای هستند که قبل از اسلام نیز وجود داشتهاند لکن شارع برای آنها حدود و شرایطی قرار داده به گونه‌ای که برخی از مصادیقشان را باطل دانسته و برای برخی دیگر - مثل طلاق - شرایطی از قبیلِ وقوعش در طهر غیرمواقَع و شهودِ عدلین قرار داده است لکن نمی توان گفت که این الفاظ از اختراعات شارع باشند.
نمونه دیگر در مورد لفظِ ظِهار است که هر چند در جاهلیت نیز وجود داشته و نوعی طلاق محسوب می شده که بواسطهاش بین زوجین جدایی می افتاد، لکن شارع آنرا از مصادیق طلاق خارجش کرده و تحقّقش را مشروط به شرائط طلاق دانسته و البته گفته که ارتباط زناشوئی پس از پرداخت کفّاره امکانپذیر و جائز است. بر این اساس، از نظر شرع ظِهاری که دارای شرایط طلاق نباشد اصلاً واقع نشده و حتّی کفاره نیز ندارد.
نمونه دیگر در مورد لفظِ عتق است که هر چند در جاهلیت نیز وجود داشته است و برده گیری و رقّیّت نیز دارای شرایطی بوده لکن شارع برای رقّیّت و عتق شرایطی قرار داده و مثلاً یکی از اسباب عتق را امّ ولد بودن دانسته است به گونه‌ای که کنیز در سهم الارث فرزند، آزاد می‌شود.
بنابراین بیشتر الفاظی که در معاملات وارد شده، هیچ وضعی در شرع ندارند لذا دیدگاه باقلانی در این قسم - که سهم بسزائی در شرع دارد- صحیح خواهد بود. پس باید گفت شارع همه الفاظِ مذکور را در معانی لغویشان استعمال کرده لکن برای آنها شروط و قیودی را جعل نموده است و بر اساس دیدگاه باقلانی، مجازی در کار نخواهد بود.
ب) الفاظِ عبادات
در زمان جاهلیت و حتّی مدّت مدیدی قبل از آن نیز الفاظی برای عبادت وجود داشته است و مردم آنها را می شناختند، لذا استعمالِ این الفاظ توسط شارع نوعی حقیقت محسوب می‌شود.
به عنوان نمونه در مورد لفظِ حجّ چنین است که از زمان ابراهیم خلیل علیه السلام وجود داشته چنانچه خداوند از آن یاد کرده و فرموده ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا﴾[3] و نیز عرب جاهلی در ماه حجّ اقدام به این عبادت می‌کرده‌اند.
نمونه دیگر لفظِ صلاة است، به گونه‌ای که قبل از اسلام و در ادیان دیگر نیز وجود داشته است، چنانچه خداوند از آن نیز یاد کرده و فرموده ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً﴾[4] .
نمونه دیگر لفظِ صوم می‌باشد که آن نیز قبل از اسلام و در ادیان دیگر وجود داشته، چنانچه خداوند می‌فرماید ﴿إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا﴾ [5]
بنابراین استعمالِ الفاظِ عبادی مذکور نیز بر اساس معنای لغوی بوده لکن شارع برای آنها قیود و شروطی جعل کرده است.
3) برخی الفاظ نیز وجود دارند که صرفاً در معانی شرعی و دینی استعمال شده‌اند به گونه‌ای که اصلاً قبل از آن موردِ شناخت عرب نبوده است. هر چند باید گفت: این الفاظ بسیار اندکند به نحوی که غالباً مقرون به قرینه می‌باشند و بر اساس آن است که مراد متکلّم مشخص می‌شود - که آیا در معنای لغوی استعمال کرده یا شرعی - لذا بحث حقیقت شرعیه در این موارد انتاج و فایده چندانی ندارد چرا که قرینه در کار است.
از آنچه گذشت چنین حاصل می‌شود که بی‌تردید بحث در مورد حقیقت شرعیه قلیل الفائده بوده و در علم فقه کاربرد چندانی ندارد.

 


[2] ابن حاجب و عضدى در «شرح العضدى على مختصر الاصول ٥١/١، ٥٢» اين قول را به باقلانى يعنى قاضى ابو بكر محمد بن الطّيب البصرى البغدادى المالكى نسبت داده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo