درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الحقيقة الشرعية /ثمره

 

ثمره نزاع در حقیقت شرعیه
بیان محقّق خراسانی
و نقد آن

محقّق خراسانی
می‌فرماید: و اما فايده دو قول، در لزوم حمل الفاظى كه بى‌قرينه در كلام شارع واقع شده‌اند [مانند روايت صلّ عند الرؤية] بر معانى لغويشان، در صورت عدم ثبوت حقيقت شرعيه [دعا خواندن هنگام ديدن ماه در شب اول آن و وجوب حمل آنها] بر معانى شرعى، بر فرض ثبوتش، ظاهر مى‌شود. البته، در موردى كه معلوم باشد كه [تاريخ‌] استعمال از زمان وضع، متأخّر است [مثلا ابتدا وضع (حقيقت شرعيه) انجام يافت و پس از آن استعمال (صلّ عند الرؤية) صادر شد كه در اين فرض اگر قائل به حقيقت شرعيه باشيم بايد هنگام ديدن ماه در شب اول، نماز بخوانيم وگرنه دعا كنيم‌]، اما در موردى كه تاريخ، مجهول باشد در آن اشكال است. و اصالة تأخر استعمال از وضع، [و در نتيجه حمل الفاظ يادشده بر معانى شرعى‌] افزون بر آنكه معارض اصالة تأخر وضع از استعمال است[كه در نتيجه دو اصل باهم تعارض و تساقط مى‌كنند]، دليلى نيست تا آن را تعبّدا معتبر دانست، مگر بنابر قول به حجيّت اصل مثبت[اصل مثبت: اصل آن است كه اثبات كنيم استعمال، متأخر از زمان وضع است و لازمه غير شرعى آن‌كه ترتب و ظهور فايده است بر آن بار مى‌شود، ولى بايد گفت: اصل مثبت حجيت ندارد] و از نظر عقلا نيز بنا گذاشتن بر تأخر[استعمال صلّ عند الرؤية] در صورت شك [در تاريخ آن‌]، ثابت نشده است. و اصالة عدم نقل[- عدم نقل لفظ از معناى پيشين به‌معناى جديد در صورت شك در نقل‌]، نيز در جايى معتبر است كه در اصل نقل، شك باشد، نه در تأخرش[در حالى‌كه بنابر فرض، ما در نقل يقين داريم نه شك، ولى در تاريخ آن شك داريم كه مقدم بر استعمال بوده يا مؤخر از آن.[1]

لکن محقّق نائینی
در نقد ایشان می‌فرماید: در شریعت کلامی وجود ندارد که شکّ در معنای لغوی یا شرعی آن وجود داشته باشد. به عبارت دیگر کلام آخوند قدّس سرّه در اینجا دارای صغری نیست بلکه بحثی صرفاً علمی بوده که دارای ثمره عملی نیست.[2] ناگفته نماند که بزرگانی همچون محقّق خوئی[3] و امام خمینی[4] نیز از ایشان پیروی کرده و دیدگاهش را پذیرفته‌اند.
اشکال شیخنا الاستاذ
و پاسخ آن
شیخنا الاستاذ - آیةالله العظمی میرزا جواد آقا تبریزی - که رضوان الهی بر ایشان باد، در مجلس درس و کتاب خویش مناقشه‌ای را بر کلام محقّق نائینی مطرح کرده و فرمودند: مواردی در شرع وجود دارد که نمی‌دانیم بر کدام معنای شرعی یا لغوی حمل کنیم، لذا حقیقت شرعیه دارای صغری بوده و ثمره عملی هم دارد.[5]
به عنوان نمونه مراد از زکاة و صلاة در دو کلمه‌ی تزکّی و فصلّی در آیه شریفه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى﴾[6] از این دست می‌باشند به طوری که نمی‌دانیم معنایشان به ترتیب تزکیه نفس یا زکاة اصطلاحی است یا آنکه دعا یا نماز می‌باشد.
نمونه دیگر مراد از لفظِ صلاة در آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً﴾ [7] برای ما نامعلوم است به نحوی که نمی‌دانیم آیا باید بر معنای لغویِ دعا حمل گردد یا آنکه بر معنای شرعیِ نماز حمل شود.
بنابراین ایشان معتقدند دو مورد فوق از جمله ثمرات بحث حقیقت شرعیه شمرده می‌شوند.
در پاسخ باید گفت: با مراجعه به روایاتی که در ذیل آیات مذکور نقل شده است - که قاعدتاً روشی صحیح به نظر می‌رسد - اشکال قابل رفع است.
توضیح اینکه شیخ طوسی روایتی حسنه را از زراره نقل کرده که چنین است؛ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مِنْ تَمَامِ‌ الصَّوْمِ‌ إِعْطَاءُ الزَّكَاةِ كَالصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ ص مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ وَ مَنْ صَامَ وَ لَمْ يُؤَدِّهَا فَلَا صَوْمَ لَهُ إِذَا تَرَكَهَا مُتَعَمِّداً وَ مَنْ صَلَّى وَ لَمْ يُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ تَرَكَ ذَلِكَ مُتَعَمِّداً فَلَا صَلَاةَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَدَأَ بِهَا قَبْلَ الصَّلَاةِ فَقَالَ- ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى﴾ [8] ‌.[9]

زراره از امام صادق فرمود: همانا كه از موجبات كمال روزه زكات يعنى فطره است، همان طور كه صلوات بر پيامبر از موجبات كمال نماز است، زيرا كسى كه روزه بگيرد و زكات نپردازد، در صورتى كه در اين كار متعمّد باشد، روزه‌اى در نامه عملش منظور نمى‌شود، و در صورتى كه صلوات بر پيامبر را ترك كند نمازى براى او محسوب نمى‌گردد. و خداى عزّ و جلّ‌ زكات را بر نماز مقدّم داشته، و فرموده است كسى در حقيقت رستگار شد كه زكات بپرداخت و نام خداى خود را ياد كرد، و آنگاه نماز بجا آورد.

ناگفته نماند که شیخ صدوق نیز روایت مذکور را به طریقی صحیح از ابی بصیر و زراره نقل کرده که چنین است؛ وَ رَوَى حَمَّادُ بْنُ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ زُرَارَةَ قَالا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الصَّوْمِ إِعْطَاءُ الزَّكَاةِ يَعْنِي الْفِطْرَةَ كَمَا أَنَّ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ مَنْ صَامَ وَ لَمْ يُؤَدِّ الزَّكَاةَ فَلَا صَوْمَ لَهُ إِذَا تَرَكَهَا مُتَعَمِّداً وَ لَا صَلَاةَ لَهُ إِذَا تَرَكَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ بَدَأَ بِهَا قَبْلَ الصَّلَاةِ قَالَ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى‌﴾[10] . [11]

امام صادق
فرمود: همانا كه از موجبات كمال روزه زكات يعنى فطره است، همان طور كه صلوات بر پيامبر از موجبات كمال نماز است، زيرا كسى كه روزه بگيرد و زكات نپردازد، در صورتى كه در اين كار متعمّد باشد، روزه‌اى در نامه عملش منظور نمى‌شود، و در صورتى كه صلوات بر پيامبر را ترك كند نمازى براى او محسوب نمى‌گردد. و خداى عزّ و جلّ‌ زكات را بر نماز مقدّم داشته، و فرموده است كسى در حقيقت رستگار شد كه زكات بپرداخت و نام خداى خود را ياد كرد، و آنگاه نماز بجا آورد.

ناگفته نماند که شیخ طوسی نیز روایت فوق را به سند حسنه خودش از زراره در تهذیب آورده اند.[12]
نیز در خبر ابن ابی حمزه آمده است؛ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَفْصٍ الْبَزَّازِ الْكُوفِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾[13] فَقَالَ الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَحْمَةٌ وَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ تَزْكِيَةٌ وَ مِنَ النَّاسِ دُعَاءٌ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً فَإِنَّهُ يَعْنِي التَّسْلِيمَ لَهُ فِيمَا وَرَدَ عَنْهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ قَالَ تَقُولُونَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ خَلْقِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا ثَوَابُ مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ قَالَ الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه‌.[14]
ابن بابویه، از جعفر بن محمد بن مسرور- که خدا از او خشنود باد- از حسین بن محمد بن عامر، از معلّی بن محمد بصری، از محمد بن جمهور عَمّی، از احمد بن حفص بزّاز کوفی، از پدرش، از ابن ابی حمزه روایت کرده است که گفت: از امام صادق تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» را پرسیدم و حضرت پاسخ داد: صلاة، از سوی خداوند به معنای رحمت، از سوی فرشتگان به معنای تزکیه و تهذیب، و از سوی مردم به معنای دعا می‌باشد و معنای این سخن خداوند که فرمود: «وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» این است که در برابر آن چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده، سرتسلیم فرود آورید و آن را بپذیرید. راوی می‌گوید: از حضرت پرسیدم: چگونه بر محمد و آل او درود بفرستیم؟ حضرت پاسخ داد: می‌گویید: صَلَواتُ اللهِ وَ صَلَواتُ مَلائِکَتِهِ وَ اَنبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ خَلقِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلامُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ [درودهای خداوند، فرشتگان، انبیا، رسولان و تمام موجودات خداوند، بر محمد و آل محمد باد و درود و سلام و رحمت و برکات خداوند، بر او و آنان باد] راوی می‌گوید: از حضرت پرسیدم: ثواب و پاداش کسی که بر رسول خدا و خاندان او به این کیفیت درود می‌فرستد، چیست؟ حضرت پاسخ داد: به خداوند سوگند! پاداش او این است که به مانند روزی که از مادر زاده شده، از گناهان پاک می‌شود.
ناگفته نماند که صلوات مختصرِ مرسوم از صحیحه محمّد بن مسلم برگرفته شده است. چنانچه در آن آمده؛ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْ‌ءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِي الْمِيزَانِ فَتَمِيلُ بِهِ فَيُخْرِجُ ص الصَّلَاةَ عَلَيْهِ فَيَضَعُهَا فِي مِيزَانِهِ فَيَرْجَحُ بِه.‌[15] محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر و صادق حديث كند كه فرمود: در ميزان (و ترازوى اعمال در قيامت) چيزى سنگين‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست، و همانا مردى باشد كه اعمالش را در ميزان گذارند و سبك باشد، پس ثواب صلوات او درآيد و آن را در ميزان نهد پس بسبب آن سنگين گردد و (بر كفه ديگر) بچربد.
نیز عامه قائل به همین صلوات می‌باشند و معتقدند که اگر کسی در تشهّد نماز، درود نفرستد موجب بطلان نماز می‌باشد. به عنوان نمونه بخاری در صحیحش گفته: "کَعب بن عُجرَة نقل کرده : عبد الرحمن بن ابی لیلی از کعب نقل می نماید که «کعب»، به او گفت: آیا می خواهی هدیه ای به تو بدهم که آنرا از پیامبر شنیده ام؟ عرض کردم آری. به من هدیه بده. وی گفت: به پيامبر عرض کرديم، بر شما اهل بيت چگونه درود بفرستيم، در حالي که از کيفيت دادن سلام آگاهيم. پيامبر اسلام فرمودند: بگوييد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلي آلِ مُحَمَّد، کَما صَلَّيْتَ عَلي إِبْراهيمَ وَعَلي آلِ إِبْراهيمَ إِنَّکَ حَميدٌ مَجِيدٌ، اللّهُمَّ بارِکْ عَلي مُحَمَّد وَعَلي آلِ مُحَمَّد کَما بارَکْتَ عَلي إِبْراهيمَ وَآلِ إِبْراهيمَ إِنَّکَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.[16]
بنابراین با مراجعه به روایاتِ – خاصه و عامه - در ذیل آیات مذکور، معنای زکاة و صلاة مشخص می‌گردد که البته نشانگر صحّت بیان محقّق نائینی قدّس سرّه در ثمره بحث حقیقت شرعیه می‌باشد
استاد محقّق در ادامه می‌فرماید: گاهی روایات پیامبر از ناحیه ائمه به ما رسیده است - که نوعاً چنین اند - در این موارد ثمره خلاف ظاهر نمی‌شود چون تا زمان رسیدن به عصر ائمه هدی علیهم السلام حقیقت شرعیه حاصل شده است. به عنوان نمونه کلمه فقه چنین است که در قرآن و روایات نبوی و روایات علوی به معنای لغوی - فهم عمیق - است. چنانچه خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ [17]
نیز روایت نبوی ص عن زيد بن اسلم رضى اللّه عنه ان رجلا جاء الى النبي عليه السلام فقال علّمنى ما علّمك اللّه فدفعه الى رجل يعلّمه القرآن فعلّمه إذا زلزلت الأرض حتى بلغ فمن يعمل إلخ قال الرّجل حسبى فاخبر بذلك النبي عليه السلام فقال دعه فقد فقه الرجل.[18] .

نیز بیان امیرالمومنیندر نهج البلاغه که فرمودند: وَ قَالَ ع الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّه‌.[19] فقيه كامل كسى است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس، و از مهربانى او نوميد نكند، و از عذاب ناگهانى خدا ايمن نسازد.
لکن همین کلمه فقه در زمان دو امام باقر و صادق بر معنای دانش فقه و علم به فروع شرعی حمل می‌شود.
اگر دیگرانی غیر از ائمه روایتی را از پیامبر نقل کنند - به شرط تمام بودن سندش - آنگاه نزاع جاری است. بنابراین انکار حقیقت شرعیه و ثمره آن بالکلیة صحیح نیست هرچند در موارد کمی باشد.
اگر حقیقت شرعیه ثابت شود، از لفظ حمل بر همان معنا می‌شود و تفاوتی ندارد که تاریخ صدور معلوم باشد یا نه، چرا که اصل تأخّر استعمال در اینجا جاری می‌شود.
محقق خراسانی فرموده‌اند: مراد از اینکه اصل، تأخّر استعمال است، اگر استصحاب باشد دارای دو اشکال می‌باشد. نخست اینکه از نوع استصحاب مُثبِت است. چون استصحاب یا باید موضوع حکم شرعی یا خود حکم شرعی باشد تا دارای فایده باشد لکن در اینجا موضوعِ استصحاب، حکمِ ظواهر است و اینکه شارع استصحاب را نوعی علم دانسته و استصحابِ تأخّر استعمال تا زمان حصول وضع، نمی‌تواند اثبات کند که وضع قبل از استعمال وجود داشته است چرا که تقدّم وضع بر استصحاب بر اساس تقدّم عقلی است که جزء لوازم عقلیِ استصحاب محسوب می‌شود که حجّتی ندارد. از طرفی این استصحاب، معارض با استصحابِ عدم تأخّر وضع است که در این تعارض هر دو ساقط می‌شوند.
لذا از اشکال دوم - یعنی تعارض دو استصحاب - چنین پاسخ گفته‌اند که مراد از اصالة تأخّر استعمال، استصحاب نیست بلکه مراد آن است که در زمانِ استعمال، نقلی نبوده است و این یک اصل عقلایی می‌باشد. اگر این اصل - اصالة تأخّر استعمال-را به معنای اصالة عدم النقل بدانیم، آنگاه باید گفت در نزد عقلا معتبر است لکن آن در جایی که است که اصلِ نقل مشکوک باشد در حالی که قطعاً در حقیقت شرعیه، نقل تحقق یافته - یعنی صلاة به معنای دعا و حج به معنای قصد نیست - بلکه آنها مصطلحاتی شرعی هستند بلکه کلام و اشکال در تاریخِ این نقل می‌باشد در حالی که وقتی بحث راجع به تاریخِ نقل باشد، اصلِ تأخّرِ استعمال نمی تواند برای ما تاریخ نقل را نتیجه بدهد و آنرا مشخص نماید.

 


[1] کفایة الاصول؛ ج1، ص51.
[2] اجود التقریرات؛ ج1، ص33.
[3] محاضرات ( به قلم آیة الله فیّاض)؛ ج1، ص133.
[4] . مناهج الوصول؛ ج1، ص138.
[5] دروس فی مسائل علم الاصول؛ ج1، ص99.
[9] التهذیب؛ ج2، ص159، ح83 و ج4، ص108، ح48.
[11] الفقیه؛ ج2، ص183، ح2085 .
[12] التهذیب؛ ج2، ص159، ح83.
[14] معانی الأخبار؛ ص367، ح1.
[16] . صحیح بخاری؛ ج4، ص289، ح172 / شبیه آن در ج6 ؛ ص217، ح291 و 292 و 293.
[18] روح البیان، ج10، ص496.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo