< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد هادی نجفی

1400/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: التعادل و التراجيح/تدوین حدیث / -

بیان کردیم که تدوین حدیث ادواری دارد

در دوره اول که زمان رسول خدا صلوات الله و سلامه علیه است ملاحظه فرمودید که در زمان رسول خدا برخی از صحابه اشتغال داشته اند به تدوین حدیث که در رأس آنها امیرالمومنین علی علیه السلام است

همان طور که بیان کردیم کتاب های حدیثی که امیرالمومنین تدوین کردند به هفت مورد رسید اگرچه مصحف فاطمه سلام الله علیها تدوین آن بعد از وفات رسول خدا بوده است یعنی دو سه ماه بعد از وفات پیغمبر ص بوده است یا مصحف علی جمع نهایی آن بعد از وفات رسول خداست و الا تنظیم و کتابت در زمان حیات رسول خداست

مصحف فاطمه س بنابر فرمایش آیت الله سیستانی می رود در زمان پیامبر چون ایشان عقیده دارد که املاء رسول خدا و به خط علی است اما بنا بر اعتقاد ما منظور از رسول، فرشته ای است بعد از وفات رسول خدا که بر حضرت زهرا س نازل می شد و امیر المؤمنین آن را می نوشتند و به همین جهت این مصحف از بحث ما خارج است چون بحث ما در مورد تدوین حدیث درزمان رسول خداست اما مصحف فاطمه س بعد از زمان رسول خدا تدوین شده است این گونه موارد را ما از باب غلبه داخل بحث کردیم چون بحث ما در موردکتبی است که درزمان رسول خدا ص تدوین شده است .

بنابراین مصحف فاطمه هم زمانا ًخارج است چون مصحف فاطمه بعد از زمان رسول خدا تدوین شده است وبحث ما تدوین حدیث در زمان رسول خدا ص می باشد و هم موضوعاً خارج است به جهت اینکه موضوع مصحف از سنت شریفه خارج است همانطور که گفتیم این کتاب در مورد اخبار غیبی است که از زمان رسول خدا شروع می شود الی یوم القیامه و این ربطی به سنت شریفه و سنت پیغمبر ندارد

هذا کله فی جهة الاولی

که هفت کتاب توسط امیرالمومنین تدوین شد که شش مورد آن سنت است

مطلب دوم:

به غیر از امیرالمومنین چه کسانی در حیات پیامبر سنت رسول الله را تدوین کرده اند

کتاب هایی که در زمان پیامبر ص توسط برخی دیگر از اصحاب تدوین شده است از جمله

ما صحیفه ای است به نام

صحیفه عمربن حزم انصاری

ایشان کتابی دارد درباب زکات ودیات

جناب شیخ طوسی از این کتاب درکتاب العدة فی اصول الفقه نام می برد

آنجا یاد می کند از کسانی که قائل به حجیت خبر واحد هستند و برای حجیت خبر واحد به این کتاب عمر ابن حزم استدلال کرده‌اند و دلیلشان این است که عُمَر به این کتاب مراجعه کرده است

"و أما رجوعه إلى كتاب عمرو بن حزم في الدية، فإن كتاب عمرو بن حزم كان معلوما بين الصحابة، و أنه من إملاء رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و لم يكن طريق ذلك خبر الواحد، فلأجل ذلك رجع إليه."[1]

رجوع عمر به این کتابِ عمر بن حزم دربحث دیات است واین کتاب درنزد اصحاب پیامبر معلوم بوده است که از املاء رسول خداست و به نحو خبر واحد به ما نرسیده است (همه می دانستند که پیامبر به عمربن حزم مطالبی را درباره دیات فرموده اند به همین جهت است که خلیفه دوم در باب دیات رجوع به این کتاب کرده است)

شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام روایتی دارد در باب دیات که از این کتاب نقل کرده است

(1131)9 عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا أَبَا مَرْيَمَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ كَتَبَ لِابْنِ حَزْمٍ كِتَاباً فِي الصَّدَقَاتِ فَخُذْهُ مِنْهُ فَأْتِنِي بِهِ حَتَّى أَنْظُرَ إِلَيْهِ قَالَ فَانْطَلَقْتُ إِلَيْهِ فَأَخَذْتُ مِنْهُ الْكِتَابَ ثُمَّ أَتَيْتُهُ بِهِ فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ فَإِذَا فِيهِ مِنْ أَبْوَابِ الصَّدَقَاتِ وَ أَبْوَابِ الدِّيَاتِ وَ إِذَا فِيهِ فِي الْعَيْنِ خَمْسُونَ وَ فِي الْجَائِفَةِ الثُّلُثُ وَ فِي الْمُنَقِّلَةِ خَمْسَ عَشْرَةَ وَ فِي الْمُوضِحَةِ خَمْسٌ مِنَ الْإِبِلِ‌[2]

روایت صحیحه است

امام صادق فرمودند :ای ابا مریم

پیغمبر نوشته است برای عمربن حزم کتابی را در صدقات( لازم نیست پیغمبر نوشته باشد بلکه به معنای این است که رسول خدا املاء کرده‌اند و او نوشته است.)پس برو از فرزندان عمر بن حزم کتاب را بگیر و برای من بیاور من رفتم و از نوادگان عمربن حزم کتاب را گرفتم و برای امام‌صادق بردم وبر بر امام صادق کتاب را عرضه کردم در این کتاب مسائلی پیرامون زکات و مسائلی پیرامون دیه وجود داشت " در یک چشم ۵۰ شتر و در زخم الْجَائِفَةِ سه شتر و در زخم الْمُنَقِّلَةِ ۱۵ شتر و در زخم الْمُوضِحَةِ پنج شتر.

بنا بر این جناب شیخ از این کتاب هم در العده یاد می کند و می گوید :این کتاب ،کتابِ معروفی است و عمل به این کتاب عمل به خبر واحد نیست چون همه اصحاب این کتاب را املاء پیغمبر می دانستند و همچنین یک روایت در کتاب تهذیب نقل می‌کند در باب دیات که بیان شد.

عمربن حزم چه کسی است؟

ایشان از اصحاب رسول خدا ص بوده است وعامل یعنی استانداررسول خدا ص در نجران بوده است و در همه جنگهای پیامبر در رکاب پیامبر شرکت داشته است پسر ایشان محمد بن عمربن حزم از اصحاب امیرالمومنین علی علیه السلام است و در واقعه حره در شهر مدینه به شهادت رسیده است

پسری از محمد به یادگار مانده است که از نوادگان عمر ابن حزم است به نام ابوبکر بن محمد بن عمر بن حزم که ایشان از طرف عمر بن عبدالعزیزمنسب قضاوت را داشته است در تاریخ وفات ابو بکر از نوادگان عمر خلاف است که در تهذیب التهذیب( ج۱۲ص۳۸ ترجمه۱۵۴باب الکنی ابوبکر) ذکر شده است[3]

کتاب عمربن حزم از کتب معتبره است که هم شیعیان از آن کتاب نقل می کنند و هم عامه در مُوَطَّأِ مَالِكٍ (مالک بن انس)از عبدالله بن ابی بکر از این کتاب عمربن حزم روایت نقل می کند

مُوَطَّأِ ج۲ص۸۴۹ کتاب العقول باب ذکرالعقول(مراد عاقله در دیات است) .[4]

کتاب دوم:

سعد بن عباده انصاری

ایشان کتابی را جمع کرده است که در مورد آن گفته اند:"انه جمع فیها طائفة من احادیث الرسول وسننه"

سعدبن عباده از صحابه بزرگ وانصار رسول خداست سعد در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت نکرد و به همین جهت از شهر مدینه خارج شد چون شهر مدینه کودتا شده بود و جانش در خطر بود یا باید بیعت می کرد یا جانش در خطر قرار می گرفت و نمی خواست بیعت کند و از مدینه خارج شد کودتاچیان ِوقت کسانی را فرستادند او را وسط بیابان کشتند و بعد هم اعلام کردند که جنیان اورا کشتند(یکی از معانی لغوی جن به معنی پنهانی است یعنی یک عده ای او را پنهانی کشته اند و به معنای جن مصطلح نبوده است بلکه کودتاچیان کارگزاران خودشان را فرستادند و سعد بن عباده را کشتند)

راوی این کتاب پسرسعد بن عباد یعنی قیس می‌باشد

قیس بن سعد بن عباده کیست؟

قیس از بزرگان اصحاب امیرالمومنین علی بن ابیطالب است وقتی که معاویه به شهرمدینه آمد، قیس ملاقاتی با معاویه دارد وسخنانی بین آنها رد وبدل می شود. معاویه به قیس می‌گوید :چه کسی این سخنان را به تو آموخته است می گوید: این سخنان را کسی به من یاد داده است که در نزد من از جان من عزیزتر است و او امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام است البته این داستان بعد از شهادت امیرالمومنین و به قدرت رسیدن و خلافت معاویه است.ما از کتاب سعد بن عباده چیزی در دست نداریم و علت آن خیلی واضح هست کتابی که مؤلف ِآن توسط دستگاه خلافت به قتل رسیده است شما انتظار دارید که این کتاب منتشر شود؟ طبیعی است وقتی که مؤلف مقتول شده است کتاب ایشان هم در حاشیه قرار می گیرد.

سومین کتاب

جابربن عبدالله انصاری

اگر دقت کنید بیشتر این کتابهایی که توسط صحابه تدوین شده است انصار می باشند؛ عمر بن سعد انصاری، سعد بن عباده انصاری، جابربن عبدالله انصاری.و همه اهل مدینه هستند و علت آن این است که مردم مدینه نوشتن می دانستند و خط می نوشتد برخلاف اهالی مکه، که خط نمی دانستند اگر هم چیزی بلد بودند خواندن بود اما کسانی که نوشتن می دانستند به عدد انگشتان یک دست یا دو دست در مکه نبوده است، باسواد های آنها خواندن می دانستند اما نوشتن نمی دانستند، توجه دارید که خواندن غیر از نوشتن است نوشتن مطلب دیگری است اما مردمان مدینه نوشتن را بلد بودند لذا عمده اصحاب پیغمبر که سنت پیامبر را در زمان حیات رسول خدا نوشته‌اند انصار بودند چون خط و کتابت را می دانستند

جابربن عبدالله انصاری کتابی دارد در مناسک حج که این کتاب را مسلم در صحیح خود نقل می کند:

مسلم جلد ۴ صفحه ۳۹ باب حج النبی (8جلدی)

147 - (1218) حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَإِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، جَمِيعًا عَنْ حَاتِمٍ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَدَنِيُّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، فَسَأَلَ عَنِ الْقَوْمِ حَتَّى انْتَهَى إِلَيَّ، فَقُلْتُ: أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حُسَيْنٍ، فَأَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى رَأْسِي فَنَزَعَ زِرِّي الْأَعْلَى، ثُمَّ نَزَعَ زِرِّي الْأَسْفَلَ، ثُمَّ وَضَعَ كَفَّهُ بَيْنَ ثَدْيَيَّ وَأَنَا يَوْمَئِذٍ غُلَامٌ شَابٌّ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ، يَا ابْنَ أَخِي، سَلْ عَمَّا شِئْتَ، فَسَأَلْتُهُ، وَهُوَ أَعْمَى، وَحَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَقَامَ فِي نِسَاجَةٍ مُلْتَحِفًا بِهَا، كُلَّمَا وَضَعَهَا عَلَى مَنْكِبِهِ رَجَعَ طَرَفَاهَا إِلَيْهِ مِنْ صِغَرِهَا، وَرِدَاؤُهُ إِلَى جَنْبِهِ، عَلَى الْمِشْجَبِ، فَصَلَّى بِنَا، فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَنْ حَجَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: بِيَدِهِ فَعَقَدَ تِسْعًا -[887]-، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَكَثَ تِسْعَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ، ثُمَّ أَذَّنَ فِي النَّاسِ فِي الْعَاشِرَةِ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَاجٌّ، فَقَدِمَ الْمَدِينَةَ بَشَرٌ كَثِيرٌ، كُلُّهُمْ يَلْتَمِسُ أَنْ يَأْتَمَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَيَعْمَلَ مِثْلَ عَمَلِهِ، فَخَرَجْنَا مَعَهُ، حَتَّى أَتَيْنَا ذَا الْحُلَيْفَةِ، فَوَلَدَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ، فَأَرْسَلَتْ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: كَيْفَ أَصْنَعُ؟ قَالَ: «§اغْتَسِلِي، وَاسْتَثْفِرِي بِثَوْبٍ وَأَحْرِمِي» فَصَلَّى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْمَسْجِدِ، ثُمَّ رَكِبَ الْقَصْوَاءَ،....[5]

در واقع گزارش وشرحی است از حجة الوداع رسول خدا ص که این گزارش را در این کتاب تدوین کرده است و مسلم در صحیح خود این گزارش واین کتاب را برای ما نقل می کند

مسلم سنداین کتاب را تا امام صادق علیه السلام نقل می‌کند امام صادق ع از پدرش امام باقر ع و پدرشان از جابر وجابر از رسول خدا ص نقل می کند در روایات ما شیعیان به این شکل سند نیز وارد شده است که امام باقر از جابر نقل می‌کند و جابر از رسول خدا نقل می کند این شکل سند که امام در سند خود نام یکی از صحابه را می اورد زمانی است که طرف مقابلِ امام از عامه باشند.

به جهت اینکه عامه می گویند: امام باقر ع پیامبر را ندیده است ،ولادت امام باقر ع سال ۵۷ هجری است و وفات پیغمبر سال ۱۱ هجری است یعنی 46 سال بعد از وفات پیامبر ص امام باقر ع به دنیا آمده‌اند پس امام باقر ع پیامبر را ندیده اند لذا اهل سنت می گویند: ایشان چگونه از پیامبر روایت نقل می کند ؟ به همین جهت جابر را به عنوان واسطه نقل می‌کند وقتی جابر را به عنوان واسطه نقل بکنند روایت به وسیله جابر که واسطه امام باقر تا رسول خدا ص است صحیح می شود چون جابر از اصحاب پیامبر است و در تمام گزارش های تاریخی عمر ایشان طولانی بود و با امام باقر علیه السلام هم ملاقات دارد بنابر این امام باقر ع می‌تواند به واسطه جابر از رسول خدا ص روایت نقل کنند .

لذا مسلم در صحیح خودش کتاب را که شرح مناسک حجة الوداع رسول خداست سندش را از امام صادق ع از امام باقر ع از جابر از رسول خدا ص نقل می کند البته شرح حجة الوداع در کتاب شیعیان هم هست

در کافی شریف جلد ۴ صفحه ۲۴۵ حدیث ۴ باب حج النبی یعنی پیغمبر چگونه حج انجام می دادند.

4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ- وَ أَذِّنْ‌ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‌ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ‌ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ‌فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَحُجُّ فِي عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَنْ حَضَرَ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِي وَ الْأَعْرَابُ وَ اجْتَمَعُوا لِحَجِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْظُرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ وَ يَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى ذِي الْحُلَيْفَةِ زَالَتِ الشَّمْسُ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى أَتَى الْمَسْجِدَ الَّذِي عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَصَلَّى فِيهِ الظُّهْرَ وَ عَزَمَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ خَرَجَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْبَيْدَاءِ عِنْدَ الْمِيلِ الْأَوَّلِ فَصُفَّ لَهُ سِمَاطَانِ‌ فَلَبَّى بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ سَاقَ الْهَدْيَ سِتّاً وَ سِتِّينَ أَوْ أَرْبَعاً وَ سِتِّينَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَكَّةَ فِي سَلْخِ أَرْبَعٍ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ فَطَافَ بِالْبَيْتِ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع ثُمَّ عَادَ إِلَى الْحَجَرِ فَاسْتَلَمَهُ وَ قَدْ كَانَ اسْتَلَمَهُ فِي أَوَّلِ طَوَافِهِ ثُمَّ قَالَ‌ إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‌ فَأَبْدَأُ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَانُوا يَظُنُّونَ أَنَّ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ شَيْ‌ءٌ صَنَعَهُ الْمُشْرِكُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ‌ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما﴾ ثُمَّ أَتَى الصَّفَا فَصَعِدَ عَلَيْه‌..............[6]

در این روایتِ صحیحة، معاویة بن عمار گزارش حجة الوداع پیامبر صلوات الله وسلامه علیه را به تفصیل از امام صادق نقل می کند هر چند این گزارش هیچ ربطی به کتاب جابر ندارد اما می‌خواهیم بگوییم :کتاب جابری که در گزارش از حجةالوداع پیامبرص آمده است، ائمه ما هم چنین گزارشی از حجة الوداع پیامبر ص دارند که در کتاب‌های ما موجود است.

همچنین در مسند احمد حنبل گزارشی از حجة الوداع پیامبر از قول خود امام باقر علیه السلام دارد

مسند احمد گزارش می کند حج پیامبر را از قول امام باقر علیه السلام ج22 ص 325 ح 14440

14440 - حَدَّثَنَا يَحْيَى، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ، حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: أَتَيْنَا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ وَهُوَ فِي بَنِي سَلِمَةَ، فَسَأَلْنَاهُ عَنْ حَجَّةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَحَدَّثَنَا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَكَثَ بِالْمَدِينَةِ تِسْعَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ، ثُمَّ أُذِّنَ فِي النَّاسِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَاجٌّ هَذَا الْعَامَ، قَالَ: فَنَزَلَ الْمَدِينَةَ بَشَرٌ كَثِيرٌ، كُلُّهُمْ يَلْتَمِسُ أَنْ يَأْتَمَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَيَفْعَلَ مِثْلَ مَا يَفْعَلُ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لِعَشْرٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ، وَخَرَجْنَا مَعَهُ حَتَّى إِذَا [ أَتَى ذَا الْحُلَيْفَةِ، نُفِسَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، فَأَرْسَلَتْ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: كَيْفَ أَصْنَعُ؟، قَالَ: " اغْتَسِلِي، ثُمَّ اسْتَذْفِرِي بِثَوْبٍ، ثُمَّ أَهِلِّي "، فَخَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، حَتَّى إِذَا اسْتَوَتْ بِهِ نَاقَتُهُ عَلَى الْبَيْدَاءِ، أَهَلَّ بِالتَّوْحِيدِ: " لَبَّيْكَ اللهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ، وَالنِّعْمَةَ، لَكَ وَالْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَكَ "، وَلَبَّى النَّاسُ،.... [7]

تا اینجا آن تعداد از کتبی را که در زمان حیات پیامبر خاتم تدوین شده است و ما به آن دسترسی پیدا کرده‌ایم بیان کردیم و ملاحظه کردید در راس کسانی که در زمان حیات پیامبر حدیث را تنظیم کرده‌اند امیرالمومنین علیه الصلاة و السلام است دیگر این الباقی کتابچه هایی است که توسط برخی از صحابه پیامبر تنظیم و تدوین شده است

هذا کله فی الدور الاول

دوره اول تدوین حدیث در زمان حیات رسول خدا ص بوده است

دور دوم تدوین حدیث:

دور دوم حدیث شروع آن اندکی قبل از وفات پیامبر ص و پایان آن اول قرن دوم هجری بوده است

یعنی حدود ۹۰ سال دور دوم طول کشیده است در این دوره ِدومِ تدوین حدیث باید بررسی کنیم و ببینیم در این دوره دوم در حدیث پیامبر چه گذشته است وآن را درچند جهت بحث می کنیم؟

جهت اول:

بحث از منع از کتابت حدیث است یعنی در دوره اول نظام سلطه ای که بعد از پیامبر بر سر کار آمد غاصبان حق امیرالمومنین به شدت تدوین حدیث پیامبر را منع کردند چیزی که در زمان حیات رسول خدا آزاد بود و مورد تشویق و ترغیب حضرت قرار می‌گرفت وصحابه را تشویق به کتابت می کردند در روزهای آخر عمر پیامبر ودر دوره بعد از رسول خدا ص توسط کودتاچیان وقت از این کار منع شدند چون کودتاچیان دفعتاً واحده نیامدندکودتا کنند بلکه از قبل برنامه داشته اند لذا در روزهای آخر عمر پیامبر برنامه خودشان را به اجرا گذاشتند و یکی از برنامه‌های ایشان این بود که مانع شدند از حرکت جیش اسامه و نگذاشتند اسامه حرکت کنند و اسامه را زمین گیر کردند پیامبر به اسامه فرمودند : حرکت کن و در حدیث دارد" لعن الله من تخلف عن جیش أسامه"[8]

لاکن این افراد نمی گذاشتند جیش اسامه حرکت کند چون اگر سپاه أسامه حرکت می‌کرد باید آنها نیز همراه سپاه می رفتند و در نتیجه نقشه هایشان خراب می شد لذا در روزهای پایانی عمر شریف پیامبر ص شروع کردند به اجراء نقشه های خود .

اولین کاری که این افراد انجام دادند منع از کتابت حدیث بود(کسی که این منع را انجام داد عمر بن خطاب بود) در زمان حیات رسول خدا ص که می توانیداین جریان را در قضیه‌ یوم الخمیس در روایات وتاریخ دنبال کنید

در صحیح بخاری جلد اول صفحه ۳۷ با ب کتابت العلم حدیث ۴

114 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي يُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «§ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّي، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ» فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ«[9]

بخاری به سند خودش نقل می کند تا عبیدالله بن عبدالله بن مسعود از ابن عباس نقل می کند:زمانی که بیماری پیامبر شدید شد فرمودند : کتابی را بیاورید تا برآن بنویسم نوشته ای را که بعد ازمن گمراه نشوید

اما عمر گفت بر پیامبر بیماری غالب شده است و(العیاذ بالله)هزیان می گوید!!!!

در بعضی از نقل ها دارد که عمر گفت: "ان الرجل لیهجر"[10]

در این روایت نشان می دهد که عمر کمال بی ادبی را نسبت به ساحت قدس پیامبر نشان داد و بعد گفت نزد ما کتاب خداست وکفایت می کند پس اختلاف ودرگیری بالا گرفت و حضرت فرمود بلند شوید وسزاوار نیست نزد من تنازع کنید ابن عباس خارج شد وگفت تمام مصیبت آنجاست که نگذاشتند رسول خدا آن کتابت را انجام دهند.(الرزیئه یعنی فاجعه ومصیبت بزرگ)

این داستان الرزیئه که ابن عباس می گوید در یوم الخمیس بوده است

قول عمر إن النبي ليهجر

وَ هَذَا كَمَا رَوَى مُسْلِمٌ فِي صَحِيحِهِ‌ وَ الْحُمَيْدِيُّ فِي مُسْنَدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‌عَبَّاسٍ قَالَ‌ لَمَّا احْتُضِرَ النَّبِيُّ ص وَ فِي بَيْتِهِ رِجَالٌ مِنْهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ حَسْبُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ: وَ فِي رِوَايَةِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ النَّبِيَّ لَيَهْجُرُ: قَالَ الْحُمَيْدِيُّ فِي الْجَمْعِ بَيْنَ الصَّحِيحَيْنِ فَاخْتَلَفَ الْحَاضِرُونَ عِنْدَ النَّبِيِّ ص فَبَعْضُهُمْ يَقُولُ الْقَوْلُ مَا قَالَهُ النَّبِيُّ ص وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ الْقَوْلُ مَا قَالَهُ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَ الِاخْتِلَافَ قَالَ النَّبِيُّ ص قُومُوا عَنِّي وَ لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ" وَ كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ يَبْكِي حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهُ الْحَصَى وَ يَقُولُ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ مَا يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ كَانَ يَقُولُ الرَّزِيَّةُ كُلُ‌ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَيْنَ كِتَابِه[11]

"الرزیه کل الرزیه یوم الخمیس" در چهار جای بخاری نقل شده است (ج1 ص34 ،ج7 ص 120،ج9 ص111،ج6 ص9 )جالب هم این است که بعدها خود خلیفه به ابن عباس می گوید: ابن عباس تو به این جهت از که من نگذاشتم پیغمبر آن کتابت را انجام دهد اما من خدمت به اسلام کردم پیامبر می خواست بنویسد علی خلیفه بعد من است و این مردم زیر بار علی نمی‌رفتند درنتیجه مردم از دین خدا خارج می شدند من که عمرهستم مصلح هستم و نگذاشتم بعد از پیامبر اختلاف ایجاد شود و اینگونه خلیفه کار خود را توجیه می کند جالب اینجاست با اینکه جناب خلیفه نمی خواست برای علی بنویسد در بعضی از نقلها ازعائیشه نقل شده است پیامبر می‌خواست برای پدرم ابوبکر بنویسد.خوب اینجا باید بگوییم:اگر قرار بود پیامبر می خواست برای پدرعائشه بنویسد پس چرا رفیق پدرشان عمربن خطاب مخالفت کرد با نوشتن پیامبر.

حال آنکه رکن ِرکینِ خلافتِ ابوبکر ،عمر است وعمر ،ابوبکر را به خلافت منصوب کرد اگر عمر نبود ابوبکر توانایی نداشت یک روز هم خلیفه باشد و اگر می‌دانست پیامبر می‌خواهد وصیت به ابوبکر بکند آیا با این وجود باز هم می گفت :"ان الرجل لیهجر"و حال اینکه این کلام کفر است وخودش را در مظان اتهام کفر قرار می‌داد.

پس این منع از کتابت در روزهای پایانی عمر رسول خدا ص اتفاق افتاد با وجود این که رسول خدا زنده بود و خود می خواست بنویسد و ممانعت کردند .

در این باب روایات هم در بخاری نقل شده و هم در مسلم وجود دارد

و این روایت(یوم الخمیس)را ما سه جلسه در ماه مبارک رمضان بحث کردیم دوستانی که می خواهند این بحث را بشنوند و استفاده کنند درسایت درقسمت بیانات فایل یوم الخمیس بارگزاری شده است

چندی پیش یکی از مشایخ الازهر کلیپی از ایشان پخش شد همین روایت راخواند وگفت: تمام مصیبت ما به خاطر این حرکت اشتباه و غلط عمر بود و اگر عمر این اشتباه را نکرده بود و به ساحت قدس خاتم الانبیا جسارت نکرده بود و اجازه می داد این کتابت و کتاب نوشته می شد ما الان این همه اختلاف نداشتیم و باعث این همه خونریزی و اختلافات نمی شد و صراحتاً به این قضیه اعتراف و اشاره می کند

بله در روایت ثقلین کتاب الله و عترتی دارد در حالی که اهل سنت به جای کلمه عترت سنتی اضافه می‌کنند و این جعل محض است در کتابهای معتبر اهل سنت اهل بیتی دارد نه سنتی و سنتی جعل دستگاه خلافت و وهابیان است

رسول خدا ص همین مطلب را یعنی مضمون روایت ثقلین را در این کتاب می‌خواستند به تفصیل بیان کنند و آن خلافت بلافصل امیرالمومنین علی علیه السلام است و عمر هم این نکته را فهمید که پیامبر می خواهد این مطلب را بگوید در نتیجه مخالفت کرد و بعداً خود عمر هم به همین مطلب اشاره کرد وبه ابن عباس گفت : من می دانستم که پیامبر چه می خواهد بنویسد و من دلم برای اسلام سوخت و من خدمت کردم که نگذاشتم این کتابت نوشته بشود

وبه ایشان باید بگوییم ایا خدا وند و رسول دلش برای اسلام نسوخت در مورد کتابت این حدیث و فقط عمر دلش برای اسلام سوخت؟ و این توجیهی است که عمر انجام می دهد که گناه خودش را بپوشاند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo