< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1400/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: التعادل و التراجيح/تدوین حدیث /

 

دور دوم از چند روز قبل از وفات رسول خدا ص شروع شد تا آغاز قرن دوم

جهت اول: بحث منع از کتابت حدیث و آنچه که سلطه وقت اتخاذ کرد به منع حدیث

مطلب اول

داستانی که هم شیعیان و هم اهل سنت نقل می کنند که رسول خدا ص در اواخر عمر شریفشان که در بستر بیماری بودند فرمودند: ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وخلیفه دوم با کمال بی ادبی وجسارت گفتند: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا و در بعضی از نقلها دارد که گفتند:" ان الرجل لیهجر" و اجازه نداد رسول خدا مکتوب کنند و لذا منع حدیث از قبل وفات ودر حضور پیامبرص وبعد از وفات رسول خدا ص شروع شد .... و روایات را پیرامون این مطلب بیان کردیم از جمله قول ابن عباس را در مورد قضیه یوم الخمیس (الرزیه کل الرزیه) واینکه پیامبر قصد داشتند چه مطلبی را بنویسند .

ودفع یک شبهه ای که عائشه به جدّ مدعی بوده است که پیامبر ص قصد داشتند نام پدرم را در آن مکتوب، بیاورند!!!

مطلب دوم

آتش زدن احادیث رسول خدا توسط خلیفه اول ومباشرت ایشان در احراق روایات

الخليفة الأول يحرق سنة الرسول التي جمعها بنفسه

قال الذهبي: " إن أبا بكر جمع أحاديث النبي (ص) في كتاب، فبلغ عددها خمسمائة حديث، ثم دعا بنار فأحرقها "روى القاسم بن محمد أحد أئمة الزيدية عن الحاكم بسنده إلى عائشة قالت: " جمع أبي الحديث عن رسول الله، فكانت خمسمائة حديث فبات ليله يتقلب، فلما أصبح قال أي بنية، هلمي الأحاديث التي عندك، فجئته بها فدعا بنار فأحرقها ".[1] (تذکرة الحفاظ ذهبی ج1 ص5 وعلوم حدیث لصبحی ص39)

سلطه وقت بعد از رسول خدا ص یعنی خلیفه اول پانصد حدیث از احادیث پیامبر ص را آتش زد و این مطلب در مصادر عامه وجود داشته و به آن مطلب تصریح دارند "خمس مأه حدیث"...پاتصد حدیث را خود شخص خلیفه مباشرت کرد وآتش زد واین داستان در زمان خلیفه دوم نیز تکرار شد و قسم داد مردم را وگفت : هر کس از احادیث پیامبر در دست دارد برای من بیاورد و وقتی احادیث را آوردند اَمَرَ بتحریقها (دستور داد آنها را به آتش بکشند)

مطلب سوم

سلطه وقت نهی می کرد از نقل وروایت حدیث وراویان حدیث را حبس وزندانی می کردند

عَنْ يَحْيَى بْنِ جَعْدَةَ -[53]-، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ السُّنَّةَ، ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ لَا يَكْتُبَهَا ، ثُمَّ كَتَبَ فِي الْأَمْصَارِ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ مِنْهَا شَيْءٌ فَلْيَمْحُهُ ، [2]

یحی ابن جعده نقل می کند که عمربن خطاب اراده کرد که سنت پیامبر جمع آوری شود و بعد از نظرش برگشت وبخش نامه کرد به تمام ولایات که هرکس حدیث از احادیث پیامبر را دارد آن را از بین ببرد

فالیمحه( غالبا روی پوست و ...با مرکب می نوشتند و برای محو آن بایک دستمال خیس آن را پاک می کردند)

کتاب برای تحقیق درمورد این مطلب کتاب النص والاجتهاد (سید عبد الحسین شرف الدین ص148 مورد چهاردهم عنوان منع کتابة العلم عن رسول لله که ایشان شیعه است)[3] و مصادر آن را از کتب عامه نقل کرده است.

کتاب دیگر؛اضواء علی السنة المحمدیه (ص46نویسنده این کتاب از مشایخ عامه است به نام محمد ابوریه که سنی است ویکی از دانشمندان الازهر مصر است) تصریح دارد که دستگاه خلافت بعد از پیامبر به شدت با نقل حدیث برخورد می کرد ویکی از کارهای آن احراق و سوزاندن احادیث پیامبر بود......

 

حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ الْبُرِّيِّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَالِدٍ الْبَرْمَكِيُّ الشَّيْخُ الصَّالِحُ، ثنا مَعْنُ بْنُ عِيسَى، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِدْرِيسَ، عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ،حَبَسَ بَعْضَ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيهِمُ ابْنُ مَسْعُودٍ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ فَقَالَ: «قَدْ أَكْثَرْتُمُ الْحَدِيثَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ الْبُرِّيِّ: يَعْنِي مَنَعَهُمُ الْحَدِيثَ، وَلَمْ

يَكُنْ لِعُمَرَ حَبْسٌ[4]

 

علامه امینی در کتاب الغدیر دارد ج6 ص 294

قال قرظة بن كعب لما سيرنا عمر إلى العراق مشى معنا عمر وقال: أتدرون لم شيعتكم ؟ قالوا: نعم مكرمة لنا .

قال: ومع ذلك إنكم تأتون أهل قرية لهم دوي بالقرآن كدوي النحل فلا تصدوهم بالأحاديث فتشغلوهم جردوا القرآن وأقلوا الرواية عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وأنا شريككم .

فلما قدم قرظة بن كعب قالوا: حدثنا . فقال: نهانا عمر رضي الله عنه

وفي لفظ أبي عمر: قال قرظة: فما حدثت بعده حديثا عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وفي لفظ الطبري: كان عمر يقول: جردوا القرآن ولا تفسروه وأقلوا الرواية عن رسول الله وأنا شريككم.

م - ولما بعث أبا موسى إلى العراق قال له: إنك تأتي قوما لهم في مساجدهم دوي بالقرآن كدوي النحل فدعهم على ماهم عليه ولا تشغلهم بالأحاديث وأنا شريكك في ذلك .

ذكره ابن كثير في تاريخه 8 ص 107 فقال: هذا معروف عن عمر رضي الله عنه .

وأخرج الطبراني عن إبراهيم بن عبد الرحمن إن عمر حبس ثلاثة: ابن مسعود . وأبا الدرداء .

وأبا مسعود الأنصاري، فقال: قد أكثرتم الحديث عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم)، حبسهم بالمدينة حتى استشهد

وفي لفظ الحاكم في المستدرك 1 ص 110: إن عمر بن الخطاب قال لابن مسعود ولأبي الدرداء ولأبي ذر: ما هذا الحديث عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ؟ وأحسبه حبسهم بالمدينة حتى أصيب .[5]

قرظه بن کعب نقل می کند :ما عمر را به عراق بردیم وعمر ما را مشایعت کرد وگفت آیا می دانید چرا شما را مشایعت کردم گفتیم :ما را گرامی داشته اید گفت: شما اهل شهری هستید که صوت قران از خانه انها شنیده می شود مثل صدای زنبورهای کندوی عسل پس آنها را با نقل حدیث از قران مشغول نکنید وبگذارید قران را بخوانند و نقل روایت از پیامبر را کنار بگذارید و( انا شریککم)ومن حامی شما هستم

مردم عراق وقتی قرظه رادیدند گفتند: از پیامبر برای ما حدیث بگو گفت :عمر ما را نهی کرده است

طبرانی از إبراهيم بن عبد الرحمن:

عمر سه نفر را زندانی ومحبوس کرده است یکی عبدالله بن مسعود وابا درداء وابا مسعود انصاری

وجرمشان این بوده که زیاد روایت از پیامبر نقل می کردند پس آنها را در مدینه محبوس کردند تا اینکه خلیفه کشته شد وحصر برداشته شد

در لفظ ابی عمر اینگونه است که بعد ازاینکه عمر ما را نهی کرد ازنقل حدیث از پیامبر، یک روایت را نقل نکردیم ولو نهی از نقل از روایت رسول خدا ص باشد

در لفظ طبری است که در الغدیر آمده است

کان عمر یقول:جردوالقران ولا تفسروه واقلوا الروایة عن رسول الله وانا شریککم(اگر حمایت حکومت را می خواهید)

محمد ابوریه در کتاب اضواء علی السنة المحمدیه ص46

ان الصدیق(ابوبکر) جمع الناس بعد وفات نبیهم فقال انکم تحدثون عن رسول الله احادیث تختلفون فیها والناس بعدکم اشد اختلافاتا فلاتحدثوا عن رسول الله شیئا فمن سئلکم فقولوت:بیننا وبینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه

همانا ابوبکر مردم را بعد از وفات رسول خدا ص جمع کرد وگفت:این احادیثی که از رسول خدا نقل می کنید اختلافی است اما انهایی که بعد از شما می ایند اختلافشان بیشتر خواهد بود پس هیچ روایت نقل نکنید واگر کسی از شما سوال کرد بگویید : فقط کتاب خدا ،حلال کتاب خدا را حلال وحرامش را حرام بشمارید

وغیر این موارد کسانی را که از پیامبر حدیث نقل می کردند از انها طلب بینه می کردند که دوشاهد بیاورد واگر نمی توانست بیاورد دستور می دادند که او را کتک بزنند وکمر وشکمش را اینقدر بزنند تا مجروح شود اضواء علی السنه المحمدیه ص58

مطلب چهارم:

دستگاه خلافت نه تنها منع از تدوین حدیث می کردند بلکه منع می کردند از تأمل وتعمق وتفکر درآیات قران اگر کسی می آمد واز آیات سؤال می کرد اورا منع می کردند

از جمله رفتاری است که دستگاه خلافت با صبیغ تمیمی انجام دادند

علامه امینی در کتاب الغدیرج6 ص 291 از مصادر اهل سنت نقل می کند

وعن السائب بن يزيد قال: أتي عمر بن الخطاب فقيل: يا أمير المؤمنين ! إنا لقينا رجلا يسأل عن تأويل مشكل القرآن فقال عمر: أللهم مكني منه .

فبينما عمر ذات يوم جالسا يغدي الناس إذ جاء (الرجل) وعليه ثياب وعمامة صفدي حتى إذا فرغ قال: يا أمير المؤمنين ! ﴿والذاريات ذروا فالحاملات وقرا﴾ ؟ فقال عمر: أنت هو ؟ فقام إليه وحسر عن ذراعيه فلم يزل يجلده حتى سقطت عمامته فقال: والذي نفس عمر بيده لو وجدتك محلوقا لضربت رأسك ألبسوه ثيابا واحملوه على قتب وأخرجوه حتى تقدموا به بلاده ثم ليقم خطيب ثم يقول: إن صبيغا ابتغى العلم فأخطأه .

فلم يزل وضيعا في قومه حتى هلك وكان سيد قومه .

وعن أنس: إن عمر بن الخطاب جلد صبيغا الكوفي في مسألة عن حرف من القرآن حتى اضطربت الدماء في ظهره .

وعن الزهري: إن عمر جلد صبيغا لكثرة مساءلته عن حروف القرآن حتى اضطربت الدماء في ظهره [6]

از سائب ابن یزید از عمربن خطاب نقل میکند کسی پیش او آمد وگفت: یک شخصی آمده واز آیات مشکل قران می پرسد عمر گفت خدایا بر من قدرت بده برآن شخص

یک روزی که عمر با جمعی بود همان سؤال کننده آمد ویک عمامه (عمامه صفدی صفد به عنای محکم است اصفاد به معنای غل و زنجیر هم به همین جهت است) محکمی بسته بود وقتی که نشست به عمر گفت :"واذاریات ذروا...معنای آن چیست سوگند به بادهایی که ابرها را حرکت می دهد"

عمر گفت: توهمانی که از قران می پرسد وآستینش را با لا زد با تازیانه آن قدر به اوزد تا اینکه عمامه اش افتاد

گفت اگر عمامه سرت نبود روی سرت هم می زدم گفت ببریدش یک لباس زندانی بپوشانید بر چهارپا سوارش کنید و در شهر بگردانید واز شهر خارجش کنید تا به محلش برسد یک خطیبی بگویید:خطبه بخواند که این صبیغ دنبال علم است واشتباه کرده است(ابتغی العلم یعنی طالب علم است) این شخص پیشوای قومش بود و بعد از این حرکت خلیفه با اودر قومش خار شد تاوقتی که مرد

انس می گوید:

وعمر با تازیانه به صبیغ کوفی زد به جهت سؤال کردن تا اینکه خون بر پشتش جاری شد

زهری می گوید : عمر تازیانه زد صبیغ را به جهت اینکه از قران ومشکلات فران می پرسید وآنقدر اورا با تازیانه زد که خون بر پشتش جاری شد.

علت عکس العمل خلیفه این بوده که چون به این علوم آگاهی نداشت اگر مردم می پرسیدند وعاجز بود از جواب دادن در نتیجه مردم می رفتند سراغ کسی که به این علوم واقف بود واو کسی نبود جز امیرالمومنین علی ع است درنتیجه ایشان معرفی وشناخته می شد وحقانیت ایشان بر مردم واضح می شود

مطلب پنجم:

نه تنها منع می کردند از نقل حدیث وقران بلکه منع می کردند ازحفظ کتابهای تاریخ وسایر علوم

نص والاجتهاد مرحوم شرف الدین ص 41

الغدیر ج6 ص297 ت298

عن عمرو بن ميمون عن أبيه قال: أتى عمر بن الخطاب (رضوان الله عليه) رجل فقال:

يا أمير المؤمنين ! إنا لما فتحنا المدائن أصبت كتابا فيه كلام معجب، قال: أمن كتاب الله ؟ قال: لا .

فدعى بالدرة فجعل يضربه بها فجعل يقرأ :﴿الر تلك آيات الكتاب المبين﴾

﴿إنا أنزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون﴾ .

إلى قوله تعالى: ﴿وإن كنت من قبله لمن الغافلين﴾ .

ثم قال: إنما أهلك من كان قبلكم أنهم أقبلوا على كتب علمائهم وأساقفتهم وتركوا التوراة والانجيل حتى درسا وذهب ما فيهما من العلم [7]

تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج3 ص52 و53

بعد از فتح مصردر اسکندریه مصر کتابخانه معظمی بود دستور داده شد توسط خلیفه همه این کتابها معدوم شود به حجت اینکه این علوم یا در قران هست یا خیر اگر نیست باید معدوم شود چون خلاف قران است واگردر قران هست دیگر احتیاجی به آن نیست

 

عمر عاص که از طرف خلیفه استاندار مصر است دستور داد کتابهارا توضیع کردند در حمامهای اسکندریه که به جای هیزم در اجاق حمام بریزند واب گرم کنند شش ماه طول کشیده کتابهارا اتش زدند واب حمامها را گرم کردند

این اشخاص با علم مخالف بودند وفقط داستان حدیث نبوده است

شهید مطهری دراین باب می فرمایند: هیچ دلیلی بر وقوع کتاب سوزی قران در فتح ایران نداریم

نظر استاد

اما ما می گوییم ممکن است همان اتفاقی که در مصر افتاده درایران هم افتاده است وهیچ بُعدی ندارد

در واقع داعش خلف این سلف است ؛قتل ،جنایت، تجاوز وما نسبت به فتوحات صدر اسلام هیچ دفاعی نداریم که تمام، تجاوز وقتل وغارت بوده است به جهت کشور گشایی.

در هیچ یکی از این جنگها علی ع واولاد طاهرینش نبودند شمشیر علی ع بعد از غصب خلافت در غلاف رفت و دیگر بیرون نیامد تا زمان خلافتش اما در اموری که به ایشان مراجعه می کردند مشورت می داد...

اینکه نقل شده است اهل بیت ع به این بلاد و این کشورها رفته اند ازمجعولات اهل سنت است که مثلا امام حسن ع در فتوحات حضور داشته است و یا آمدن امام حسن ع به اصفهان وزمین آن منطقه باامام حسن صحبت کرده است یا رفتن امام حسین ع به آفریقا

اینه با این جنایاتشان هیچ جای دفاع نگذاشته اند بهترین کار تبری جستن از اعمال آنهاست ومحور راستین علی ع است

یک واقعه درمورد فتح علی ع درتاریخ ثبت نشده است حتی در زمان خلافت خودش هم نبوده است به همین جهت اهل سنت به امیرالمومنین ع عیب می گیرند که ایشان به مناسب برای خلافت نبوده بلکه عمر وخلفا مرد این کار بوده اند

والحاصل

این جماعت یعنی نظام حکومت وسلطة بعد رسول خدا ص علاوه براینکه منع کردند از کتابت حدیث و احادیث رسول الله را سوزاندند وامر می کردند به احراق احادیث رسول الله وخود ابوبکر مباشرت کرد در احراق روایات. بلکه راوی را کتک می زدند وحبس می کردند حتی اگر کسی از قران ومشکلات قران می پرسید اورا شکنجه وتوبیخ می کردند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo