< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1400/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: التعادل و التراجيح/تدوین حدیث /

 

جهت دوم بحث:

در مورد علل این منع توسط خلفا است ازجمله ،منع تدوین حدیث واحراق کتب حدیث وحبس وتهدید راویان حدیث است علت این امور چیست ؟چرا چنین کردند؟

علل متعددی برای منع ازتدوین واحراق کتب حدیث وجود دارد وعلل مختلفی را ذکر کرده اند

علت اول

علت اولی که خود مانعین بیان کردند اختلاف الناس است م به این معنا که می خواستند مردم وحدت کلمه داشته باشند و گرفتار اختلاف نشوند

تذکره الحفاظ ذهبی ج1 ص9

أن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أحاديث تختلفون فيها والناس بعدكم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا، فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه.[1]

ابوبکر منع حدیث(فلاتحدثو عن رسول الله شیئا)را تفریع می کند براختلاف مردم وظاهر کلام ابوبکر این است که در آن زمان هم احادیث مختلف بوده چون در روایت ناسخ و منسوخ ، محکم ومتشابه وحق وباطل است واگر احادیث مختلفه در یک مجموعه ای جمع وگرداوری شود و در اختیار کسی قرار داده شود که قدرت علمی و قدرت تمیز محکم ازمتشابه وسره از ناسره نداشته باشد موجب اشکالات واختلافاتی زیادیه می شود

زهری نقل می کند در(مقدمه ابن صلاح ص166-167،تاریخ ابن خلدون ج 1 ص441،ابن شاهین ناسخ الحدیث عن منسوخه 106،التمهید لابن عبد البرج3 ص332)

 

زهری می گویند«أَعْيَا الْفُقَهَاءَ وَأَعْجَزَهَمْ أَنْ يَعْرِفُوا نَاسِخَ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ مَنْسُوخِهِ»[2] وکان للشافعی فیه ید طولی وسابقة اولی

فقها را ناتوان وعاجز کرده است که ناسخ را از منسوخ تشخیص دهند اما جناب شافعی قدرت این کار را داشته است که ناسخ را از منسوخ تشخیص بدهد

یعنی احادیث نزد صحابه ناسخ ومنسوخ ومحکم از متشابه دارد وعامه قدرت تشخیص ندارند

جناب خلیفه سخن خودش را مستند به این تعلیل می کند یعنی عدم اختلاف الناس

ابن قتیبه(متوفی 226 )درتأویل مختلف الحدیث ص47

(کسی از او درخواست حدیث وکتاب کرده است واو در جواب می گوید)

"أَمَّا بَعْدُ" أَسْعَدَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِطَاعَتِهِ، وَحَاطَكَ بِكِلَاءَتِهِ، وَوَفَّقَكَ لِلْحَقِّ بِرَحْمَتِهِ وَجَعَلَكَ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّكَ كَتَبْتَ إِلَيَّ تُعْلِمُنِي مَا وَقَفْتَ عَلَيْهِ مِنْ ثَلْبِ أَهْلِ الْكَلَامِ أَهْلَ الْحَدِيثِ وَامْتِهَانِهِمْ، وَإِسْهَابِهِمْ فِي الْكُتُبِ بِذَمِّهِمْ وَرَمْيِهِمْ بِحَمْلِ الْكَذِبِ وَرِوَايَةِ الْمُتَنَاقِضِ حَتَّى وَقَعَ الْاخْتِلَافُ وَكَثُرَتِ النِّحَلُ وَتَقَطَّعَتِ الْعِصَمُ وَتَعَادَى الْمُسْلِمُونَ وَأَكْفَرَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا وَتَعَلَّقَ كُلُّ فَرِيقٍ مِنْهُمْ لِمَذْهَبِهِ بِجِنْسٍ مِنَ الْحَدِيثِ [3]

تو برای من نوشتی من به تو یاد بدهم آنچه را که یافته ام از اینکه سرزنش ونکوهش می کنند متکلمین محدثان را و اینها را اهانت می کنند و آنها را کوچک می شمارند در کتابهایشان با مذمت کردنشان ورمی می کنند آنها را اینکه اینها احادیث دروغ را نقل می کنند یا متناقضات را نقل می کنند تا اینکه اختلاف واقع شد وفرقه ها به واسطه نقل این احادیث مختلف زیاد شد وان روابط مسالمت امیز قطع شد ومسلمانان شروع کردند با همدیگر دشمنی کردن ویک دیگر را تکفیر کردن وهرکسی برا ی توجیه مذهب خودش به حدیث تمسک می کنند .

در واقع می گوید اگر بنا باشد ما فقط به احادیث تمسک کنیم کارمان به این دشمنیها وفرقه های مختلف کشیده می شود

طحاوی(متوی321) در شرح معانی الاثار ج1 ص11

مُقَدِّمَة
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ الْأَزْدِيُّ الطَّحَاوِيُّ رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ:
سَأَلَنِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ أَضَعَ لَهُ كِتَابًا أَذْكُرُ فِيهِ الْآثَارَ الْمَأْثُورَةَ عَنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْأَحْكَامِ الَّتِي يَتَوَهَّمُ أَهْلُ الْإِلْحَادِ ، وَالضَّعَفَةُ مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ أَنَّ بَعْضَهَا يَنْقُضُ بَعْضًا؛ لِقِلَّةِ عِلْمِهِمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ مَنْسُوخِهَا ، وَمَا يَجِبُ بِهِ الْعَمَلُ مِنْهَا لِمَا يَشْهَدُ لَهُ مِنَ الْكِتَابِ النَّاطِقِ وَالسُّنَّةِ الْمُجْتَمَعِ عَلَيْهَا[4]

از من خواستید یک کتابی بنویسم که احادیث پیامبر در آن جمع باشد احادیثی که دلالت بر احکامی می کند که بعضی از اهل الحاد وکافران وضعیفانِ اهل اسلام که ایمان ضعیفی دارند گمان می کنند که بعضی از این احادیث بعضی دیگر را نقض می کند وتنافی دارد به جهت اینکه دانش جمع احادیث را وتشخیص ناسخ از منسوخ ندارند و اینکه به کدام باید عمل کنند وباید ببینند کدام یک مطابق با قران است وکدام مطابق با سنت قطعی است تا آن عمل کنند .

پس به عقیده ایشان وقتی مردم قدرت تشخیص ندارند این تدوین حدیث موجب الحاد واختلاف می شود

بنابراین خلیفه اول می گوید: علت منع حدیث این است که می خواهم اختلاف نباشد چون محکم ومتشابه وناسخ ومنسوخ دارد پس بهتر است اصلاً باب آن بسته بماند و وارد آن نشوید وبهترین راه حل این است که شما صورت مسئله را پاک کنید پس دیگراحتیاج به جواب ندارد.

مضافا به اینکه فراموش نکنید؛

آنچه در روایات پیامبر است دوقسم است

یک قسم بیان احکام الهی است ویک قسم فتوی است

حکم وفتوا با هم فرق دارد فرق این دو را کسی تشخیص می دهد که مجتهد باشد که کجا پیامبر در مقام بیان حکم وکجا در مقام بیان فتوی است. حکم عام است وفتوی خاص است

به عنوان مثال بعضی جاها پیامبر در مقام فتوی است نسبت به حال مستفتی مثلا شخص بیمار از رسول خدا سؤال می کند آیا می تواند نشسته نماز بخواند ورسول خدا می فرماید: نشسته نماز بخوان ودرآنجا ندارد چون تو مریض هستی نشسته بخوان وآن فتوی در جواب استفتای کسی است که توان ایستادن ندارد

و در واقع این فتوایی است در مقام استفتای خاصی که از رسول خدا پرسیده شده است

در روایات دارد پیامبر برای دونفر به نام عقبة بن عامر وابی بردة بن نیار اجازه دادند در عید قربان در منی بره یا بز ذبح کنند هرچند یک سالش تمام نشده باشد چون این دونفر قدرت مالی نداشتند تا اینکه حیوان بزرگی را خریداری کنند (اضواء علی السنة المحمدیه ص 397)

پس ممکن است پیامبر در مقام بیان فتوی باشد در فتوی حال مستفتی لحاظ می شود وباید شخصی که متصدی بیان فتوی است بین فتوی وحکم فرق بگزارد

مضافا به اینکه پیامبر مسؤلیتهای مختلف دارد یک زمان ممکن است آنچه که می گوید تبلیغ احکام الله باشد یعنی عین آنچه را خداوند برای شما فرموده بیان می کند ویک وقت ممکن است سنت خود را بیان می کند یعنی حکم الله نیست بلکه رسول الله چنین سنتی را بنا کرده است مثلاٌ در قران در باب زکات نداریم و مشخص نشده است که زکات به چه مواردی تعلق می گیرد در روایت دارد

" بَابُ مَا وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الزَّكَاةَ عَلَيْهِ‌

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ وَ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا فَرَضَ اللَّهُ الزَّكَاةَ مَعَ الصَّلَاةِ فِي الْأَمْوَالِ وَ سَنَّهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي تِسْعَةِ أَشْيَاءَ وَ عَفَا رَسُولُ اللَّهِ عَمَّا سِوَاهُنَّ فِي الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ عَفَا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ.[5]

پیامبر زکات را مشخص کرد که در چه مواردی باشد

یا در باب نماز دارد که دو رکعت آن فرض الله است ودو رکت آن فرض النبی است ولذا در سفر، فرض النبی ساقط می شود وفرض الله باقی می ماند وحتی پیامبر جایگاه سومی هم دارد پیامبر از آن جهت که حاکم مسلمین است دستورات ولایی وحکومتی نیز دارد

بنابر این باید تمام این موارد لحاظ شود که این موردی که پیامبر ص می گوید: آیا حکم الله است یا سنت رسول الله است ویا اینکه از باب اعمال حکومت وولایت است .

طبیعی است رد متشابه به محکم وعام به خاص از امور مشکل است وکار آسانی نیست مقصود اینکه این مطلبی که خلیفه وتابعین خلیفه نقل می کنند که اختلاف مردم موجب شد که خلیفه وسلطه بعد رسول خدا منع از نقل از حدیث وکتابت حدیث وتدوین حدیث کنند، صحیح نیست به جهت اینکه؛

اولاً:باید سؤال کرد که اگر احادیث در صدر اول تدوین می شد( که متاسفانه نشد به جهت منع این سلطه) آیا آن موقع اختلاف کمتر بود یاحال که احادیث دراواخر قرن دوم هجری تدوین شده است اول کسی که رسماٌ در میان اهل سنت متصدی جمع احادیث شده مُوَطّأ امامِ مالک است امام مالک معاصر با امام صادق ع است یعنی نیمه اول قرن دوم ،بعد از او محمد اسماعیل بخاری صاحب صحیح که معاصر با امام هادی علیه السلام است یعنی قرن سوم هجری .

حال سؤال ما از خلیفه اول و دوم این است اگر اجازه می دادید احادیث رسول خدا تدوین بشود آیا اختلافات در قرن اول کمتر بود یا اینکه این تدوین و اختلاف برسد به قرن دوم و زمان بخاری؟ آیا قرن سوم مردم متمکن از تمیز ناسخ از منسوخ و حمل متشابه بر محکم وحمل عام برخاص هستند؟ آیا مردم توانایی چنین کاری را در نیمه اول قرن سوم هجری داشتند؟

ابن خلدون می گوید:

" مردم متمکن نبودند از تمیز بین ناسخ ومنسوخ ، ثقافت وفرهنگشان دراین حد نبود"

بله این سخن درست است اما ماجواب می دهیم آیا در قرن دوم وسوم مردم متمکن از تمییز شدند؟پس چرا منع تدوین حدیث برداشته شد پس این سخن نمی تواند تمام باشد

آیا این مطلبی که ذهبی از ابوبکر نقل می کند صحیح است:

ذهبی در تذکره الحفاظ ج اول 93

أن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أحاديث تختلفون فيها والناس بعدكم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا، فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه.[6]

آیا این کلام خلیفه راه حل است ومشکل راحل می کند ؟این سخن خلیفه علاج نیست چون این سخن خلیفه منجر می شود وبرمی گردد به الغاء سنن وتمام آنچه که سنت رسول خداست و بایدکنار گذاشته شود واین سخن مآل و برگشت آن به سخن خلیفه دوم است که گفت :"حسبنا کتاب الله".

در میان اندیشمندانِ فرقِ مسلمین هیچ کس قائل به این سخن نیست که تمام آنچه که پیامبر بیان کرده است را کنار بگذارید وملغی باشد اما لازمه بیان خلیفه اول و دوم این است که تمام آنچه که پیامبر فرموده است کنار بگذارید وقائل به الغاء آن بشوید این نتیجه سخن کسانی است که قائل به اصالت کتاب خدا هستند ولا غیر، اتفاقاٌ یک جماعتی در یک یا دو قرن پیش پیدا شده اند که اینها می گویند: فقط قران وهرچه غیر قران است باید کنار گذاشته شود وهمه احادیث باطل شمرده می شود

آیا در فرق اسلامیه کسی این مطلب را می گوید؟ می گوییم :بله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه ابو زهره(ص273) ذکر شده که عده ای هستند و قائل هستند به اینکه باید احادیث را کنار بگذارید وقران کافی است.

ثانیاً:سخنان این دو خلیفه مخالف با نص صریح قران است ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾

حشر ایه 7

ثالثاً:

خلیفه اینقدر بی سواد است که نمی داند به عین این مشکلاتی که در باب سنت به عنوان دلیل می آورد در قران هم هست یعنی در قرآن ناسخ ومنسوخ،محکم ومتشابه دارد فقط حق وبااطل ندارد وید جعل به قران راه ندارد وآیه جعلی ودروغ وجود ندارد اما روایت جعلی وجود دارد.

مگر عموم مردم می توانند تمام آنچه که تکلیفشان است ودر قران است استخراج کنند پس همانطور که نمی توانند احکام وتکالیف خود را از قران استخراج کنند بعینه در مورد احادیث هم صادق است و ما در باب رجوع به قران واحادیث احتیاج به متخصص فن داریم وبنابراین سخن خلیفه علاج نیست که حدیث را کنار بگذاریم وسراغ قران برویم

مثلاٌ ایه وضو و غَسل ایدی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾ مائده آیه 7

عموم مردم نمی توانند حکم وضو را استخراج کنند واینکه کلمه "الی" به چه معنی است

ید را اگر در عرف ملاحظه کنید اطلاقات متعددی دارد به انگشتان ید اطلاق می شود ،به مچ وکتف ومرفق نیز ید اطلاق می شود پس در زبان عربی که ید اطلاقات متعددی دارد حدِّ غسل از کجاست ؟

قران می گوید: الی المرافق

یا حد سرقت که در قران آمده است ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ مائده آیه 38معلوم نیست که این دست سارق از کجا باید قطع شود اما به برکت روایت امام جواد ع معلوم شد که باید چهار انگشت قطع شود.

پس اختلافی که خلیفه به آن استناد می کند( به جهت وجود ناسخ ومنسوخ ،محکم ومتشابه در روایات) این تعلیل صحیح نیست و ارجاع به قران هم صحیح نیست چون به عینه محکم ومتشابه ،ناسخ ومنسوخ در قران نیز وجود دارد ودر معانی واحکام قران نیز اختلاف وجود دارد پس آیا باید قران هم کنار گذاشته شود؟!

امیرالمؤمنین ع زمانی که ابن عباس را برای محاجه با خوارج می فرستند به ایشان می فرمایند : ای ابن عباس به قران استدلال نکن چون قران "حمال ذو وجوه است"

به جهت اینکه هر صاحب نظری را می بینید برای اثبات نظریه خود به قران استدلال می کند

مثلا قائلین به وحدت وجود به قران تمسک می کنند ومنکرین نیز استناد به قران می کنند

مجسمه وقائلین به جسم بودن خداوند نیز به آیات قران استناد می کنند

﴿وَ جاءَرَبّكَ وَالمَلك صَفّاً صَفّاً)(﴾الفجر/22 ... ، ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾طه/5

پس استدلال خلیفه وتعلیل آنها که تدوین حدیث سبب اختلاف می شود بعینه این تعلیل در قران نیز وجود دارد وسخنان دو خلیفه مخالف صریح آیات قران است

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo