درس خارج اصول استاد هادی نجفی
1400/03/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: التعادل و التراجيح/تدوین حدیث /
نکته: در کتاب تأسیس الشیعة الکرام للعلوم الاسلام مرحوم سید حسن صدر کاظمینی و در مقدمه جامع احادیث شیعه به قلم مرجع الطائفه آیتالله بروجردی ره در این دو کتاب استدلال کردهاند بر اینکه شیعه قائل است به رخصت تدوین حدیث و استدلال کردهاند به کتابهایی که امیرالمؤمنین به املا رسول خدا تنظیم کردهاند
جواب استاد: ملاحظه میفرمایید که این استدلال ناتمام است به جهت این که نزاع در دور اول که زمان رسول خدا باشد، نیست بلکه در دور دوم است که عمده آن، زمان شیخین و دستگاه خلافت بعد از پیامبر (ص) است البته آن کسی که منع از تدوین حدیث کرد دستگاه خلافت بعد از پیامبر است و واضح است که شیعیان، حکومتی که بعد از پیامبر روی کار آمده است را غیرمشروع و حکومت کودتا میدانند بنابراین دستورات دستگاه بعد از پیامبر برای شیعیان حجیتی ندارد فلذا شیعه منع از تدوین حدیث را نپذیرفته است بنابراین مورد نقضی را که کتابهایی علی (ع) در زمان رسول خدا ص تدوین کردهاند آوردهاند ناتمام است چون محل نزاع در زمان رسول خدا نیست بلکه مورد نزاع بعد از حیات رسول خداست و لحظات آخر عمر رسول خدا را نیز ملحق کردیم تا بیان کنیم مقدمات کودتاچیان را
دور سوم
شروع آن از اوائل قرن دوم یا از اواخر قرن اول تا نیمه قرن دوم یعنی از دوران امامت امام باقر علیهالسلام سال ۹۳ یا ۹۴ تا پایان امامت امام صادق علیهالسلام یعنی سال 148 که شهادت است بنابراین حدود ۶۰ سال دوران امامت امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام است که این قریب 60 سال در دوره سوم قرار دارد
علت اختیار این تاریخ به دور سوم
چون عمده روایات شیعیان صادره از این دو امام است (یعنی حدود ۹۰ درصد از روایات) بنابراین، این دوران برای ما شیعیان از نظر علمی یک دوران طلایی است
اهلسنت در دور سوم
آغاز خلافت عمر بن عبدالعزیز بن مروان حکم که سال ۹۹ تا ۱۰۱ خلافت کرده است و او کسی بود که منع حدیث را الغا نمود عمر بن عبدالعزیز در نزد عامه پنجمین خلیفه است
) سنن ابی داوود از سفیان ثوری جلد ۲ صفحه ۳۹۷ ،شافعی در تاریخ دمشق جلد ۴۵ صفحه ۱۹۲ ،ابوبکربن عیاش در سیر اعلام النبلا جلد ۵ صفحه ۱۳۱ از ابوبکر بن عیاش و ابن کثیر در بدایه و نهایه جلد 12 صفحه 696 میگوید:
اجمع العلما قاطبةً علی انه(عمربن عبدالعزیز) من ائمة العدل و احد خلفاء الراشدین و الائمه المهدیین[1]
علما براین مطلب اجماع دارند که عمربن عبدالعزیز از پیشوایان عدل وخلفا راشدین و از رهبران هدایتگر است
ایشان از کسانی است که در دوره خودش کارهای اصلاحی در حکومت مروانیان انجام داده است از جمله:
1. یکی همین الغاء منع تدوین حدیث بلکه امر میکند به تدوین حدیث
2. دولت بنیامیه در دوران عمربن عبد العزیز بن مروانبنحکم تبدیل به شاخه خاصی از مروانیان شده است
دولت مروانیان مشکلات عدیدهای دارد از جمله مشکلات این دوره
1. ابتلا آنها به علویان و هواداران آنها بود به جهت مظلومیت علویان مردم گرایش عجیبی به آنها داشتند خصوصاً بعد از جریان کربلا و این مطلب از انقلابهایی که بعد کربلا اتفاق میافتد محسوس است مثل نهضت توابین در کوفه در سال ۶۵ یا نهضت مختاربن ابی عبیده ثقفی در سال ۶۶ که این نهضتها دولت بنیامیه را بسیار تحت تأثیر قرار داد و تضعیف نمود
2. نهضت خوارج که در زمان امویان جان تازه گرفتند و بر علیه آنها قیام کردند و همچنین زبیریان از جمله عبدالله زبیر و خاندان زبیر که همواره با امویان رقابت و مشکل داشتند
3. امویان و مروانیان یک دولتی خانوادگی تشکیل داده بودند که اختصاص به خود آنها داشت و دولتی قبیلهای نبودند و ثروت بیتالمال بین این خانواده تقسیم میشد و مردم بهرهای از بیتالمال نداشتند و از مسلمانانی که تازه اسلام میآوردند جزیه میگرفتند و نسبت به رعیت اشد ظلم را انجام میدادند (و معلوم است چنین دولتی مورد رضایت مردم نمیباشد)
4. امویان اهتمامی به امر دین نداشتند بلکه مشغول حکومت بودند بلکه هرگاه اقتضای شرائط حکومتشان بود شرایع دین را هم تغییر میدادند
احمد امین در کتاب فجر الاسلام صفحه ۲۴۸ میگوید:
قال في فجر الإسلام: «وفي هذا العهد. عهد الدولة الأموية - لانرى خلفاءهم يهتمون بشيء من شؤون التشريع إلا قليلا منهم، كعمر بن عبد العزيز، فالتشريع لم يرق تحت حمايتهم ورعايتهم كالذي كان في عهد الدولة العباسية، وإنما رقي في المدارس وفي حلقات الدروس المستقلة عن خلفائهم، ولم يبذل الأمويون محاولة في صبغ تشريعهم صبغة دينية، فلا نرى في الدولة الأموية مثل أبي يوسف في الدولة العباسية يحميه الخلفاء ويؤيدونه من أجل التشريع ويوثقون الصلة بينه وبينهم، وبينه وبين قضاة الأمصار، ولا نرى من المشرعين من اتصل بالأمويين إلا قليلا كالزهري»
در عهد دولت امویه خلفای بنیامیه اهتمامی به شریعت و تشریع و علم و علما نداشتند مگر قلیل از آنها مثل عمر بن عبدالعزیز (در سه سال حکومتش) بنابراین شریعت و تشریع و علم و علما تحت حمایت دولت بنیامیه قرار نمیگرفتند و اگر حلقات درسی در دوره امویه ایجاد میشد استقلال داشت و هیچگونه ارتباطی با دستگاه خلافت نداشت بلکه امویان در صدد این نبودند که به دولت خودشان رنگ دینی بدهند بر خلاف عباسیان که علما را حمایت و ترویج و تبلیغ میکردند لذا در دولت اموی شخصیتهایی مثل قاضی ابویوسف شاگرد ابوحنیفه وجود ندارد که ایشان در دولت بنی العباس امر قضاوت را بر عهده داشت در واقع افراد کمی را میتوانید بیابید که با امویان ارتباط داشته باشند مثل زهری که از دانشمندان عامه است اما بقیه دانشمندان ارتباطی ندارند حتی افرادی مثل ابوحنیفه به جهت حمایت از زید بن علی بن الحسین که برای ایشان پول میفرستاد و مردم را تشویق میکرد که به زید ملحق شوند بعد از سرکوب شدن قیام زید، ابوحنیفه که جزء مبلغین قیام زید است از ناحیه امویان مورد تعزیر واقع میشود لذا دولت امویان به جهت ظلمهایی که به مردم روا داشتند و این اعمال نادرستشان پایههای دولت امویان متزلزل شد و مردم گرایش به علویان پیدا کردند و عمربن عبدالعزیز در چنین شرایطی به خلافت میرسد لذا مجبور است که اصلاحاتی را انجام بدهد
اصلاحات عمربن عبدالعزیز
1. امر به تدوین حدیث میکند
2. امر میکند به الغای سبّ امیرمؤمنان علی علیهالسلام که قریب به 60 سال در تمام بلاد در جمعه و جماعات سب امیرالمؤمنین میکردند و به دستور عمر بن عبدالعزیز لغو شد حتی در تاریخ دارد در یکی از بلاد در خواست کردند دوبرابر مالیات بدهند که به آنها اذن بدهند شش ماه دیگر سب علی (ع) را انجام بدهند
3. فدک را به فاطمیان رد کرد
4. باب گفتوگو را با خوارج که مخالف دستگاه حکومت بودند را باز کرد تا نهضت خوارج تمام شود
5. بعضی از اموال بیتالمال را که بین بنیامیه تقسیم شده بود به بیتالمال برگرداند
نکته: درست است که عمربن عبدالعزیز این اصلاحات را انجام داد اما این اصلاحات اقتضای زمان حکومت او بود اگر این کار را نمیکرد دولت مروانیان زودتر ساقط میشد.
قریب به ۹۰ سال مردم در این شرایط و به جهت منع تدوین حدیث تشنه سرچشمه پاک احادیث صحیح بودند و کتاب حدیثی تدوین نشده بود که استفاده کنند و به جهت این عطش، عمر بن عبدالعزیز امر به تدوین حدیث کرد و به اهل مدینه نوشت (چون پدرانشان پیامبر را دیده بودند) نگاه کنید احادیث پیامبر را پیدا کنید و بنویسید؛ من میترسم علم و اهل علم از بین بروند
527 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَسَّانَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ عَبْدِ الله بْنِ دِينَارٍ قَالَ: كَتَبَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ إِلَى أَهْلِ الْمَدِينَةِ: أَنِ انْظُرُوا حَدِيثَ رَسُولِ الله صَلى الله عَليهِ وسَلم فَاكْتُبُوهُ، فَإِنِّي قَدْ خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذَهَابَ أَهْلِهِ[2] . سنن دارمی جلد ۱ صفحه 189
توجه داشته باشید که مراد از علم در قرن اول و آغاز قرن دوم هجری حدیث میباشد
نامهای به ابوبکر بن محمد بن عمر بن حزم (او کتابی دارد و معتبر است از رسول خدا ص و عامل پیامبر در نجران بود و در جنگها شرکت داشت و عامه از آن کتاب نقل میکنند همان گونه که در موطأ مالک است و ابوبکر نواده محمد بن حزم است و پسر عَمر که محمد باشد از اصحاب امیرمؤمنان علیهالسلام است و در نهضت حرّه جزء رؤسای واقعه حره است و کشته میشود ابوبکر اولین انصاری است که بر مدینه حکم رانده است صدسال استاندار مدینه از انصار انتخاب نمیشد و ابوبکر که پدرش گرایشها شیعی دارد و از مخالفان بنیامیه است شهید واقعه حره است پسر او را حکم استاندار مدینه داده است و آن دایره بسته حکمرانی بر بلاد بین بنیامیه را باز میکند)
عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر مینویسد؛ سنن دارمی جلد ۱ صفحه 189
526 - أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: أَبُو مَعْمَرٍ [2]، عَنْ أَبِي ضَمْرَةَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ دِينَارٍ قَالَ: كَتَبَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ إِلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ: أَنِ اكْتُبْ إِلَيَّ بِمَا ثَبَتَ عِنْدَكَ مِنَ الْحَدِيثِ عَنْ رَسُولِ الله صَلى الله عَليهِ وسَلم وَبِحَدِيثِ عَمْرَةَ، فَإِنِّي قَدْ خَشِيتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذَهَابَهِ
احادیث پیامبر و عمر را بنویس چون من میترسم که علم از میان برود[3]
در جای دیگر:
معرفة السنن والآثار نویسنده : البيهقي، أبو بكر جلد 12 : صفحه 367
17049- وَذَكَرَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَمَرَهُ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ الْعِلْمَ مِنْ عِنْدَ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، وَالْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ،[4]
عمر بن عبدالعزیز امر میکند که از این چند نفر علم یعنی حدیث نوشته شود؛ عمره بنت عبدالرحمان ابن ابیبکر (خلیفه) و قاسم بن محمد بن ابیبکر، قاسم بن محمد بن ابیبکر از بزرگان تابعین ویکی از فقهای هفتگانه تابعین مدینه در زمان امام سجاد (ع) بوده است. وی جد مادری امام صادق (ع) است وبا دختر عموی خود یعنی اسماء بنت عبدالرحمن بن ابیبکر ازدواج کرد که حاصل ازدواج دختری به نام فاطمه و کنیهام فروه بود وام فروه به ازدواج امام باقر (ع) درآمد وام فروه هم از جانب مادر وهم از جانب پدر به ابوبکر میرسد و این همان معنای روایتی است که امام صادق (ع) فرمودند: «و لّدَنی ابوبکر مرتین» یعنی من دو نسب به ابو بکر دارم
162- 9/ 5 (ع)- جعفر بن محمد بن علي ابن الشهيد الحسين بن علي بن أبي طالب الهاشمي الإمام أبو عبد الله العلوي المدني الصادق: أحد السادة الأعلام وابن بنت القاسم بن محمد وأم أمه هي أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر فلذلك كان يقول: ولدني أبو بكر الصديق مرتين[5] .
تذكره الحفاظ طبقات الحفاظ للذهبي نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 1 صفحه : 125
البته این روایت از باب تقیه است یعنی اگر حرمت من را نسبت به رسول خدا مراعات نمی کنید لااقل حرمتم را نسبت به خلیفهای که قبول دارید رعایت کنید
و به این نکته باید توجه داشت که در این نقل دارد روایت را از عمره دختر عبدالرحمن بگیرید (ایشان نوه صحابی سعد بن زراره انصاری بود که به عقیده صحیح بخاری عمره همچون یک منشی به عایشه خدمت میکرد) از این روایت معلوم میشود که در آن روزگار زنان دارای مجامع حدیثی و راوی حدیث بودهاند یعنی در بین مسلمانان زنان جایگاه علمی داشتند و در کنار قاسم، عمره را ذکر میکند و رتبه علمی این دو نفر در پیش خلیفه یکی است و این نشان میدهد که زنان در آن زمان تحصیلات داشتند
[بعد از انقلاب اسلامی تحصیلات زنان به بالای 99 در صد افزایش یافت و ازاینجهت ما از تمام دنیا بالاتریم و تجربه نشان داده است هرچقدر زنان دارای تحصیلات عالیه داشته باشند در اجتماع و زندگی موفقتر هستند]
در روایت دیگر میگوید:
كَتَبَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ العَزِيزِ إِلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ حَزْمٍ: انْظُرْ مَا كَانَ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاكْتُبْهُ، فَإِنِّي خِفْتُ دُرُوسَ العِلْمِ وَذَهَابَ العُلَمَاءِ، وَلاَ تَقْبَلْ إِلَّا حَدِيثَ النَّبِيِّ صلّى الله عليه وسلم: «وَلْتُفْشُوا العِلْمَ، وَلْتَجْلِسُوا حَتَّى يُعَلَّمَ مَنْ لاَ يَعْلَمُ، فَإِنَّ العِلْمَ لاَ يَهْلِكُ حَتَّى يَكُونَ سِرًّا»[6] (صحیح بخاری ج۱ صفحه 31 و مصنف لابن ابی شیبه جلد ۱ صفحه ۶ )
به احادیث رسول خدا نظر کن و مکتوب کن و من میترسم کهنه شدن و ازبینرفتن علما را و قبول نکن مگر حدیث نبوی را پس علم را افشا کن و جلسه علمی و حدیثی بگذارید و علم وقتی در خفا رفت و پنهان شد از بین میرود
عکرمه بن عمار میگوید:
حَدَّثَنَا ابْنُ الْبُرِّيِّ، ثنا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْعَظِيمِ، ثنا النَّضْرُ، ثنا عِكْرِمَةُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ: سَمِعْتُ كِتَابَ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ يَقُولُ: «أَمَّا بَعْدُ فَآمُرُ أَهْلَ الْعِلْمِ أَنْ يَنْشُرُوا الْعِلْمَ فِي مَسَاجِدِهِمْ، فَإِنَّ السُّنَّةَ كَانَتْ قَدْ أُمِيتَتْ»[7]
المحدث الفاصل بين الراوي والواعي نویسنده : الرامهرمزي ج 1صفحه 603
نامه عمر بن عبدالعزیز را دیدم و خواندم که آنها که حدیث میدانند باید در مساجد نشر بدهند سنت پیامبر نزدیک است که از بین برود
نتیجه اینکه روش عمر بن عبدالعزیز با آنچه که گذشتگان یعنی شیخین و من تبع آنها تا ابتدای قرن دوم داشتند تناقض دارد لذا عدهای که با منع تدوین حدیث بزرگ شده بودند در مقابل عمر بن عبدالعزیز مقاومت کردند و مخالفت نمودند مثل محمد بن شهاب زهری لذا در سنن دارمی جلد ۱ صفحه 176 میگوید:
438- أخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ الْحَكَمِ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ: كُنَّا نَكْرَهُ كِتَابَةَ الْعِلْمِ حَتَّى أَكْرَهَنَا عَلَيْهِ السُّلْطَانُ، فَكَرِهْنَا أَنْ نَمْنَعَهُ أَحَدًا.[8]
ما حرام میدانستیم کتابت علم را تا اینکه عمر بن عبدالعزیز ما را به نوشتن امر کرد لذا بهخاطر دستور سلطان نوشتیم چون آنان کل من قام بالحکم را ولیامر میدانند
أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ، نا قَاسِمٌ، نا أَحْمَدُ بْنُ زُهَيْرٍ، نا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ، نا مَعْنُ بْنُ عِيسَى، نا سَعِيدُ بْنُ زِيَادٍ مَوْلَى الزُّبَيْرِيِّينَ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ شِهَابٍ يُحَدِّثُ سَعْدَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: «أَمَرَنَا عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ بِجَمْعِ السُّنَنِ فَكَتَبْنَاهَا دَفْتَرًا دَفْتَرًا، فَبَعَثَ إِلَى كُلِّ أَرْضٍ لَهُ عَلَيْهَا سُلْطَانٌ دَفْتَرًا»[9]
جامع بیان العلم وفضله نویسنده: ابن عبد البر جلد: 1 صفحه: 331
سعید بن زیاد که از موالیان زبیر است گوید از زهری شنیدم که حدیث برای سعد بن ابراهیم نقل میکرد و میگفت عمر بن عبدالعزیز ما را به جمع سنن امر کرد لذا ما سخنان پیامبر را در هر موضوعی جدا، جدا تنظیم کردیم و فرستادیم و او استنساخ کرد و در بین فرمانداران حکومت در بلاد توزیع کرد
از محمد بن شهاب زهری نقل شده که:
عن ابن شهاب قال: لم يدون هذا العلم أحد قبل تدويني ثم كثر بعد ذلك التدوين ثم التصنيف وحصل بذلك خير كثير فلله الحمد.[10]
الرسالة المستطرفة لبيان مشهور كتب السنة المشرفة نویسنده: الكتاني، محمد بن جعفر جلد: 1 صفحه: 4
زهری کیست
محمد بن مسلم بن شهاب زهری مکی الاصل است و جد ایشان عبدالله ابن شهاب در جنگ بدر جزء مشرکینی است که علیه پیامبر جنگیده است، در جنگ احد یکی از کسانی است که عهد میبندد پیامبر را بکشد و پیشانی پیامبر را مجروح کرده است
پدر ایشان یعنی مسلم بن عبدالله با عبدالله بن زبیر است و به همین جهت مطرود امویان است، محمد بن مسلم از جناح پدر کنارهگیری کرد و طرفدار امویان شد و با امام سجاد علیهالسلام هم نشست و برخاستی دارد و از امام سجاد (ع) اخذ حدیث میکند