درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1400/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : قضا/مسائل قضاوت/ادامه مسأله هفتم (کاتب قاضی) و مساله هشتم صدور حکم از طرف قاضی با شناخت عدالت دو شاهد و عدم صدور حکم با شناخت فسق دو شاهد

 

بحث درباره شرط عدالت در شهود بود. بحث این است که آنان که می خواهند شهادت به عدالت درباره شهود بدهند یعنی آنان که شاهد فرع هستند، نمی توانند تکیه بر حسن ظاهر کنند. البته در رابطه با عدم جواز تعویل و تکیه و اعتماد بر حسن ظاهر یک مناقشه ای هم شده است به این صورت که حسن ظاهر یک طریق و راه شرعی است برای اینکه انسان عدالت را بدست بیاورد. و دلیلشان یکی این است که ما عمل به نصوص و روایات می کنیم چون آن روایات می گوید حسن ظاهر برای ثبوت عدالت کافی است. یا برای این است که ملکات با آثارشان شناخته می شوند مثل شجاعت و کرم و صدق و مانند اینها، عدالت هم بنابر این که بگوییم عدالت ملکه است از ملکات است. ملکات هم با آثارشان شناخته می شوند.

و لا يجوز التعويل في الشهادة بالعدالة- بناءً على أنّها الملكة- على حسن الظاهر الذي لم يعلم حصولها منه، بل لا بدّ من الصحبة المتأكّدة التي يطّلع بها على حسن الباطن، مثل الشهادة على الإعسار و نحوه ممّا جرت العادة فيه على اختلاف الباطن و الظاهر، فانّ المال قد يخفيه صاحبه كالفسق، فلا بدّ في الشهادة عليهما من العلم بموافقة الباطن للظاهر.

جایز نیست اعتماد در شهادت دادن درباره عدالت شهود (که اینجا شهادت فرع مدّ نظر است نه شهادت اصل، یعنی آن شهود فرعی که می خواهند به عدالت شهود اصلی شهادت دهند) بنابر اینکه آن عدالت ملکه است، بر حسن ظاهری که دانسته نشده است حصول ملکه از آن بلکه ناچار است از صحبت و همنشینی درست و حسابی که اطّلاع پیدا کند با آن صحبت و همنشینی بر حسن باطن (یعنی ظاهر مقدّمه ای شود برای دست یافتن به باطن. در سال ده ها ساعت با همنشین می شود، می بیند که نه دروغ می گوید و نه غیبت می کند و هم چشمش درست است و هم گوشش، نه چیز بد درباره اش شنیده و نه چیز بد درباره اش شنیده است. البته بعضی برای اینکه مردم را فریب دهند و یا جایگاهی که دارند از دست ندهند ظواهر خوبی دارند. برای اینکه در این جامعه فعلی فریب نخوریم یکی از مهمترین ملاکها این است که با چه کسانی همنشین است. مثلاً رفیق هر آدم بی دین و بی نماز و بی غیرت است و یک رفیق درست و حسابی ندارد ولی قیافه اش حزب اللهی و ... است. این است که باید خیلی مواظب باشیم فریب ظاهر افراد را نخوریم) مثل شهادت دادن بر اعسار و تنگ دستی (به صرف اینکه رفته ام خانه اش و دیدم وسایل خوبی نداشت، کافی است در اعسار؟ یکی از مسؤولان کمیته امداد می گفت: برای اینکه طرف از ما لوازم خانگی بگیرد به مدّت یک ماه وسائل خانه اش را برده بود خانه همسایه تا ادّعای فقر و نداری کند و ما را فریب دهد) و مانند اعسار از چیزهایی که جاری شده عادت در آن بر اختلاف ظاهر و باطن (یعنی یک چیزی ادّعا می کند ولی واقعیّتش آن نیست. حتّی پسر یکی از کارخانه دارها به من گفت: پدرم پیش دکتر رفت و آن قدر نالید و دل دکتر سوخت و پول عمل جرّاحی اش را نگرفت یا خیلی مختصر گرفت، بعضی از آدمها بسیار ثروتمند است ولی دوچرخه ای سوار می شود که دزد هم نمی برد!) چون مال گاهی صاحبش خفی می کند آن را، مانند فسق (که گاهی صاحبش آن را مخفی می کند) پس در شهادت بر این دو تا شاهد ناچاریم از علم (شهودِ فرع) به موافقت باطن (شهودِ اصل) با ظاهر (شهودِ اصل).

و لكن قد يناقش بأن حسن الظاهر طريق شرعي للحكم بحصولها (عدالت) عملاً بالنصوص[1] التي استدل بها (نصوص) القائلون بأنها (عدالت) حسن الظاهر، أو لأنّ الملكات تعرف بآثارها كالشجاعة و الكرم و نحوهما (کالصدق) و العدالة- بناءً على أنّها (عدالت)‌ ملكة- منها (ملکات)، و النصوص المتضمنة حسن الظاهر من ذلك (ملکات).

و لکن گاهی مناقشه می شود (در عدم جواز تعویل بر حسن ظاهر) به اینکه حسن ظاهر طریق و حکم شرعی است برای حکم کردن (اینجا مراد حکم قاضی نیست) به حصول عدالت، بخاطر عمل به نصوصی که استدلال کرده اند به آنها قائلین به اینکه عدالت حسن ظاهر است (روایت این بود: «عن أبي عبدالله علیه السلام من عامل الناس فلم یظلمهم و حدّثهم فلم یکذبهم و وعدهم فلم یخلفهم و کان ممّن حرّمت غیبته و کملت مروءته و ظهر عدله و وجبت أخوّته») یا (دلیل دیگرش) اینکه ملکات شناخته می شوند به آثارش مانند شجاعت و کرم و مانند آن دو مثل صدق (صادق کسی است که حتّی اگر به ضررش هم باشد راست می گوید مگر صدق فتنه انگیز باشد و مفسده داشته باشد.) و عدالت - بنابر اینکه عدالت را ملکه بدانیم- از ملکات حساب می شود و نصوصی که متضمّن حسن ظاهر است، زیرمجموعه همین ملکات قرار می گیرد.

مطلب جدید:

گاهی گفته می شود اینکه بحث کنیم در این که عدالت ملکه یا حسن ظاهر صرفاً یک بحث علمی است و ثمره ای دیگر ندارد، طبق توضیحی که در مورد حسن ظاهر داده می شود خروجی اش با ملکه یکی می شود چون حسن ظاهر معنایش این نیست که ظاهر خوبی دارد.

بل قد يقال: إنّ البحث في أنّها (عدالت) حسن الظاهر أو ملكة بحث علميّ مرجعه إلى أنّ العدالة شرعاً هي ملكة يصدر عنها (عدالت) حسن الظاهر أو أنّها (عدالت) عبارة عنه (حسن ظاهر)، و إلّا فالجميع متّفقون على تحقّقها (عدالت) بذلك (حسن ظاهر) بناءً على كون مراد القائلين بحسن الظاهر هو أنّ جميع ما يظهر منه (شخص) حسن بعد الخلطة و الصحبة المتأكّدة في سرّه (شخص) و علانيّته (شخص)، لا أنّ المراد به (حسن ظاهر) حسن ظاهر بعض أفعاله و أحواله التي لا يستفاد منها (افعال و احوال) الحسن في جميع ما يظهر منه (شخص) ، فان كثيراً من المدلّسين كذلك، بل في غالب الناس التستر في الفسق عن عامّة الناس أو خواصهم، كما عساه يومئ إليه الخبر[2] المرويّ عن تفسير العسكريّ [3] عن علي بن الحسين (عليهما السلام) و احتجاج الطبرسي[4] عن الرضا (عليه السلام) الذي قد ذكرناه (خبر) في بحث الجماعة من الكتاب[5] بل و خبر ابن أبي يعفور[6] المتقدم فيه (کتاب جواهر) أيضاً.

بلکه گاهی گفته می شود: بحث در اینکه عدالت حسن ظاهر یا ملکه، بحث علمی است که برگشت به این است که عدالت شرعاً آن ملکه ای است که صادر می شود از آن ملکه، حسن ظاهر یا اینکه عدالت عبارت از حسن ظاهر است و الّا (اگر به این قضیه توجّه نداشته باشیم و بگوییم شرعاً ملکه ای است که از حسن ظاهر صادر می شود یا عبارت از حسن ظاهر است) همه متّفق هستند بر تحقّق عدالت به حسن ظاهر بنابر اینکه مراد قائلان به حسن ظاهر این است که جمیع آنچه ظاهر می شود از شخص حسن است بعد از اختلاط و همنشینی متأکّده در پنهان و آشکار شخص (یعنی بعد از مدّتها همنشینی نه از زبانش و نه از چشمش و نه از گوشش خطایی صادر نشده است) نه اینکه مراد از آن حسن ظاهر بعضی از افعال شخص و احوالش باشد که استفاده نمی شود از آن افعال و احوال، حسن در جمیع آنچه از آن شخص ظاهر می شود (حسن ظاهر را دست پایین نگیرید) چون بسیاری از مدلّسین (که اهل فریب و نیرنگ هستند) اینگونه هستند (که بعضی از احوال و افعالشان نیکوست) بلکه در غالب مردم تستّر و پوشاندن فسق است از عامّه یا خواصّ مردم (پیش انسانهای از جنس خودش که هست هر طور حرفی می زند و هر طور کاری می کند ولی پیش انسانهای محترم که می رسد حواسش هست با اینکه فاسق است. خلاصه اینکه حسن ظاهر به معنای سطحی مراد نیست بلکه به یک معنای سختگیرانه تری مدّ نظر است) همانطور که امید است به این مطلب اشاره ای داشته باشد خبری که از تفسیر (منسوب) به امام حسن عسکری نقل شده است و احتجاج طبرسی از امام رضا علیه السلام که این خبر را در ذکر کردیم در بحث جماعت از همین کتاب جواهر بلکه خبر ابن أبي یعفور[7] که مقدّم شد در کتاب جواهر.

و حينئذٍ يتّحد القولان و يكون البحث علميّاً، و يؤيّده (علمی بودن بحث) استبعاد طرح القائلين بالملكة جميع هذه النصوص على كثرتها (نصوص)، فلا مناص حينئذٍ عن حملها على ذلك و إن كان الانصاف ظهورها في عدم التعمّق في حصول حسن الظاهر الذي له أفراد متعدّدة، و لا ريب في عدم اعتبار أعلاها بمقتضى أكثر النصوص المزبورة، فلاحظ و تأمّل.

و در این هنگام ( که مراد از حسن ظاهر «جمیع ما یظهر منه حسن بعد الخلطة و الصحبة المتؤکّدة في سرّه و علانیّته...») دو قول (قول اول: عدالت ملکه ای است که از آن حسن ظاهر، آشکار می شود. قول دوم: عدالت عبارت از حسن ظاهر است) با هم یکی می شوند (البته در مصداق خارجی با هم یکی می شوند اگر چه در ظاهر تعریف عدالت در دو قول با هم فرق می کند) و بحث علمی می شود و علمی بودن بحث را تأیید می کند استبعاد طرح و کنار گذاشتن قائلان به ملکه، جمیع این نصوص و روایاتی را که زیاد هم هستند، پس چاره ای نیست در این هنگام از حمل نصوص بر آن (حسن ظاهری که معنا کردیم نه حسن ظاهری که در ذهن شماست) اگر چه انصاف این است که نصوص ظاهر است در عدم تعمّق در حصول حسن ظاهر که افراد متعدّد هم دارد و شکی نیست در عدم اعتبار اعلای آن افراد به مقتضای اکثر نصوص مزبور (چون اگر این گونه باشد دیگر باید باب قضاوت و شهادت را ببندیم، لذا انصاف این است که خیلی سختگیری نکنیم البته حسن ظاهری خیلی سطحی هم کافی نیست بلکه یک عدالت متعارف باشد).

و ينبغي أن يكون السؤال عن التزكية سرا فإنه أبعد من تطرق التهمة للمزكي بأنه زكي حياء أو وفاء أو رجاء أو خوفا كما هو المشاهد في جملة من الناس.

و سزاوار است سؤال (از مزکّی شهود) درباره تزکیه (شهود) سرّی باشد (نه علنی) چون سؤال در سرّ و نهان دورتر است از راه یافتن تهمت برای مزکّی به اینکه مزکّی به خاطر خجالت تزکیه کرده یا بخاطر اینکه می خواسته چیزی را جبران کند و وفاداری خودش را نسبت به شاهد اصلی ثابت کند یا به امید شاهد در جای دیگر برایش جبران کند یا بخاطر ترس از شاهد، همانطور که در عده ای از مردم چنین اشکالاتی پیش می آید (که یا تزکیه می کند از روی حیا یا از روی وفاداری یا امید یا ترس).

و یثبت العدالة بالشهادة بها مطلقةً و لكن یفتقر إلى المعرفة الباطنة المتقادمة المفيدة للعلم أو الظنّ بحصول الملكة، و أنّ ما يصدر من ذلك من آثارها أو بحسن الظاهر، بمعنى أنّه لا يظهر منه سرّاً و علانيّةً إلّا الحسن.

و ثابت می شود عدالت با شهادت به عدالت، به صورت مطلق (أي: بلا تفسیر لسبب عدالته[8] ) ولی عدالت احتیاج دارد به شناخت باطنی در گذشته باشد که آن شناخت مفید علم یا ظنّ به حصول ملکه باشد و اینکه آنچه صادر می شود از آن شخص از آثار ملکه است یا (مفید برای علم یا ظنّ) به حسن ظاهر باشد (نه هر حسن ظاهری بلکه) به معنای اینکه ظاهر و آشکار نمی شود از آن شاهد در نهان و آشکارش مگر حسن.

و لا يثبت الجرح إلّا مفسّراً كما عن المشهور[9] فيه (جرح) و في الأول (تعدیل)، لعدم العسر بذكره (تفسیر)، و لأنّه ربّما لا يكون جرحاً عند الحاكم المشهود عنده، بخلاف تفصيل العدالة المحتاج إلى ذكر جميع الكبائر و غيره (کبائر) ممّا يتعذّر أو يتعسّر إحصاؤه.

و ثابت نمی شود جرح مگر در صورتی که تفسیر شود، همانطور که از مشهور فقهاست در جرح و در تعدیل (که باید تفسیر شود که به چه دلیل عادل یا به چه دلیل فاسق است) به دلیل عدم عسر و حرج با ذکر تفسیر و چه بسا به این جهت است که جرحی که به آن شهادت داده می شود نزد حاکم، جرح نباشد بخلاف تفسیر عدالتی که احتیاج دارد به ذکر جمیع کبائر و غیر کبائر از چیزهایی که متعذّر یا متعسّر است شمردن آن.

 


[1] . راجع الروايات المتقدمة في ج13 ص291.
[2] . الوسائل الباب- 11- من أبواب صلاة الجماعة- الحديث 14 من كتاب الصلاة.
[3] صفحه 53، ح27.
[4] احتجاج طبرسی، ج2، ص320-321.
[5] . راجع ج13 ص300.
[6] . الوسائل الباب- 41- من كتاب الشهادات- الحديث 1.
[7] الفقیه، ج3، ص38-39، ح3280: بخشی از روایت این است: «قلت لأبي عبدالله بم تعرف عدالة الرجل بین المسلمین حتّی تقبل شهادته لهم و علیهم فقال أن تعرفوه بالستر و العفاف و کفّ البطن و الفرج و الید و اللسان و تعرف باجتناب الکبائر... و الدلالة علی ذلك کلّه أن یکون ساتراً لجمیع عیوبه... یجب علیهم تزکیته و إظهار عدالته في الناس...» همانها هم که می گویند حسن ظاهر مرادشان این است نه اینکه بعضی از افعال و اعمال را انجام دهند. حالا شما به آن ملکه نگویید بگویید حسن ظاهر، ولی نه آن حسن ظاهری که ساده فرض کرده اید و ظاهر الصلاح معنا کرده اید، ما به آن معنا نمی گیریم، بلکه حسن ظاهر به این معنایی است که در روایت هست. لذا صرفاً یک بحث علمی است که یکی بگوید ملکه است و دیگری بگوید حسن ظاهر است. خروجی هر دو یکی است و در مصداق با همدیگر یکی هستند. خلاصه روایت ابن أبی یعفور این است که فریب ظاهر افراد را نخورید که در قسمتی از روایت آمده که «... یترك الدنیا للدنیا ...». «... برخی دنیا را برای دنیا ترک می کنند» نه به خاطر خدا. مثلاً در ظاهر دوچرخه سوار می شود یا پراید سوار می شود در حالیکه می تواند ماشین یک میلیاردی سوار شود، می گوید اگر مردم ببینند من ماشین مدل بالا سوار هستم دیگر به من رأی نمی دهند! اصلاً یکی از راه هایی که اوّلی توانست مردم را فریب بدهد زهد ظاهری اش بود که ترک دنیا للدنیا بود.
[8] البته ما این را قبول نداریم چون مردم بعضی در ملاک و معیار تشخیص بدو خوب و عادل و غیر عادل وارد نیستند بلکه عالم و دانایی لازم است که متوجه باشد. به صرف اینکه مسجد می آید و نماز اوّل وقت می خواند دلیل عدالتش نیست. ولی با قید بعدی که می آورند دیگر اشکالی بر ایشان وارد نیست.
[9] کشف اللثام، ط جدید، ج10، ص71؛ ریاض المسائل ط جدید، ج15، ص47.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo