درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1401/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا/ احکام دعوا/ استحباب موعظه قبل از قسم خوردن؛ تغلیظ و شدّت در قسم به قول و مکان و زمان

خلاصه بحث سابق:

بحث در استحباب مقدّم کردن موعظه و نصیحت بر قسم خوردن و ترساندن از عاقبت قسم بخصوص قسم دروغ، بود. روایاتی را عرض کردیم. آخرین روایتی که خواندیم روایت أبي عبیدة الحذّاء از امام باقر (علیه‌السلام) بود.

روایات استحباب موعظه قبل از قسم خوردن:

روایت شیباني[1] :

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[2] عَنْ أَبِيهِ[3] عَنْ حَنَانٍ[4] عَنْ فُلَيْحِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الشَّيْبَانِيِّ[5] قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام):‌ «الْيَمِينُ الصَّبْرُ الْكَاذِبَةُ تُورِثُ الْعَقِبَ الْفَقْرَ» حضرت گفتند که یمین صبر کاذبه، موجب تهیدستی و فقر نسل آدمی‌می‌شود. (یعنی غیر از اینکه گناه دارد و به ضرر آخرت است، به ضرر دنیای نسل انسان هم هست، اگر اینها گفته شود بعضی ها ممکن است خودداری کنند از قسم گرچه شاید برای بعضی اثر گذار نباشد).

بل في بعض النصوص[6] أنّ الحالف بالله صادقاً آثم إلى غير ذلك ممّا ورد[7] من التوعّد على وقوعها كاذباً و الترغيب في تركها تعظيماً[8] لله، كما‌ روي[9] «أنّ حضرميّاً ادّعى على كنديّ في أرض من اليمن أنّه اغتصبها أبو الكنديّ فتهيّأ الكنديّ لليمين، فقال (صلّى‌الله‌عليه‌وآله): لا يقطع أحد مالاً بيمينه إلّا لقي الله یوم یلقاه و هو أجذم، فردّه الكندي».

بلکه در بعضی روایات داریم که قسم‌خورنده به خدا در حالیکه صادق هم هست باز هم گنهکار است:

روایت سدیر: وعنهم (عن عدّة من أصحابنا) عن أحمد بن محمد بن خالد[10] عن يحيى بن ابراهيم أبي بلاد[11] عن أبي سلّام المتعبّد[12] : أنّه سمع أبا عبدالله (عليه‌السلام) يقول لسدير: يا سدير! من حلف بالله كاذباً كفر، ومن حلف بالله صادقاً أثم، إنّ الله عزّ وجلّ يقول: ﴿وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُم﴾

(در توجیه آثم: شیخ حرّ عاملی[13] گفته‌اند: «و حمل علی الاستخفاف». استاد: که بهترین حمل به نظرم همین هست، یعنی اگر قسم صادقانه هم بخورید ولی حالت استخفاف و بی احترامی‌به لفظ جلاله الله باشد باز گنهکار است. توجیه دیگر: در مستدرک الوسائل[14] حمل بر کراهت کرده‌اند که از نامی‌که برای باب قرار داده‌اند و این روایت را در آن باب ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که حمل بر کراهت کرده اند.

ادامه ترجمه عبارت جواهر:

و غیر آن از چیزهایی که وارد شده از وعده دادن بر وقوع یمین کاذباً (توعّد: به معنای وعید است. فرق وعده با وعید این است که وعده عمل به آن واجب است اما وعید انجامش واجب نیست) و ترغیب است در ترک یمین (حتّی قسم صادق) بخاطر تعظیم خداوند متعال (نمونه‌ای[15] از این دسته روایات: محمد بن يعقوب[16] ، عن محمد بن يحيى[17] عن أحمد بن محمد بن عيسى[18] عن عليّ بن الحكم[19] عن بعض اصحابنا[20] عن أبي عبدالله عليه‌السلام قال: ان ادّعي عليك مال ، ولم يكن عليك ، فأراد أن يحلّفك ، فان بلغ مقدار ثلاثين درهما فأعطه ، ولا تحلف ، وان كانت أكثر من ذلك فاحلف ، ولا تعطه» هنگامی‌که ضدّ تو مالی ادّعا شود و بر تو چیزی نباشد (یعنی واقعاً طلبکار نیست از تو) پس اراده کردی که قسم بدهد تو را، اگر به مقدار سی درهم رسید که به او بده و قسم نخور و اگر بیشتر از سی درهم باشد قسم بخور و به او نده).

همانطور که روایت شده است که حضرمی‌ادّعا کرد بر کندی در مورد زمینی در یمن که پدر کندی این زمین را غصب کرده است، کندی مهیّای قسم خوردن شد، پیغمبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) گفتند که بدست نمی‌آورد کسی مالی را با قسم خوردنش مگر اینکه خدا را ملاقات می‌کند و حال آنکه جزام است، پس کندی زمین را رد کرد.

و يكفي أن يقول: قل و الله ما له قبلي حقّ لإطلاق الأدلّة و إن كان قد يغلظ اليمين بالقول و الزمان و المكان لكن ذلك غير لازم و لو التمسه المدّعي، بل هو مستحبّ لخصوص الحاكم في الحكم استظهاراً خلافاً لأبي حنيفة، فلا يرى بالمكان تغليظاً، و للشافعي فيراه شرطاً، و لا يغلّظ على المخدّرة بحضور الجامع و نحوه، وفاقاً لمحكيّ النهاية[21] و التحرير[22] ، خلافاً لما عن المبسوط[23] من أنهّا كالبرزة، ثمّ البرزة إن كانت طاهرة ًحضرت المسجد و إلّا فعلى بابه.

و کافی است (قاضی به کسی که می‌خواهد قسم بخورد) بگوید: بگو به خدا قسم برای مدّعی نزد من حقّی نیست؛ چون ادلّه باب حلف و استحلاف اطلاق دارد، اگر چه گاهی قسم غلیظ می‌شود با قول (مثلاً بگوید والله العالم القادر...) و زمان (مثلاً او را روز شهادت حضرت علی علیه‌السلام یا روز عاشورا قسم بدهند) و مکان (مثلاً کنار محراب یا منبر یا مقابل قبله قسم بخورد) و لکن این (تغلیظ) لازم نیست اگر چه مدّعی تغلیظ را درخواست کند، بلکه مستحب است برای خصوص حاکم در حکم؛ بخاطر محکم کاری (استظهار: أي طلباً لظهور الحقّ أکثر إذ یمکن الانسحاب لمن یرید الحلف کاذباً: از باب طلب کردن که حق بیشتر آشکار شود زیرا ممکن است برای کسی که می‌خواهد قسم دروغ بخورد بازدارنده باشد) بر خلاف ابوحنیفه که مکان را به عنوان تغلیظ در قسم قبول ندارد و (بر خلاف) شافعی که تغلیظ بالمکان را شرط می‌داند و تغلیظ نمی‌شود بر مخدّره با حضور در مسجد جامع و مانند آن (از اجتماعات) موافق با آنچه حکایت شده است از نهایه شیخ طوسی و تحریر الاحکام علّامه حلّی (که گفته اند تغلیظ بر او صورت نمی‌گیرد) بر خلاف آنچه از مبسوط شیخ طوسی است از اینکه آن مخدّره مانند برزه (کسی که بیرون می‌آید) است (در تغلیظ بالمکان) پس اگر برزه پاک باشد در مسجد حاضر می‌شود و اگر پاک نباشد (او را قسم می‌دهند) در نزد باب مسجد (استاد: در مبسوط فرقی بین برزه و مخدّره درباره مطلب اخیر که «ان کانت طاهرةً» هست نمی‌باشد، بلکه در مورد مخدّره هم همین را گفته اند که اگر پاک باشد وارد مسجد می‌رود و اگر پاک نباشد نزد باب مسجد قسم می‌دهند او را.

و كيف كان فلا ينافي ذلك ما ستسمع من عدم وجوب ذلك على المدّعی‌عليه، بل ربمّا قيل[24] برجحان اختياره لليمين المخفّفة، و ما عن بعض العامّة من استحبابه للحالف واضح الضعف، كوضوح ما عن آخر منهم من وجوب التغليظ إذا التمسه المدّعي، نعم قد يقال: إنه لا فائدة في رجحانه للحاكم بعد فرض عدم وجوب التزام الحالف به، و يدفعه أنّ ذلك لا ينافي استحبابه له، على أنّه قد يعتبر به[25] ، بل ربما كان له طريق إلى إلزامه ببعض أفراد التغليظ، كما ستعرفه.

هر طور که باشد (چه غلیظ به مکان و زمان و قول استحباب داشته باشد یا نداشته باشد) پس منافات ندارد با آن (استحباب تغلیظ) آنچه خواهی شنید از واجب نبودن تغلیظ بر مدّعی‌علیه، بلکه چه بسا گفته شده است رحجان دارد اختیار قسم‌خورنده نسبت به یمین مخفّف (یعنی همان «وَاللهِ» را انتخاب کند) و آنچه از بعض عامّه (مغني المحتاج ج4 ص 472) نقل شده است که بیان باشد از استحباب تغلیظ یمین (در قول و مکان و زمان) برای حالف، واضح الضعف است، مثل وضوح (ضعف) مطلب دیگری که از بعض دیگر عامّه است که بیان باشد از وجوب تغلیظ هنگامی‌که مدّعی درخواست کند (محقّق نجفی می‌گوید ولو مدّعی درخواست کند باز هم واجب نیست تغلیظ) بله گاهی گفته می‌شود فایده‌ای در رجحان تغلیظ برای حاکم نیست بعد از فرض عدم وجوب التزام قسم‌خورنده به تغلیظ، و دفع می‌کند این مطلب را این که این (عدم وجوب التزام حالف) منافات ندارد با استحباب تغلیظ برای حاکم، علاوه بر اینکه گاهی عبرت می‌گیرد حالف با تغلیظ (یعنی تغلیظ ممکن است برای او حالت ردع و منعی داشته باشد) بلکه چه بسا برای حاکم است راهی به الزام حالف به بعضی از افراد تغلیظ کما اینکه خواهی شناخت.

و كيف كان فالتغليظ بالقول مثل أن يقول: قل و الله الذي لا إله إلا هو الرحمن الرحيم الطالب الغالب الضار النافع المدرك المهلك الذي يعلم من السرّ ما يعلمه من العلانية ما لهذا المدّعي عليّ شي‌ء ممّا ادّعاه.

و هر طوری که باشد (هر قولی در رابطه با تغلیظ داشته باشیم) تغلیظ به قول این است که حاکم بگوید (به حالف): بگو قسم به خدایی که نیست خدایی جز او رحمان و رحیمی که طالب است غلبه کننده است ضرر رساننده نفع دهنده مدرک و هلاک کننده و کسی که می‌داند از سرّ و پنهان همانچه که از آشکارا می‌داند (یعنی علمش به پنهان و آشکار در یک حد است و با هم تفاوتی ندارد)، نیست برای مدّعی بر من چیزی از آنچه ادّعا می‌کند آن را.

و يجوز التغليظ بغير هذه الألفاظ ممّا يراه الحاكم بحسب الأشخاص، و ستسمع ما كتبه أمير المؤمنين (عليه‌السلام) في يمين الأخرس[26] ‌ و عنه (عليه السلام)[27] «أحلفوا الظالم إذا أردتم يمينه بأنّه بري‌ء من حول الله و قوّته، فإنّه إذا حلف فيها كاذباً عوجل العقوبة، و إذا حلف بالله الذي لا إله إلّا هو لم يعاجل، لأنّه قد وحّد الله سبحانه و تعالى»[28] .

و جایز است تغلیظ به غیر این الفاظ از آنچه حاکم صلاح بداند به حسب اشخاص و به زودی می‌شنوی آنچه آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نوشتند بدر قسم شخص لال و از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هست که قسم بدهید ظالم را هنگامی که اراده قسم دادنش کردید که قسم بخورد من بريء هستم از حول و قوّه‌ی خدا، پس هنگامی که قسم بخورد به این نوع قسم در حالیکه دروغ می‌گوید، در عقوبتش تعجیل می‌شود و هنگامی که قسم بخورد به خدایی که نیست خدایی جز او، در عقوبتش عجله نمی‌شود؛ چون او خدا را به یگانگی یاد کرده است.

و بالمكان كالمسجد و الحرم و ما شاكله من الأماكن المعظمة و الحضرات المشرفة و غيرها، و خصوصاً منبر النبيّ (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) فعنه (صلّى‌الله‌عليه‌وآله)[29] «من حلف على منبري هذا بیمین آثمة تبوّأ مقعده من النار»‌.

و (تغلیظ) به مکان مثل مسجد است و حرم (مکّه) و آنچه مثل آنهاست از اماکن معظّمه (مثل بیت المقدس) و حرمهای شریفه و غیر آنها و خصوصاً منبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که از ایشان نقل شده است «کسی که قسم بخورد بر منبر من با یمین کاذب و دروغ، پر کرده است جایگاهش را از آتش.

 


[2] إماميّ ثقة.
[3] مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی.
[4] حنان بن صدیر الصیرفي: .واقفي ثقة.
[5] مهمل است و مدح و ذمی‌در موردش وارد نشده است. لذا روایت مسند و ضعیف است.
[10] الخالد البرقي: إماميّ ثقة.
[11] إماميّ ثقة.
[12] مهمل است وتوثیق و مدح و ذمی‌در او وارد نشده است. روایت مسند و ضعیف است.
[16] إماميّ ثقة.
[17] العطّار: إماميّ ثقة.
[18] الأشعري: إماميّ ثقة.
[19] الأنباري: إماميّ ثقة.
[20] این عبارت باعث ارسال و ضعف روایت شده است.
[25] در چاپ دیگر: یتسیّر له.
[28] نهج البلاغة حکمت 250 و در بعضی چاپها 252؛ ولی روایت مرفوع و ضعیف است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo