استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1401/09/06

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/ الباب الثاني: امكانيات المسجد (اتخاذ المسجد مجلسا للقضاء) /أدلة الاقوال في المسألة: أدلة القول بالكراهة (في الاشكال على القول بكراهة القضاء في المسجد)

 

بقي هنا امور: (استكمالا لما قلنا في عدم امكان الجمع بين القول بالكراهة وفعل المعصوم من القضاء في المسجد)

کلام در امکانیات المسجد و ظرفیت‌های مسجد بود؛ بحث در این بود که جد تمدن‌ساز چه ظرفیت‌هایی می‌تواند داشته باشد. با نگاه فقهی می‌توانیم به آن ظرفیت‌ها توجه کنیم و برای مسیر تمدن اسلامی در جامعه گام برداریم.

یکی از ظرفیت‌های مسجد، «اتخاذ المسجد مجلساً للقضاء» بود که مسجد به‌عنوان پایگاهی برای قضاوت قرار داده شود تا به حل مشکلات، رفع خصومات و ایجاد امنیت و آرامش و سلامت در میان افراد و خانواده‌ها بپردازد.

دراین‌باره بحث کردیم، اقوال مسئله را بیان کردیم و وارد ادله‌ی قول به‌کراهت شدیم که در آن «اتخاذ المسجد مجلسا للقضاء مکروها» است، چه دائم باشد و چه غیر دائم.

بر ادله‌ی قول به‌کراهت مناقشه کردیم و گفتیم که این‌ها از دلیلیت ساقط است و صلاحیت استدلال را ندارد.

چند امر باقی‌مانده که باید آن‌ها را بیان کنیم. امر اول را بیان کردیم. بحث در امر دوم بود که گفتیم، اگر قائل به‌کراهت شویم این قول با فعل پیامبر’ و امیرالمؤمنین× منافات دارد که ذیل آن باقی‌مانده است. همان‌طور که گفتیم، یقین داریم که پیامبر’ در مسجد قضاوت می‌کردند و بر این‌که قضاوت در مسجد انجام بشود نیز مواظبت داشته‌اند؛ همچنین امیرالمؤمنین× نیز در مسجد کوفه در مکانی به اسم دکةالقضاء، به قضاوت پرداخته‌اند. پس چگونه می‌توان قائل به‌کراهت «اتخاذ المسجد مجلساً للقضاء» شد، درحالی‌که فعل معصوم^ بر انجام قضاوت در مسجد وجود دارد؛ چگونه بین این دو جمع می‌شود؟ نباید قابل‌جمع باشند، چون فعل معصوم دلالت بر جواز و عدم کراهت می‌کند و اگر مکروه باشد، پیامبر’ و امیرالمؤمنین× آن‌را انجام نمی‌دادند؛ ازاین‌رو گفتیم، یا باید بگوییم که کراهت ندارد و از قول به‌کراهت دست‌برداریم، و یا باید توجیهی نسبت به‌مسئله بیان کنیم. توجیهات برخی از فقها در جلسه‌ی گذشته درباره‌ی این مسئله بیان شد، اما برای تکمیل این بحث (جمع قول به‌کراهت و فعل معصوم× از قضاوت در مسجد)، امروز مطالبی را بیان خواهیم کرد.

قیل: برخی‌ها متعرض مسئله شده‌اند، اما احتمالی داده‌اند که می‌تواند مشکل را حل کند و آن احتمال این است که گفته‌اند: احتمال دارد دکةالقضاء خارج از مسجد کوفه بوده است؛ ازاین‌رو، اگر بپذیریم که امام× در دکةالقضاء قضاوت کرده‌اند، دکةالقضاء خارج از مسجد بوده است؛ بنابراین، ما قائل به‌کراهت به قضا در مسجد می‌شویم و هیچ منافاتی با فعل معصوم× نیز نخواند داشت، چون فعل معصوم در مکانی خارج از مسجد انجام‌ شده است. این نکته‌ای است که برخی‌ها در مقام حل قضیه بیان فرموده‌اند.

لکن می‌گوییم، سخن شما درباره‌ی این‌که دکةالقضاء خارج از مسجد بوده، فسادش واضح است، زیرا بر کسی مخفی نیست که دکةالقضاء خارج از مسجد نبوده و تاریخ نیز این مطلب را ثابت کرده است؛ بزرگان فقه و علمای اسلام نیز به آن اشاره‌کرده‌اند.

مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی[1] ، در کتاب خویش به‌نام «أسس القضاء والشهادة» عبارتی دارد که اگرچه مربوط به این مسئله نیست، ولی توجیهی دیگر است، که آن‌را می‌خوانیم، ایشان می‌فرمایند: «ولكن لا يخفى انّه يمكن دعوى أنّ القضاء من قبيل تعليم الحكم فيكون داخلا فيما بني له المسجد والمرسلة لضعف سندها لا تصلح للاعتماد عليها، خصوصا بملاحظة معروفية أمر دكة ‌القضاء بجامع الكوفة. والقول بأنّ قضائه في المسجد غير محرز لاحتمال خروج من المسجد أو كان القضاء فيها بعض الأحيان اتّفاقا لا يمكن المساعدة عليه، فإنّ كون دكة القضاء من المسجد كمعروفية سائر الأجزاء والمقامات فيه ولو كان قضاؤه فيها نادرا لاشتهر مكان آخر أيضا بكونه مجلس القضاء»[2] .

ایشان می‌فرماید: ممکن است کسی مدعی شود که قضاوت همانند تعلیم حکم است؛ یعنی تعلیم حکم خداوند در مسجد جایز و مستحب است، و گاهی از اوقات نیز واجب می‌شود. قضاوت، درحقیقت نوعی از آموزش حکم خداوند است. اینجا این فرد مرتکب گناهی شده که حَدّ دارد و به اینجا می‌آید تا درباره‌ی او قضاوت کنند و حکم او را اجرا کنند، یا دو نفر در میراثی اختلاف کردند و به‌مسجد مراجعه می‌کنند تا برای آن‌ها حکم شرعی صادر شود؛ پس درحقیقت قضا نوعی از تعلیم حکم است و اگر این‌طور باشد، دیگر بحث کراهت به‌طور کامل منتفی می‌شود و نمی‌توانیم بگوییم قضاوت در مسجد مکروه است، چون تعلیم الحکم در مسجد هم جایز و هم مستحب است و پیامبر نیز این کار را انجام داده‌اند.

مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی با این ادعا (قضا از قبیل تعلیم الحکم) فرمودند: این در آن هویتی داخل می‌شود که مسجد برای آن بنا شده است. پیش‌تر گفتیم که هویت مسجد، آن چیزی است که مسجد برای آن بنا شده است. اگر در اینجا بگوییم، مسجد برای تعلیم الحکم بنا شده است؛ قضاوت نیز تعلیم الحکم است؛ پس قضاوت نیز داخل در هویت مسجد می‌شود.

مرسله‌ای که برای کراهت به آن استدلال شده، به‌خاطر ضعف در سندش صلاحیت اعتماد را ندارد، به‌ویژه این‌که دکةالقضاء در مسجد کوفه معروف و شناخته ‌شده است و امیرالمؤمنین× در آنجا قضاوت می‌کرده است. با توجه به این می‌خواهند بفرمایند که مکروه نیست و این قول که قضاوت امیرالمؤمنین در مسجد غیر محرز است، به‌احتمال این‌که دکةالقضاء خارج از مسجد بوده است یا قضاوت در آنجا گاهی از اوقات انجام شده و همیشگی نبوده، نمی‌تواند این را مساعدت کند؛ یعنی امیرالمؤمنین× گاهی در داخل مسجد و گاهی هم بیرون از مسجد قضاوت کرده‌اند. اگر همه‌ی قضاوت‌های حضرت در مسجد در دکة‌القضاء نبوده، اما گاهی از اوقات امام× در آنجا قضاوت کرده است؛ و از چندین قضاوت در مسجد، حداقل یکی از آن‌ها را در دکة‌القضاء انجام می‌داده است. حال سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که امیرالمؤمنین× دیگر قضاوت‌ها را در کجا انجام داده‌اند؟ باید جای دیگری غیر از مسجد باشد که حضرت در آنجا قضاوت کرده‌اند.

مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی می‌فرماید: اگر این‌چنین جایی می‌بود، باید مانند دکةالقضاء مشهور می‌شد، درحالی‌که هیچ جایی بیان ‌نشده است که امیرالمؤمنین× خارج از مسجد برای قضاوت، مکان معینی داشته است؛ البته گاهی قضاوت امام× در مسیر یا مکان دیگری بوده یا در مسجد یا غیر مسجد بوده است[3] ؛ در این بحثی نیست، اما در درون مسجد کوفه جای دیگری غیر از دکةالقضاء برای قضاوت وجود نداشته است و اگر می‌بود باید معروف می‌شد، و از معروفیت دیگر اجزا و مقاماتی که در آنجا هست، این را نمی‌شود مساعدت نمود.

«اضف الی ذلک»؛ تردید در این‌که دکةالقضاء جزئی از مسجد بوده یا نبوده، به دکةالقضاء ختم نمی‌شود، بلکه اگر شما تردید کنید در این‌که دکةالقضاء داخل در مسجد بوده یا نبوده، باید درباره‌ی دیگر مقامات مسجد کوفه نیز تردید کنید! پس چگونه می‌شود که تنها درباره‌ی دکةالقضاء تردید صورت می‌گیرد؟ بنابراین، اگر قرار شد که در بودن و یا نبودن دکةالقضاء در مسجد کوفه تردید کنیم، در معروفیت دیگر مقامات نیز تردید می‌شود، و اگر در بودن و یا نبودن دکةالقضاء تردید نشد در مابقی نیز تردید نمی‌شود.

تاکنون کلام مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی را بیان کردیم؛ ایشان فرمودند: گفتن این سخن که دکةالقضاء خارج از مسجد است، پسندیده و پذیرفتنی نیست؛ چون اگر بپذیریم که دکةالقضاء خارج از مسجد بوده، باید به‌سراغ مکان دیگری برویم که امیرالمؤمنین× در آنجا قضاوت کرده است، درحالی‌که ما چنین چیزی را نمی‌شناسیم. برخی از علما و فقها به‌وجود دکةالقضاء در مسجد اشاره‌کرده و به قضاوت در آنجا تصریح کرده‌اند که اگر مکان دیگری بود، حتماً آن مکان خاص نیز مشهور و معروف می‌شد و اسمی از آن در کتاب‌ها و منابع می‌آمد؛ پس از آن‌جاکه امیرالمؤمنین× مکانی غیر دکةالقضاء نداشته که به‌عنوان مجلس قضا بکار برده شود؛ ازاین‌رو ثبت و مشهور نشده است و کسی نیز توجه به این نکرده است که باید این موضوع معروف و مشخص بشود؛ پس می‌توانیم بگوییم که عدم شهرتش دلیل بر عدم وجودش است؛ یعنی چون مکان دیگری ویژه این کار نبوده؛ پس قضاوت حضرت در مسجد انجام می‌شده است. لذا دکةالقضاء پایگاهی قطعی و حتمی برای قضاوت است؛ آن‌هم درون مسجد و نه خارج از آن!

پس این‌که ما قائل به‌کراهت در مسجد شویم از پایه باطل و نادرست است. نام دکةالقضاء، فراوان در تاریخ آمده است و نمی‌توانیم منکر این قضیه شویم و بگوییم که دکة القضايی وجود نداشته است و یا جایی وجود داشته است که مثلاً امیرالمؤمنین×، سالی یک‌بار آنجا می‌نشستند و حکمی صادر می‌کردند! این‌گونه نیست، بلکه آنجا برای کارهای گوناگون استفاده می‌شد.

مطابق نقلی که در منابع صورت گرفته است، دکةالقضاء مکانی برای قضاء و غير قضاء بوده است. هر کسی‌که با امیرالمؤمنین× کاری داشته و می‌خواسته محضر ایشان برسد، دکةالقضاء یکی از جاهایی بوده که می‌توانسته مولا را در آنجا ملاقات کند؛ یعنی در برخی از منابع این‌طور آمده است.

به‌عنوان نمونه، یک روایت وجود دارد که تنها به قسمتی از آن استشهاد می‌کنیم.

جناب شاذان بن جبریل قمی در روایتی از عمار بن یاسر این‌چنین نقل کرده است که:

رُوِيَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ& أَنَّهُ قَالَ: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× جَالِساً عَلَى دَكَّةِ الْقَضَاءِ فَنَهَضَ إِلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ صَفْوَانُ بْنُ الْأَكْحَلِ وَقَالَ لَهُ أَنَا رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِكَ وَعَلَيَّ ذُنُوبٌ فَأُرِيدُ أَنْ تُطَهِّرَنِي مِنْهَا فِي الدُّنْيَا لِأَصِلَ إِلَى الْآخِرَةِ وَمَا عَلَيَّ ذَنْبٌ فَقَالَ الْإِمَامُ قُلْ لِي بِأَعْظَمِ ذُنُوبِكَ مَا هِيَ فَقَالَ أَنَا أَلُوطُ بِالصِّبْيَانِ فَقَالَ× أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ ضَرْبَةٌ بِذِي الْفَقَارِ أَوْ أَقْلِبُ عَلَيْكَ جِدَاراً أَوْ أُضْرِمُ لَكَ نَاراً فَإِنَّ ذَلِكَ جَزَاءُ مَنِ ارْتَكَبَ مَا ارْتَكَبْتَهُ فَقَالَ يَا مَوْلَايَ أَحْرِقْنِي بِالنَّارِ لِأَنْجُوَ مِنْ نَارِ الْآخِرَةِ فَقَالَ عَلِيٌّ× يَا عَمَّارُ اجْمَعْ أَلْفَ حُزْمَةِ قَصَبٍ لِنُضْرِمَهُ غَدَاةَ غَدٍ بِالنَّارِ ثُمَّ قَالَ لِلرَّجُلِ انْهَضْ وَأَوْصِ بِمَا لَكَ وَبِمَا عَلَيْكَ قَالَ فَنَهَضَ الرَّجُلُ وَأَوْصَى بِمَا لَهُ وَمَا عَلَيْهِ وَقَسَمَ أَمْوَالَهُ بَيْنَ أَوْلَادِهِ وَأَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ ثُمَّ أَتَى بَابَ حُجْرَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× فِي بَيْتِ نُوحٍ× شَرْقِيِّ جَامِعِ الْكُوفَةِ فَلَمَّا صَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× قَالَ يَا عَمَّارُ نَادِ بِالْكُوفَةِ اخْرُجُوا وَانْظُرُوا حُكْمَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ كَيْفَ يُحْرِقُ رَجُلًا مِنْ شِيعَتِهِ وَمُحِبِّيهِ وَهُوَ السَّاعَةَ يُرِيدُ حَرْقَهُ بِالنَّارِ فَتَبْطُلُ إِمَامَتُهُ فَسَمِعَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× قَالَ عَمَّارٌ& فَأَخَذَ الْإِمَامُ× الرَّجُلَ وَبَنَى عَلَيْهِ أَلْفَ حُزْمَةٍ مِنَ الْقَصَبِ وَأَعْطَاهُ مِقْدَحَةً وَكِبْرِيتاً وَقَالَ: اقْدَحْ وَأَحْرِقْ نَفْسَكَ فَإِنْ كُنْتَ مِنْ شِيعَتِي وَمُحِبِّي وَعَارِفِي فَإِنَّكَ لَا تُحْرَقُ فِي النَّارِ وَإِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُخَالِفِينَ الْمُكَذِّبِينَ فَالنَّارُ تَأْكُلُ لَحْمَكَ وَتَكْسِرُ عَظْمَكَ قَالَ فَقَدَحَ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ وَاحْتَرَقَ الْقَصَبُ وَكَانَ عَلَى الرَّجُلِ ثِيَابٌ بِيضٌ فَلَمْ تَعَلَّقْ بِهَا النَّارُ وَلَمْ يَقْرَبْهَا الدُّخَانُ فَاسْتَفْتَحَ الْإِمَامُ× وَقَالَ كَذَبَ الْعَاذِلُونَ بِاللَّهِ وَضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً ثُمَّ قَالَ شِيعَتُنَا أُمَنَاءُ وَأَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَشَهِدَ لِي رَسُولُ اللَّهِ| فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ»[4] .

از جناب عمار بن یاسر روایت‌شده که گفت: امیرالمؤمنین× بر دکةالقضاء نشسته بود، سپس مردی به‌نام صَفْوان بْن الْأَكْحَل‌ نزد او برخاست و به امام× گفت: من مردی از شیعیان شما هستم و گناهانی مرتکب شده‌ام؛ پس می‌خواهم در دنیا مرا از آن‌ها پاک گردانی (حدش را بر من جاری کنی) تا وقتی به‌آخرت برسم گناهی نداشته باشم. این مطلب حکایت از این می‌کند که بسیاری از افراد برای گرفتاری‌هایشان به دکةالقضاء و نزد امیرالمؤمنین× می‌آمدند. [پس دکةالقضاء مکانی برای رجوع مردم برای برطرف شدن مشکلاتشان بوده و تنها اختصاص به‌قضاء نداشته است]

در ادامه امام× فرمود: بگو بزرگ‌ترین گناهت چیست؟ [که دیگر امید بخشش آن‌را نداری؟] گفت: من دچار گناه با پسربچه‌ها شده‌ام.

امام× فرمود: کدام‌یک از این احکام را دوست داری؟ با ذوالفقار گردنت را بزنم، یا دیواری را روی سرت بیندازم، و یا در آتش بیندازمت؟ زیرا این مجازات کسی است که این گناه را مرتکب شده است. پس گفت: ای مولای من، مرا با آتش بسوزان تا از آتش آخرت نجات پیدا کنم.

علی× به عمار فرمود: ای عمار، هزار دسته از شاخه‌های نی را جمع کن تا فردا آتش را افروخته و او را در آتش بیندازم. آنگاه به آن مرد فرمود: برخیز و برو وصیت‌های خود را نسبت به آنچه باید بگیری یا بپردازی انجام بده. عمار گفت: آن مرد رفت و دستور امام× را عملی کرد و نسبت به بدهکاری و آنچه داشت وصیت نمود؛ مال خود را میان فرزندانش تقسیم کرد و حق هر صاحب حقی را به او داد.

سپس در حجره‌ی اميرالمؤمنين× - كه در خانه‌ی نوح، قسمت شرقى مسجد كوفه است - شب را بيتوته كرد. پس [صبح] هنگامی‌که امیرالمؤمنین× نمازش را خواند به عمار فرمود: ای عمار، صدا بزن تا مردم بیرون بیایند و حکم امیرالمؤمنین× را مشاهده کنند. گروهی از مردم ‌گفتند: چگونه علی× می‌خواهد مردی از شیعیان و دوستداران خود را بسوزاند؟ او هم‌اینک مى‌خواهد اين شخص را به آتش بسوزاند و با اين كار، امامت او باطل مى‌گردد! اين سخن به گوش اميرمؤمنان على× رسيد. عمار گويد: امام× آن مرد را گرفت و هزار شاخۀ نى را روى او ريخت و به او سنگ چخماق و گوگرد داد و فرمود: خودت را با اين‌ها، آتش بزن، اگر از شيعيان و مِهْروَرزان من باشى و نسبت به من معرفت و شناخت داشته باشى، در آتش نخواهى سوخت و اگر از مخالفان و تكذيب كنندگان باشى، آتش، گوشت تو را از بين مى‌برد و استخوانت را مى‌شكند.

مرد شيعى آتش را برافروخت و شاخه‌هاى نى آتش گرفتند، ولى او در زير آتش سالم ماند تا جایی‌که بر پيراهن سفيدى كه پوشيده بود اثر ننمود و دودش آن‌را سياه نكرد. در اين هنگام امام× لب به‌سخن گشود و فرمود: کسانی‌که از راه خدا منحرف شدند دروغ گفتند و به بيراهه رفتند و دچار گمراهى دورى شدند. آنگاه حضرتش فرمود: به‌راستی‌که شيعيان ما، از ما هستند و من تقسیم‌کننده‌ی بهشت و دوزخم و رسول خدا| به اين مقام من، در موارد بسيارى گواهى داده است.

نکته مهم در این روایت این است که مردی برای حل مشکل خود نزد امیرالمؤمنین× به‌مسجد کوفه آمد، و حضرت در دکةالقضاء نشسته بود و تنها برای قضا نیامده بود.

پس دکةالقضاء برای امور گوناگون استفاده می‌شده است و وجود این مکان در مسجد کوفه مورد تسالم فقهاست، بلکه اجماع اصحاب را دارد، همان‌طور که شیخ طوسی در «الخلاف» فرموده بود و پیش‌تر روایتش را خواندیم[5] .

«انّما الکلام من البحث»؛ سخن در این است که آیا دکةالقضاء تنها به‌قضاء و رفع خصومات اختصاص داشته است یا این‌که در آنجا به امور گوناگون پرداخته می‌شده و مراجعات امیرالمؤمنین× بوده است؟ و اگر این‌طور بگوییم، به آن‌چه که پیش‌تر بیان کردیم -این‌که مسجد را مجلس قضا قرار دهیم و کراهت هم نداشته باشد- ضرر نمی‌رساند.

 

فقه‌المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس التاسع والعشرون: (06/09/2 جمادی الاولی 1444)

الباب الثاني: امكانيات المسجد (اتخاذ المسجد مجلسا للقضاء)

أدلة الاقوال في المسألة: أدلة القول بالكراهة (في الاشكال على القول بكراهة القضاء في المسجد) بقي هنا امور

استكمالا لما قلنا في عدم امكان الجمع بين القول بالكراهة وفعل المعصوم من القضاء في المسجد قيل: ان البعض تعرض للمسألة واحتمل أن دكة القضاء كان خارجا عن المسجد، وبناء على ذلك لا منافاة بين القول بالكراهة ووجود دكة القضاء!

فنقول: وأما احتمال كون دكة القضاء خارج المسجد، ففساده أوضح من أن يخفي على أحد!

وقد أشار اليه الميرزا جواد التبريزي في كتابه:

«ولكن لا يخفى انّه يمكن دعوى أنّ القضاء من قبيل تعليم الحكم فيكون داخلا فيما بني له المسجد والمرسلة لضعف سندها لا تصلح للاعتماد عليها، خصوصا بملاحظة معروفية أمر دكة ‌القضاء بجامع الكوفة. والقول بأنّ قضائه في المسجد غير محرز لاحتمال خروج من المسجد أو كان القضاء فيها بعض الأحيان اتّفاقا لا يمكن المساعدة عليه، فإنّ كون دكة القضاء من المسجد كمعروفية سائر الأجزاء والمقامات فيه ولو كان قضاؤه فيها نادرا لاشتهر مكان آخر أيضا بكونه مجلس القضاء»[6] .

يعني لابد من وجود مكان معروف وخاص بالقضاء للامام أمير المومنين×، ولو كان له مكان خاص غير دكة القضاء في المسجد لأشتهر في حياته وبعد استشهاده، وعدم اشتهاره دليل على عدم وجوده.

مضافا الى ذلك أن دكة القضاء مما صرح بوجوده عدد من العلماء والفقهاء بدئا من الشيخ الطوسي الى ابن ادريس الحلي، ثم الى غيرهما و....

ووروده في ساير الروايات، التي تحكي أن الامام علي× كان يستفيد من دكة القضاء في أمور مختلفة منها القضاء.

مثل ما رُوِيَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ& أَنَّهُ قَالَ: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× جَالِساً عَلَى دَكَّةِ الْقَضَاءِ فَنَهَضَ إِلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ صَفْوَانُ بْنُ الْأَكْحَلِ وَقَالَ لَهُ أَنَا رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِكَ وَعَلَيَّ ذُنُوبٌ فَأُرِيدُ أَنْ تُطَهِّرَنِي مِنْهَا فِي الدُّنْيَا لِأَصِلَ إِلَى الْآخِرَةِ وَمَا عَلَيَّ ذَنْبٌ فَقَالَ الْإِمَامُ قُلْ لِي بِأَعْظَمِ ذُنُوبِكَ مَا هِيَ فَقَالَ أَنَا أَلُوطُ بِالصِّبْيَانِ فَقَالَ× أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ ضَرْبَةٌ بِذِي الْفَقَارِ أَوْ أَقْلِبُ عَلَيْكَ جِدَاراً أَوْ أُضْرِمُ لَكَ نَاراً فَإِنَّ ذَلِكَ جَزَاءُ مَنِ ارْتَكَبَ مَا ارْتَكَبْتَهُ فَقَالَ يَا مَوْلَايَ أَحْرِقْنِي بِالنَّارِ لِأَنْجُوَ مِنْ نَارِ الْآخِرَةِ فَقَالَ عَلِيٌّ× يَا عَمَّارُ اجْمَعْ أَلْفَ حُزْمَةِ قَصَبٍ لِنُضْرِمَهُ غَدَاةَ غَدٍ بِالنَّارِ ثُمَّ قَالَ لِلرَّجُلِ انْهَضْ وَأَوْصِ بِمَا لَكَ وَبِمَا عَلَيْكَ قَالَ فَنَهَضَ الرَّجُلُ وَأَوْصَى بِمَا لَهُ وَمَا عَلَيْهِ وَقَسَمَ أَمْوَالَهُ بَيْنَ أَوْلَادِهِ وَأَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ ثُمَّ أَتَى بَابَ حُجْرَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× فِي بَيْتِ نُوحٍ× شَرْقِيِّ جَامِعِ الْكُوفَةِ فَلَمَّا صَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× قَالَ يَا عَمَّارُ نَادِ بِالْكُوفَةِ اخْرُجُوا وَانْظُرُوا حُكْمَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ كَيْفَ يُحْرِقُ رَجُلًا مِنْ شِيعَتِهِ وَمُحِبِّيهِ وَهُوَ السَّاعَةَ يُرِيدُ حَرْقَهُ بِالنَّارِ فَتَبْطُلُ إِمَامَتُهُ فَسَمِعَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× قَالَ عَمَّارٌ& فَأَخَذَ الْإِمَامُ× الرَّجُلَ وَبَنَى عَلَيْهِ أَلْفَ حُزْمَةٍ مِنَ الْقَصَبِ وَأَعْطَاهُ مِقْدَحَةً وَكِبْرِيتاً وَقَالَ: اقْدَحْ وَأَحْرِقْ نَفْسَكَ فَإِنْ كُنْتَ مِنْ شِيعَتِي وَمُحِبِّي وَعَارِفِي فَإِنَّكَ لَا تُحْرَقُ فِي النَّارِ وَإِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُخَالِفِينَ الْمُكَذِّبِينَ فَالنَّارُ تَأْكُلُ لَحْمَكَ وَتَكْسِرُ عَظْمَكَ قَالَ فَقَدَحَ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ وَاحْتَرَقَ الْقَصَبُ وَكَانَ عَلَى الرَّجُلِ ثِيَابٌ بِيضٌ فَلَمْ تَعَلَّقْ بِهَا النَّارُ وَلَمْ يَقْرَبْهَا الدُّخَانُ فَاسْتَفْتَحَ الْإِمَامُ× وَقَالَ كَذَبَ الْعَاذِلُونَ بِاللَّهِ وَضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً ثُمَّ قَالَ شِيعَتُنَا أُمَنَاءُ وَأَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَشَهِدَ لِي رَسُولُ اللَّهِ| فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ»[7] .

فظهر أن وجود دكة القضاء ما تسالم عليه الأمة ومورد اجماع الصحابة كما صرح به الشيخ الطوسي ولكن الكلام في اختصاصه بالقضاء أو جعل لأمور مختلفة منها القضاء؟

وهذا لا يضر بما قلنا به في القبل وهو عدم كراهة جعل المسجد مجلسا للقضاء.


[1] - از اساتید درس خارج قم و از شاگردان آیت‌الله خوئی بودند.
[3] - برای مطالعه بیشتر ر.ک: قضاوت‌های امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام؛ محمد تقی شوشتری، نشر جمال، بی‌تا.
[5] - ر.ک: جلسه 26 فقه‌المسجد سال 1401-1402؛ الخلاف، ج6، ص211.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo