استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/07/09

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد(مسجد تراز انقلاب الاسلامی)/ الباب الثالث: هندسة المسجد /الجزء الأول: أرض المسجد؛ النقطة الرابعة

 

در موضوع «هندسة المسجد» به‌بررسی چگونگی ساخت مسجد می‌پرداختیم. بحث ما با نگاه به اجزای مسجد شروع شد و زمین مسجد، نخستین جزئی بود که آن‌را بررسی می‌کردیم؛ اینکه زمین مسجد چگونه باید در نگاه اسلام و فقه انتخاب شود؟ سه نکته را بیان کردیم:

    1. الاهتمام بحلية الأرض و عدم غصبيتها؛

    2. امکان تواصل المجتمع مع المسجد؛

    3. صلاحية الأرض و المكان للتوسعة في المستقبل؛

    4. أن تكون بقرب بيوت أفراد المجتمع و ليس بعيدا عنها.

چهارمین نکته که جهت انتخاب زمین مسجد در نظام‌مهندسی مسجد باید رعایت شود این است که زمین مسجد باید از جهت مکان‌یابی نزدیک خانه‌های مردم باشد؛ یعنی بیرون از شهر، محله یا قبیله نباشد تا برای رفتن به آنجا کسی قصد سفر کند.

سؤال: آیا این نکته با نکته دوم شباهت ندارد؟

خیر، هیچ شباهتی با نکته دوم ندارد. امکان التواصل یعنی زمین مسجد در یک مکان تنگ یا بن‌بست نباشد. اگر در میان مردم نیز هست، اما در یک کوچه بن‌بست واقع شده است که به‌هیچ‌وجه امکان رفت‌وآمد به آنجا نیست؛ امکان التواصل برای مسجد به‌وجود نیامده است؛ مثلاً دو نفر یا یک نفر به یک نفر می‌توانند از آن کوچه وارد مسجد شوند؛ پس نباید این‌گونه باشد، اما ملاک در نکته چهارم به بعید نبودن و فاصله‌دار بودن مسجد از خانه‌های مردم است. گاهی مسجد را در برخی از مناطق به بیرون از شهر و منطقه می‌برند؛ مثلاً مصلی نماز جمعه را بیرون از شهر می‌برند و می‌گویند برای این‌که زمین وسیعی پیدا کنیم؛ البته ازاین‌جهت خوب است، اما مطابق دستور اسلام، زمین مسجد باید جایی باشد که مردم آسان و با پای پیاده بتوانند آنجا بروند و از همه جهت در دسترس باشد؛ یعنی در مکانی نباشد که دیگران امکان ارتباط با آن‌را پیدا نکنند، همچنین [ملاک انتخاب زمین مسجد در نکته چهارم این است که] از مردم فاصله نداشته و دور نباشد، چون تأکید روایات و سفارش آن‌ها به پیاده رفتن به‌سوی مسجد است و برای این کار فضیلت و ثواب برشمردند؛ (دلیلش را بعداً خواهیم خواند). این پیاده رفتن یک عادت در آن زمان نبوده، بلکه این کار فضیلت دارد؛ بنابراین از اموری که باید در ساخت مسجد و انتخاب زمین رعایت شود نزدیک بودن آن به خانه‌های مردم است؛ ازاین‌رو جامعه به‌حضور و ارتباط با مسجد تکلیف شده است و اگر مسجد دور باشد، چگونه مردم مأمور به‌حضور در مسجد باشند؟!

علت این حرف نیز روایتی است که از میان گروهی از روایات آن‌را نقل می‌کنیم. این روایت در «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْمَشْيِ إِلَى الْمَسَاجِد»[1] ؛ باب استحباب پیاده رفتن به‌مسجد است که در مستدرک الوسائل نقل شده است.

به‌عنوان‌نمونه:

زَيْدٌ النَّرْسِيُّ فِي أَصْلِهِ[2] ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ، قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ شَدِيدَةِ الظُّلْمَةِ وَهُوَ يَمْشِي إِلَى الْمَسْجِدِ وَإِنِّي أَسْرَعْتُ، فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ، ثُمَّ قَالَ لِي: «يَا مُحَمَّدَ بْنَ الْمُنْكَدِرِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «بَشِّرِ الْمَشَّاءِينَ إِلَى الْمَسَاجِدِ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ بِنُورٍ سَاطِعٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[3] ؛

در شبى بسيار تاريك، امام باقر را در حال رفتن به‌مسجد، مشاهده كردم. شتابان، خود را به او رساندم و سلام كردم. پاسخم را داد و سپس فرمود: «اى محمد بن مُنكدر! پيامبر خدا فرمود: كسانى را كه پيوسته در تاريكى‌هاى شب، روانه مسجد مى‌شوند، به نور تابنده روز رستاخيز، مژده ده؛ [یعنی موردتوجه در قیامت قرار می‌گیرند و از نور الهی برخوردار می‌شوند، زیرا رفت‌وآمد به‌مسجد داشتند].

کیفیت استدلال به‌روایت

کیفیت استدلال به این روایت این است که پیاده رفتن به‌مسجد افضل است؛ در روایت بشارت را برای پیاده‌ها [به‌صورت مطلق] فرمود؛ و نفرمود آن‌هایی‌که مرکب ندارند، جوان هستند یا به عده‌ای خاصی در روایت اشاره نکرد، بلکه همه‌کسانی که پیاده می‌روند [شامل این بشارت هستند]. چنین بشارتی، مستلزم نزدیک بودن مسجد به خانه‌های مردم و مسلمانان است که به‌آسانی به آنجا بروند.

در روایت دیگری این‌چنین نقل شده است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ ذُبْيَانَ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ، عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: «هَمَّ رَسُولُ اللَّهِ بِإِحْرَاقِ قَوْمٍ فِي مَنَازِلِهِمْ كَانُوا يُصَلُّونَ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ لَا يُصَلُّونَ الْجَمَاعَةَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي ضَرِيرُ الْبَصَرِ وَ رُبَّمَا أَسْمَعُ النِّدَاءَ وَ لَا أَجِدُ مَنْ يَقُودُنِي إِلَى الْجَمَاعَةِ وَ الصَّلَاةِ مَعَكَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ: شُدَّ مِنْ مَنْزِلِكَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَة»[4] .

امام صادق مي‌فرمايد: در زمان رسول خدا مردي كه به‌خاطر نابينايي از شركت در مسجد و جماعت محروم بود. به‌حضور پيامبر رسيد و عرض كرد: من نابينا هستم و صداي اذان را مي‌شنوم، اما كسي را پيدا نمي‌كنم، كه دستم را بگيرد و به‌مسجد بياورد! و با شما نماز بخوانم. آن‌حضرت فرمود: طنابي را از خانه خود تا مسجد نصب كن، و بدین‌وسیله خود را به‌نماز جماعت برسان.

ظاهراً خانه‌اش به‌مسجد نزدیک بوده است و اگر راه دور بود، بستن نخ، شدنی نبود. این روایت نیز همین را تأیید می‌کند.

پس این کلام مستلزم این است که خانه‌های افراد نزدیک مسجد باشد؛ یعنی در جایی باشد که مردم از هر طرف بتوانند به‌آسانی و با پای پیاده به‌مسجد رفت‌وآمد کنند، در غیر این صورت اگر مسجد دور باشد و نتوانند پیاده به آنجا رفت‌وآمد کنند؛ توصیه به پیاده رفتن به‌مسجد لغو یا توصیه به غیرمقدور است؛ بنابراین باید پیاده رفتن امکان‌پذیر باشد و این نمی‌شود، مگر مسجد نزدیک خانه‌ها باشد.

تاکنون چهار نکته را درباره انتخاب زمین در مهندسی مسجد بیان کردیم؛ البته ممکن است نکات دیگری نیز پیرامون زمین مسجد وجود داشته باشد، اما ما در مقام احصاء همه آن‌ها نیستیم؛ ازاین‌رو به همین‌ها بسنده کردیم و سراغ جزء دوم از مهندسی مسجد می‌رویم.

الجزء الثاني من بناء المسجد: سقف المسجد

دومین جزء ساخت مسجد که پس از زمین مسجد باید آن‌را در مهندسی مسجد رعایت کرد: سقف مسجد است؛ آیا مسجد باید سقف داشته باشد یا نه؟ سقف مسجد چگونه باشد؟ در نظام‌مهندسی مسجد از نگاه اسلام آیا مساجد مسقف هستند یا مساجد مکشوفه و بدون سقف هستند؟

فقها متعرض این مسئله شده‌اند و مشهور نیز قائل به این هستند که مستحب است مساجد، مکشوفه و سقف نداشته باشد، مگر جایی‌که ضرورت و نیاز اقتضا کند، در غیر ضرورت نیاز به مسقف شدن مسجد نیست.

دو عبارت از فقها را در اینجا می‌خوانیم:

شیخ طوسی در «المبسوط»[5] در مسئله ساخت مسجد می‌فرماید: «بناء المساجد فيه فضل كثير و ثواب جزيل ... و يكره أن تكون مظللة و يستحب أن تكون مكشوفة»[6] ؛ ساخت مسجد فضیلت فراوان و پاداش بزرگی دارد ... و مکروه است که روی این مساجد پوشیده باشد؛ یعنی سایه‌بان داشته باشد و مستحب است که سقف نداشته و باز باشد.

شیخ طوسی این را در المبسوط فرموده است؛ برخی دیگر نیز این بیان را به‌مشهور نسبت داده‌اند، اما شیخ طوسی این کلام را به‌مشهور نسبت نداده‌اند، بلکه نظر خود را بیان کرده‌اند، اما چون گفتیم مشهور این‌چنین قائل‌اند؛ بنابراین باید استنادش را نیز بیاوریم.

مرحوم سید علی طباطبایی در «الریاض المسائل»، [مکشوفه بودن مسجد را] به‌مشهور نسبت داده است و می‌فرماید: «و (يستحب أن تكون المساجد) المتخذة (مكشوفة) غير مظللة على المشهور»[7] ؛ بنا بر نظر مشهور مستحب است مساجدی که ایجاد می‌شوند سایه‌بان نداشته باشند. ایشان این کلام را به‌مشهور نسبت می‌دهند و در این مسئله ادعای شهرت می‌کند.

دلیل کسانی‌که این اعتقاد را دارند و با نسبت دادن کلام خود به‌مشهور، مکشوفه بودن مسجد را مستحب می‌شمارند؛ روایتی است که مرحوم کلینی در ماجرای ساخت مسجدالنبی به‌دست پیامبر نقل کرده است که مسجد پیامبر چگونه بود؟ مردم چه خواستند و آرام‌آرام چگونه شد؟

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ[8] ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:‌ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَنَى مَسْجِدَهُ بِالسَّمِيطِ[9] ، ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَبَنَاهُ بِالسَّعِيدَةِ[10] ، ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَبَنَى جِدَارَهُ بِالْأُنْثَى وَالذَّكَرِ، ثُمَّ اشْتَدَّ عَلَيْهِمُ الْحَرُّ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَظُلِّلَ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَأُقِيمَتْ فِيهِ سَوَارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخْلِ‌ ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَيْهِ الْعَوَارِضُ وَالْخَصَفُ وَالْإِذْخِرُ فَعَاشُوا فِيهِ حَتَّى أَصَابَتْهُمُ‌ الْأَمْطَارُ فَجَعَلَ الْمَسْجِدُ يَكِفُ عَلَيْهِمْ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَى‌ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْرَ وَقَالَ (راوی) السَّمِيطُ (لَبِنَةٌ لَبِنَةٌ) وَالسَّعِيدَةُ (لَبِنَةٌ وَنِصْفٌ) وَالذَّكَرُ وَالْأُنْثَى (لَبِنَتَانِ مُخَالِفَتَانِ)»[11] ؛

شنيدم امام صادق می‌فرمود: رسول خدا ديوار مسجد خود را با يك خشت [خام] بنا کرد، مدتى گذشت و شمار نمازگزاران افزون شد و گفتند: اى رسول خدا كاش مى‌فرموديد تا مسجد را وسيع كنند. رسول خدا گفت: بلى؛ و فرمود تا به صحن مسجد افزودند و ديوار مسجد را با يك خشت و نيم بالا بردند. پس از مدتى، دوباره شمار مسلمانان فزونى گرفت و گفتند: اى رسول خدا كاش مى‌فرموديد تا بر وسعت مسجد بيفزايند. رسول خدا گفت: بلى؛ و فرمود تا به وسعت مسجد افزودند و ديوار مسجد را با دو خشت نر و ماده بنا كردند. نيم بالا بردند. پس از مدتى، دوباره شمار مسلمانان فزونى گرفت و گفتند: اى رسول خدا كاش مى‌فرموديد تا بر وسعت مسجد بيفزايند. رسول خدا گفت: بلى؛ و فرمود تا به وسعت مسجد افزودند و ديوار مسجد را با دو خشت نر و ماده (مخالف) بنا كردند. گرماى تابستان شديد شد و گفتند: اى رسول خدا كاش مى‌فرموديد تا مسجد را سايه كنند. رسول خدا گفت: آرى و فرمود تا از تيرهاى درخت خرما ستون زدند و سقفى برافراشتند و با شاخ‌ و برگ درخت خرما و علف[12] سايه‌بان ساختند.

در آن زندگی کردند تا باران شديد باريدن گرفت و آب از خلال شاخه‌ها سرازير شد و بر سر آن‌ها ریخت، گفتند: اى رسول خدا كاش مى‌فرموديد تا سقف مسجد را با گل بپوشند. رسول خدا به آنان گفت: نه. فقط سايبان، همانند سايبان موسى بن عمران؛ و تا رسول خدا زنده بود، ساختمان مسجد به‌همان صورت باقى بود. ديوار مسجد، پيش از آنکه به اين صورت مسقّف شود، به ارتفاع يك قامت [انسان] بيشتر نبود و هنگامی‌كه سايه اين ديوار به‌اندازه يك ذراع اضافه مى‌شد و يك بز مى‌توانست در آن سايه بخوابد و علف بخورد، رسول خدا به‌نماز ظهر مى‌پرداخت و هنگامی‌كه سايه ديوار، دو برابر مى‌شد، به‌نماز عصر می‌پرداخت.

مرحوم کلینی این روایت را به دو طریق نقل کرده است: یک طریق از «عَلِيّ بْن مُحَمَّد» و «مُحَمَّد بْن الْحَسَن» و طریق دیگر از «عَلِي بْن إِبْرَاهِيم» است که هر دو طریق از امام صادق نقل می‌کنند. معنای نر و ماده؛ آجرهای متقابل با هم است که به‌هم می‌خورند و در روایت این‌گونه ترجمه شده است؛ اینکه در آن زمان چگونه تطبیق می‌شده است را ما نمی‌دانیم، اما کسانی‌که تاریخ مهندسی آن زمان را درآورده‌اند باید آن‌را بررسی کنند. پیامبر مرتبه نخست با یک ردیف آجر، مرتبه دوم با یک و نیم ردیف آجر و مرتبه سوم نیز با دو ردیف آجر مسجد را توسعه دادند. راوی در ادامه به‌بیان معانی کلمات روایت می‌کند و می‌گوید: السَّمِيط: یعنی یک خشت، یک خشت وَالسَّعِيدَة: یعنی یک هشت و نیم؛ الذَّكَرُ وَالْأُنْثَى: یعنی دو خشت مخالف.

این روایت را استناد به این کرده‌اند که پیامبر همه خواسته‌های امت درباره مسجد را پذیرفت، مگر اینکه مسجد مسقف شود و تنها به‌همان سایبان بسنده کردند. فقها به این روایت استدلال به‌استحباب مکشوفه بودن مسجد کردند و با توجه به سیره پیامبر قائل به‌کراهت درباره مسقف بودن مسجد هستند.

اکنون در اینجا باید بحث کنیم که آیا کراهت مسقف بودن مسجد را می‌توان از این روایت برداشت کرد و اگر مسقف بودن، کراهت دارد، آیا سقف نداشتن مستحب می‌شود یا نه؟ پس از آن باید بررسی کرد این حاجت و ضرورت که موجب مسقف شدن مسجد می‌شود چه نوع حاجت و ضرورتی است؟ آیا حاجت عرفی است یا شرعی؟

 

الدرس الرابع: (يکشنبه 09/07/1402 - 15 ربيع الأول 1445)

فقه المسجد (هندسة المسجد)

الجزء اللأول: أرض المسجد

قد بينا ثلاث نقاط في اتخاذ الأرض لبناء المسجد؛ وأما النقطة الرابعة:

4 - أن تكون بقرب بيوت أفراد المجتمع وليس بعيدا عنها

من الأمور التي لابد من مراعاتها في بناء المسجد واتخاذ الأرض أن تكون بقرب من بيوت أعضاء المجتمع أي بيوت المسلمين وليس بعيدا عنها.

لأن أفراد المجتمع مكلفون بالحضور والارتباط في المسجد وأما لو كان بعيدا عنهم فكيف يستطيع الشعب المسلم للحضور فيه والتواصل معه؟

ويدل عليه ما ورد في الأحاديث من فضل المشي الى المسجد كما رواه زَيْدٌ النَّرْسِيُّ فِي أَصْلِهِ[13] ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ، قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ شَدِيدَةِ الظُّلْمَةِ وَهُوَ يَمْشِي إِلَى الْمَسْجِدِ وَإِنِّي أَسْرَعْتُ، فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ، ثُمَّ قَالَ لِي: «يَا مُحَمَّدَ بْنَ الْمُنْكَدِرِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «بَشِّرِ الْمَشَّاءِينَ إِلَى الْمَسَاجِدِ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ بِنُورٍ سَاطِعٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[14] ؛

وكيفية الاستدلال بها أن أفضلية المشي الى المسجد بالنسبة الى الجميع من دون تقييد يستلزم أن يكون قريبا ببيوت الناس كي يستطيع الجميع للمشي اليه.

الجزء الثاني: سقف المسجد

مما ينبغي الحديث حوله في هندسة المسجد عبارة عن سقف المسجد؛ وجعله له وجوبا أو جوازا أواستحبابا او غيرها.

قد تعرض الفقهاء في باب بناء المسجد لمسألة سثق المسجد وقال المشهور باستحباب كون المساجد مكشفة وبدون السقف الا مع الحاجة والضرورة.

قال الشيخ الطوسي في المبسوط:

«بناء المساجد فيه فضل كثير وثواب جزيل ... ويكره أن تكون مظللة ويستحب أن تكون مكشوفة»[15] .

ونسبه البعض الى المشهور كما ورد في رياض المسائل:

«و(يستحب أن تكون المساجد) المتخذة (مكشوفة) غير مظللة على المشهور»[16] .

والدليل الذي ذكره الفقهاء واستند القول اليه عبارة عن التأسي بسيرة النبي وفعله في بناء مسجده بالمدينة.

محمد بن يعقوب الكليني:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ[17] ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:‌ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَنَى مَسْجِدَهُ بِالسَّمِيطِ[18] ، ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَبَنَاهُ بِالسَّعِيدَةِ[19] ، ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَبَنَى جِدَارَهُ بِالْأُنْثَى وَالذَّكَرِ، ثُمَّ اشْتَدَّ عَلَيْهِمُ الْحَرُّ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَظُلِّلَ، فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَأُقِيمَتْ فِيهِ سَوَارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخْلِ‌ ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَيْهِ الْعَوَارِضُ وَالْخَصَفُ وَالْإِذْخِرُ فَعَاشُوا فِيهِ حَتَّى أَصَابَتْهُمُ‌ الْأَمْطَارُ فَجَعَلَ الْمَسْجِدُ يَكِفُ عَلَيْهِمْ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَى‌ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْ‌ءُ ذِرَاعاً وَهُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَإِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْرَ وَقَالَ (راوی) السَّمِيطُ (لَبِنَةٌ لَبِنَةٌ) وَالسَّعِيدَةُ (لَبِنَةٌ وَنِصْفٌ) وَالذَّكَرُ وَالْأُنْثَى (لَبِنَتَانِ مُخَالِفَتَانِ)»[20] .

«أراد بالسَّميط: لبنة لبنة، كما جاءت به الرواية، وكذلك يستفاد من اللغة، لأنّ فيها: الآجُرّ القائم بعضُه فوق بعض، وبالسعيدة لبنة ونصف، وبالانثى والذكر لبنتان متخالفتان»[21] .


[1] - ر.ک: مستدرک الوسائل، ج3، ص364.
[2] - اینکه اصل چیست، مقصود از اصولی که می‌گویند چیست؟ اصول أربعمائة چیست؟ فرق کتاب با اصل چیست؟ مثلاً در کتاب رجالی برای یکی می‌نویسند: «له کتابٌ» و برای دیگری می‌نویسند: «له اصلٌ». درباره همه این‌ها به‌مناسبت صحبت خواهیم کرد.
[5] - «المبسوط»، نخستین کتاب فقه استدلالی است که در شیعه نوشته شده است و «النهایة»، کتاب دیگر شیخ طوسی با موضوع فقه تطبیقی است؛ یعنی بر پایه تطبیق با روایات نوشته شده است.
[8] - ما معتقدیم سهل بن زیاد از اجلاء است و ایراداتی که به‌ایشان وارد است را صحیح نمی‌دانیم؛ ر.ک: تحقیق مستقل فی سهل بن زیاد و مکانته فی علم الرجال ونقل الحدیث.
[9] - «آجری که قسمتی از آن بر روی قسمت دیگر قائم باشد»؛ (مجمع‌البحرین، ج4، ص255؛ تاج العروس، ج10، ص296).
[10] - «به‌معنای یک خشت و نیم»؛ (مجمع‌البحرین، ج4، ص255)؛ امروزه در آجرچینی می‌بینید گاهی یک آجر 20 سانتی‌متری می‌چینند و گاهی کنار این آجر 20 سانتی‌متری یک آجر 10 سانتی‌متری نیز می‌چینند که مجموع آن‌ها 30 سانتی‌متر شود یا برخی دو آجر 20 سانتی‌متری را کنار یکدیگر می‌چینند تا دیوار پهن‌تر شود.
[12] - «الإِذْخِرُ: حشيشة طيبة الريح أطول من الثيل‌»؛ (کتاب العین، ج4، ص243).
[13] - اینکه اصل چیست، مقصود از اصولی که می‌گویند چیست؟ اصول أربعمائة چیست؟ فرق کتاب با اصل چیست؟ مثلاً در کتاب رجالی برای یکی می‌نویسند: «له کتابٌ» و برای دیگری می‌نویسند: «له اصلٌ». درباره همه این‌ها به‌مناسبت صحبت خواهیم کرد.
[17] - ما معتقدیم سهل بن زیاد از اجلاء است و ایراداتی که به‌ایشان وارد است را صحیح نمی‌دانیم؛ ر.ک: تحقیق مستقل فی سهل بن زیاد و مکانته فی علم الرجال ونقل الحدیث.
[18] - «آجری که قسمتی از آن بر روی قسمت دیگر قائم باشد»؛ (مجمع‌البحرین، ج4، ص255؛ تاج العروس، ج10، ص296).
[19] - «به‌معنای یک خشت و نیم»؛ (مجمع‌البحرین، ج4، ص255)؛ امروزه در آجرچینی می‌بینید گاهی یک آجر 20 سانتی‌متری می‌چینند و گاهی کنار این آجر 20 سانتی‌متری یک آجر 10 سانتی‌متری نیز می‌چینند که مجموع آن‌ها 30 سانتی‌متر شود یا برخی دو آجر 20 سانتی‌متری را کنار یکدیگر می‌چینند تا دیوار پهن‌تر شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo