استاد سيدابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامی) / الباب الثالث: هندسة المسجد، سقف المسجد /الأدلة في المقام (ملاک‌های چهارگانه در کراهة التظلیل و عدم کراهت)

 

دومین جزء از اجزای ساخت مسجد در مهندسی مسجد را از نگاه فقه و اسلام بررسی می‌کردیم. بحث ما به بررسی ادله این جزء رسید.

عباراتی از فقها را درباره تظلیل المسجد و تسقیف آن خواندیم که ملاک برخی از آن‌ها با دیگر فقها متفاوت بود؛ و شاید در چهار چیز بتوان این ملاک را منحصر دانست:

ملاک‌های چهارگانه

الأول: أن الملاك في كراهة التظليل و عدمها عبارة عن تظليل جميع المسجد أو بعضه.

نخستین ملاک در کراهة التظلیل و عدم کراهت عبارت است از تظلیل همه مسجد یا قسمتی از آن؛ یعنی ممکن است کراهت سایه‌بان زدن و یا عدم کراهت آن به همه مسجد یا قسمتی از آن برگردد.

الثاني: ملاكية الحاجة الى التظليل و عدم الحاجة.

دومین ملاک در کراهة التظلیل و عدم کراهت مربوط به نیاز و عدم نیاز به سایه‌بان زدن برای مسجد است؛ ممکن است در برخی از نقاط برای جلوگیری از سرما و گرما نیاز به سقف باشد و اگر سقفی زده نشود توسط عقلای عالم مؤاخذه خواهند شد.

الثالث: ملاكية تظليل موقت كالتظليل بالحصر و البواري و التظليل الدائم كالتظليل بالطين.

سومین ملاک در بحث با توجه به عبارت فقها، نظر به این است آیا سایه‌بان زدن موقت همچون سایه‌بان زدن با حصیر و بوریا است که کراهة التظلیل را برمی‌دارد یا نظر به سایه‌بان زدن ثابت همچون سایه‌بان زدن با گِل است که پیامبر این اجازه را به مسلمانان برای مسجدالنبی ندادند؟

الرابع: ملاكية تظليل خاص بمقتضيات الزمان و مقتضيات البلدان.

چهارمین ملاک تشخیص کراهة التظليل و عدم کراهت آن به مقتضیات زمان و مکان برمی‌گردد؛ زیرا ممکن است برخی از مناطق با توجه به بارندگی و گرمای موجود در آنجا نیازمند تظلیل باشند و برخی از نواحی این‌گونه نباشند.

بیان ادله

پس‌ازاینکه ملاک‌های چهارگانه در بحث را بیان کردیم ادله این مقام را نیز خواهیم گفت.

شیخ حر عاملی در کتاب «وسائل الشيعة» بابی را با عنوان «جَوَازِ هَدْمِ‌ الْمَسْجِدِ بِقَصْدِ إِصْلَاحِهِ وَالزِّيَادَةِ فِيهِ وَاسْتِحْبَابِ كَوْنِهِ مَكْشُوفاً وَكَرَاهَةِ تَعْلِيَتِهِ وَتَظْلِيلِهِ بِالسَّقْفِ لَا بِالْعَرِيشِ وَكَيْفِيَّةِ بِنَائِه‌»[1] ایجاد کرده است و تعدادی روایت را در آنجا ذکرشده که برخی از آن‌ها با موضوع ما مرتبط است.

دلیل اول:

نخستین روایتی که به‌عنوان دلیل می‌توان از آن استفاده کرد، استدلال به خبر عبدالله بن سنان است که حکایت از فعل پیامبر در ساخت مسجدالنبی در مدینه می‌کند.

«...ثمَّ اشْتَدَّ عَلَيْهِمُ الْحَرُّ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَظُلِّلَ فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَأُقِيمَتْ فِيهِ سَوَارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخْلِ‌، ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَيْهِ الْعَوَارِضُ وَالْخَصَفُ وَالْإِذْخِرُ، فَعَاشُوا فِيهِ حَتَّى أَصَابَتْهُمُ‌ الْأَمْطَارُ فَجَعَلَ الْمَسْجِدُ يَكِفُ عَلَيْهِمْ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَى ...»[2] .

به این روایت برای استحباب ترک تظلیل المسجد و کراهت تظلیل المسجد استدلال کردند؛ زیرا بیان شد که پیامبر با سقف گلی (سقف ثابت) برای مسجد موافقت نکردند و این نیز دلیلی بر کراهت این کار است.

مناقشة في الاستدلال

این استدلال از جهاتی قابل مناقشه است:

    1. مناقشه اول این است که آنچه رسول خدا منع کرد؛ تسقیف بود و تظلیل را منع نکرد و حال‌آنکه استدلال به این روایت برای کراهة التظليل است که پیامبر آن را منع نکرد، بلکه تظلیل را برای مسلمانان اجازه فرمودند.

    2. اینکه فقها به این روایت برای استحباب مکشوفه بودن مسجد استدلال کردند، از این حیث قابل مناقشه است که روایت شامل استحباب کشف مسجد نمی‌شود و هیچ دلالتی بر استحباب مکشوفه بودن مسجد نمی‌کند. در روایت فقط منع تسقیف وارد شده است و منع آن نیز هیچ استلزامی بر مکشوفه بودن ندارد، حتی ممکن است استلزام بر تظلیل کند.

    3. سومین مناقشه در استدلال این است که استدلال به این روایت ممکن نیست، حتی اگر بر کراهت تسقیف المسجد به‌طور مطلق دلالت کند، زیرا ممکن است یکی بگوید همانا رسول خدا به خاطر اینکه مسجد نیاز به سقف نداشت، تسقیف المسجد را اجازه نداد، نه به خاطر اینکه کراهت داشت.

این سخن هنگامی روشن می‌شود که رسول خدا با توسعه مسجد و سایه‌بان داشتن به خاطر نیاز به آن موافقت کردند و اینکه ایشان با سقف زدن با گل موافقت نکردند به خاطر نیاز نداشتن مسجد به این‌چنین سقفی بوده است! و دست‌کم این احتمال وجود دارد و هنگامی‌که این‌چنین شد: اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ بنابراین اگر استدلال به روایت به خاطر استحباب ترک التظليل و کراهة تظليل باشد؛ همانا استدلال در غیر محلش هست.

آنچه برخی از فقها، این روایت را درباره کراهت تظلیل مسجد و تسقیف به‌طور مطلق گفته‌اند، بدون اینکه ملاک حاجت و عدم حاجت را در نظر بگیرند؛ نمی‌توان گفت و به مفادش ملتزم شد، همان‌طور که جناب ابن ادریس حلی در «السرائر» و علامه در «التذکرة» و دیگران گفته‌اند.

پس همانا صحیح آن چیزی است که شهید اول، دوم و من تبعهما است که صاحب جواهر در جایی که گفت: «ويستحب أن تكون المساجد مكشوفة غير مسقفة ولا مظللة مع عدم الحاجة تأسيا بالمحكي عن فعل النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في‌ الحسن كالصحيح عن الصادق عليه‌السلام...»[3] ؛ ایشان مکشوفه بودن مساجد بدون سقف و سایه‌بان را بدون نیاز به این دو مستحب می‌شمارد و علت آن را نیز تأسی به فعل پیامبر دانسته است که در روایتی از امام صادق وارد شده است.

 

الدرس السابع: (يکشنبه 16/07/22 ربيع الأول 1445)

الباب الثالث: هندسة المسجد

سقف المسجد(الأدلة في المقام)

قد ظهر مما سبق في نقل عبارات الفقهاء في خصوص تظليل المسجد وتسقيه، أن الملاك عند بعضهم يختلف عن الآخرين. ويمكن انحصار الملاك في أربع:

الأول: أن الملاك في كراهة التظليل وعدمها عبارة عن تظليل جميع المسجد أو بعضه.

الثاني: ملاكية الحاجة الى التظليل وعدم الحاجة.

الثالث: ملاكية تظليل موقت كالتظليل بالحصر والبواري والتظليل الدائم كالتظليل بالطين.

الرابع: ملاكية تظليل خاص بمقتضيات الزمان ومقتضيات البلدان.

أما الأدلة في المقام:

الشيخ الحر العاملي في كتابه الواسائل قد أسس بابا وعنونه بعنوان:

باب «جَوَازِ هَدْمِ‌ الْمَسْجِدِ بِقَصْدِ إِصْلَاحِهِ وَالزِّيَادَةِ فِيهِ وَاسْتِحْبَابِ كَوْنِهِ مَكْشُوفاً وَكَرَاهَةِ تَعْلِيَتِهِ وَتَظْلِيلِهِ بِالسَّقْفِ لَا بِالْعَرِيشِ وَكَيْفِيَّةِ بِنَائِه‌»[4] .

و ذكر فيه عدة أحاديث بعضها مرتبطة بموضوعنا.

الدليل الأول: الاستدلال بخبر حسن كالصحيح الذي رواه عبد الله بن سنان و يحكي فعل النبي في بناء مسجده بالمدينة.

قد استدل بالحديث على استحباب ترك تظليل المسجد و كراهته تظلليه. لما ورد فيه أن النبي لم يوافق لتطيين المسجد لأجل كراهته.

«...ثمَّ اشْتَدَّ عَلَيْهِمُ الْحَرُّ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَظُلِّلَ فَقَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَ بِهِ فَأُقِيمَتْ فِيهِ سَوَارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخْلِ‌، ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَيْهِ الْعَوَارِضُ وَالْخَصَفُ وَالْإِذْخِرُ، فَعَاشُوا فِيهِ حَتَّى أَصَابَتْهُمُ‌ الْأَمْطَارُ فَجَعَلَ الْمَسْجِدُ يَكِفُ عَلَيْهِمْ؛ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَى ...» [5] .

مناقشة في الاستدلال:

نعم أن الاستدلال قابل للمناقشة من جهات:

الأولى: أنه الذي منعه رسول الله هو التسقيف و ليس التظليل، والحال أن الذي استدل لأجله بالحديث هو التظليل الذي لم يمنعه رسول الله بل أجاز لهم بالتظليل.

الثانية: أن الاستدلال بالحديث لاستحباب كون المسجد مكشوف قابل للمناقشة من حيث أنه غيرمشتمل على استحباب كشف المسجد؛ و لم يدل على كونه مكشوفا. و أما الذي ورد فيه هو منع التسقيف فقط. و منع التسقيف لا يستلزم أن يكون مكشوفا، بل يمكن كونه مظللا.

الثالثة: لايمكن الاستدلال بالحديث حتى على كراهة تسقيق المسجد مطلقا! لأنه يمكن لأحد القول بأن رسول الله ص ما أجاز لهم في تسقيف المسجد لأجل عدم حاجة المسجد الى السقف، لا لأجل كراهته.

كما من موافقة رسول الله بتوسعة المسجد و تظلليه لأجل الحاجة و أما عدم موافقته للتطين و التسقيف لأجل عدم الحاجة! و لا أقل من وجود الاحتمال و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.

فاذا الاستدلال بالحديث لاستحباب ترك التظليل و كراهته انما هو استدلال في غير محله. و ما قاله بعض الفقهاء في كراهة تظليل المسجد و تسقيفه مطلقا من دون القول بملاكية الحاجة و عدمها، لايمكن القول به والالتزام بمفاده. كما قاله ابن ادريس في السرائر و العلامة في التذكرة و ....

و انما الصحيح ما قاله الشهيد الأول و الاثني و تبعهما صاحب الجواهر حيث قال:

«ويستحب أن تكون المساجد مكشوفة غير مسقفة ولا مظللة مع عدم الحاجة تأسيا بالمحكي عن فعل النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في‌ الحسن كالصحيح عن الصادق عليه‌السلام...»[6] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo