استاد سيدابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1402/01/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه/مجموعه‌ی سیری در حکمت‌های نهج‌البلاغه با نگرش جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی(ویژه ماه رمضان 1444) /شرح حکمت سی و یکم: نشانه‌ها و ارکان ایمان کامل، جلسه هفتم

 

وَسُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ×: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛ فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي الْخَيْرَاتِ. وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُكْمِ، وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ، وَعَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ، وَمَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّيْغِ، وَالشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَضَاقَ مَخْرَجُهُ. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ، وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى‌ عَقِبَيْهِ، وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا»[1] .

کلام در حکمت 31 نهج‌البلاغه بود. در این حکمت از امیرمؤمنان× درباره‌ی نشانه‌های ایمان و همچنین نشانه‌های کفر و شک سؤال پرسیدند.

امام× نشانه‌های ایمان را بر چهار رکن استوار دانست:

    1. صبر و شکیبایی

    2. یقین و باور

    3. عدل و داد

    4. جهاد و کوشش درراه دین.

فهم کلام مولا× نیازمند بیان مطالبی از باب مقدمه‌ است که تعدادی را بیان کردیم. این پرسش را توانستیم پاسخ دهیم که با توجه به اینکه امام× صبر را از ارکان ایمان دانست، پس اگر کسی صابر نبود، آیا کافر است؟ یا مقصود ایشان این بوده که صبر به‌عنوان یک رکن افزایش‌دهنده‌ی ایمان است؟

مقصود ایمان در کلام امیرمؤمنان×، ایمان در مراتب عالیه است که در مسیر رشد و کمال انسان قرار دارد. پس با این نکته که بیان کردیم می‌توانیم این‌گونه بگوییم که وقتی امام× می‌فرماید ایمان بر پایه صبر، یقین، عدل و جهاد استوار است، درحقیقت امام× دارد ویژگی‌ها و اوصاف رکنی ایمان کامل را بیان‌ می‌کند که در مراتب کمال و عالیه‌اش قرارگرفته است. این نکته از مطالب گذشته روشن شد که مربوط به مسیر رشد و کمال انسان مؤمن است.

صبر، نخستین پایه‌ی ایمان

امیرمؤمنان× صبر را به‌عنوان نخستین رکن ایمان معرفی کرده است که هر انسان مؤمنی هنگامی‌که در مسیر کمال ایمان حرکت می‌کند، پیماینده‌ی راه کمال ایمان است. صبر و بردباری نخستین انرژی و توشه‌ای است که انسان برای پیشروی در مسیر ایمان نیاز به جذب آن دارد، چراکه رشد و کمال همانند پیمودن مسیر برای رسیدن به قله است و قله نیز نقطه اوج کمال انسان است. پس انسانی که می‌خواهد در این مسیر گام بردارد باید از حرکت مداوم برخوردار باشد، زیرا مداومت و پایداری بر هر کار و عقیده‌ای از اصول اولیه‌ی رشد آن است.

صبر - هم در حوزه‌ی عقیده و هم در حوزه‌ی عمل- یکی از پایه‌های دوام بخشی به حرکت انسان در مسیر کمال ایمان است. وقتی‌که انسان مؤمن شد و تصدیق قلبی پیدا کرد، این تصدیق باید تداوم داشته باشد؛ یعنی انسان مؤمن باید بر عقیده و بر اعمال ایمانی‌اش صبوری کند؛ و چنانچه اهل بردباری و تداوم بخشی به آن نباشد، نخستین آسیب آن لغزش، لرزش و بی‌ثباتی آن خواهد بود؛ و بسیار روشن است که ایمان، پایه و اساس دیگر رفتارهای آدمی است و اگر پایه‌ی اساسی و اصلی سایر رفتارها، لرزان، لغزان و بدون ثبات باشد، به‌طور طبیعی دیگر رفتارها نیز بی‌ثبات خواهند شد.

ازاین‌رو امیرمؤمنان× درحقیقت با بیان صبر در مرحله نخست، از مهم‌ترین آسیب ایمان پیشگیری نموده و ایمان را با صبر، در مرحله ثبات و استقرار قرار داده‌اند و این ویژگی برای پیماینده‌ی راه کمال ایمان بسیار ضروری بوده و موردتوجه خواهد بود.

با این نکته که گفتیم، نخستین رکن ایمان در کلام امیرمؤمنان× مسئله صبر است؛ صبر یکی از ارکان عملی ایمان است؛ یعنی تأکید امام× بر خروج ایمان از قلب و تجلی و پیاده‌سازی آن در میدان زندگی انسان است.

همین‌که مولا× به‌هنگام پرسش از ایمان، به‌سراغ بیان مفهوم و معنای ایمان نمی‌رود، بلکه ارکان و مقومات ایمان را (آن‌هم بیان ایمان کامل) بیان می‌کند. هدف امام× از بیان ارکان ایمان این است که انسان مؤمن با حرکت در مسیر ایمان رشد کند؛ پس صبر در مسیر رشد باید همراه انسان باشد. چرایی آن‌را بیان کردیم و گفتیم، تا زمانی‌که این ایمان در قلب انسان باشد و فقط بر زبانش جاری شود، تنها ثمره‌ی آن، محترم شدن خون، مال و آبروی انسان است و کسی حق تعرض به آن‌ها را ندارد؛ اما اگر ثمره‌ی این ایمان بخواهد برکات آخرتی باشد، باید همراه با عمل باشد؛ و نخستین گام در همراهی عمل برای ایمان، مسئله صبر است که انسان به لرزش‌ها و لغزش‌ها نیافتد. ایمان برای رسیدن به قله و اوج، ثبات قدم می‌خواهد؛ و آنچه برای انسان و جامعه در رسیدن به اوج و کمال ایمان نیاز است، برخورداری از ثبات در این مسیر است؛ نه لغزش و لرزش.

اگر صبر نباشد و انسان هر روز بخواهد در مسیری قرار بگیرد، به‌گونه‌ای که گاهی حرکت کند و گاهی نیز توقف نماید، دچار لغزش خواهد شد؛ ازاین‌رو ایمانی که همراه با لغزش و لرزش باشد نمی‌تواند در مسیر رشد و تربیت قرار بگیرد. حتی در تربیت‌های تشریعی نیز همین‌طور است که اگر حرکت فرزند یا دانش‌آموز در زندگی تداوم نداشته باشد، دچار لغزش و لرزش می‌شود و این نخستین آسیب است.

با تأمل در کلام امیرمؤمنان× که صبر را نخستین رکن ایمان دانسته‌اند، درمی‌یابیم که امام× با بیان این رکن ایمان درحقیقت دارد از ابتلای به آفت و آسیب پیشگیری می‌کند؛ یعنی آسیب و آفت ایمان، نخستین لرزش و لغزش مؤمن در مسیر ایمان اوست؛ اما نقش صبر در این مسیر این است که از لغزش‌ها و لرزش‌ها پیشگیری می‌کند. پس درحقیقت، صبر، راهی برای درمان نیست، بلکه پیشگیری است؛ اما پیشگیری از بیماری و آفت‌زدگی که لغزان و لرزان بودن [در مسیر ایمان] است.

پس نخستین گام ایمان، صبر است که سبب مبتلا نشدن انسان به این بیماری است تا در مسیر درست ایمان و رشد آن حرکت کند.

آنچه امام× در این‌جا به‌عنوان رکن ایمان بیان می‌کند، بازگو کردن ربطی اساسی میان ایمان و صبر است. این حکمت، تنها جمله‌ای نیست که امیرمؤمنان× در بیان ربط ایمان و صبر بر زبان جاری کرده است؛ چراکه در منابع دیگر هم فراوان آمده است؛ در خود نهج‌البلاغه هم سخن درباره ارتباط میان صبر و ایمان فراوان است. علت بیان این نمونه‌ها جهت تبیین رابطه میان رشد و کمال با صبر و ایمان با صبر است.

به‌عنوان‌مثال، امیرمؤمنان× یکی دیگر از حکمت‌های نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ»[2] ؛ انسان صبور، پيروزى را از دست نمى‌دهد، هرچند زمان آن طولانى شود.

صبر در دستیابی انسان به پیروزی نقش مهمی دارد. صبر، یکی از چیزهایی است که انسان اگر بخواهد به نقطه پیروزی برسد و از شکست خود جلوگیری کند، به آن نیاز دارد. ممکن است زمان صبرش طولانی بشود؛ اما نتیجه‌ی آن قطعاً تحقق پیدا می‌کند.

سؤال: این مسئله چه ارتباطی با این دارد که صبر، رکن ایمان باشد؟

جواب: با این بیانی‌که گفتیم، صبر، نشانه‌ی ایمان کامل در مسیر کمال است، انسان در مسیر کمال ایمان در حال رشد و گذر از شکست‌ها و رسیدن به نقطه پیروزی است. انسان در این مسیر هم باید بر نفس خودش پیروز بشود، هم بر عوامل بیرونی پیروز بشود و هم بتواند از موانعی که ایجاد می‌شود، گذر کند تا به آن نقطه‌ی کمال برسد. پس انسان مؤمن، متحرک در مسیر کمال و در حال مبارزه با موانع برای رسیدن به پیروزی است.

امام× فرمود: انسان صبور، پیروزی و رسیدن به نقطه اوج را از دست نمی‌دهد، بلکه به‌دست او خواهد رسید. همین روایت نیز در مسیر ارتباط با این نکته است.

امیرمؤمنان× در حکمت دیگری از نهج‌البلاغه، مجدداً! درباره‌ی صبر و رابطه‌ی آن با ایمان می‌فرماید:

«أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‌ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَيْرَ] فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‌»[3] .

فرمود: شما را به پنج چيز سفارش مى‌كنم كه اگر براى آن‌ها شتران را پرشتاب برانيد و رنج سفر را تحمّل كنيد سزاوار است: كسى از شما جز به پروردگار خویش اميدوار نباشد و جز از گناه خود نترسد و اگر از يكى سؤال كردند و نمى‌داند، شرم نكند و بگويد نمى‌دانم و كسى در آموختن آنچه نمى‌داند شرم نكند و بر شما باد به شكيبايى، كه شكيبايى، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بى‌سر، ارزشى ندارد.

امام× در بخشی از این حکمت می‌فرماید: «وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ»؛ و بر شما باد که صبوری کنید، زیرا جایگاه صبر برای ایمان به‌منزله‌ی سر انسان برای بدن است و بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست؛ ایمانی هم که به‌همراهش صبر نباشد خیری در آن نیست؛ یعنی اگر صبر همراه مؤمن نباشد، ایمان او هیچ اثری ندارد؛ و امام× با نبود صبر، نفی ایمان کرده است؛ و این نفی کمال است، نه نفی حقیقت؛ یعنی[مقصود کلام] این نیست که انسان بدون صبر دیگر مؤمن نیست و کافر می‌شود، بلکه مقصود، نفی کمال ایمان و نقص در آن است؛ یعنی از ایمانی حداقلی برخوردار است و با این ایمان حداقلی تنها از برکات دنیوی برخوردار است و از برکات اخروی محروم می‌ماند.

مولا× در این حکمت ایمان را به بدن انسان و صبر را به‌سر تشبیه کرده و فرموده است، ایمانی که صبر به‌همراه نداشته باشد، همانند بدنی است که سر نداشته باشد.

سؤال: علت این تشبیه از سوی امیرمؤمنان× چیست؟ و چه ربطی به‌مسئله‌ی ایمان دارد؟

در جواب می‌گوییم: چون نشانه‌ی ایمان را صبر دانستیم و صبر نشانه‌ی ایمان کامل و در حال رسیدن به کمال است، بدن انسان نیز زمانی رشد می‌کند که سر داشته باشد، و اگر سر نداشته باشد، حیات ندارد و مرده است؛ بدنی هم که مرده باشد در هیچ جهتی(نه عرضاً، نه طولاً و نه عمقاً) رشد نمی‌کند؛ و امام× با این تشبیه می‌خواهند بفرمایند که ایمانِ بدون صبر نیز، رشد و کمال نخواهد داشت.

این مطلب مؤید همان تحلیلی است که در ابتدای جلسات قبل بیان کردیم که مقصود از «سُئِلَ عَنِ الاْيمَان» و بیان ارکان ایمان، ارکان کمالیه ایمان است، وگرنه به‌هیچ‌وجه برای بدن بدون سر قابلیت رشد نیست؛ همین‌طور برای ایمان بدون صبر نیز قابلیت رشد نیست.

امیرمؤمنان در جای دیگری از نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«الْعَمَلَ، الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ، النِّهَايَةَ، وَالِاسْتِقَامَةَ، الِاسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ، الصَّبْرَ، وَالْوَرَعَ، الْوَرَع...»[4] ؛ عمل صالح! عمل صالح! [عمل را رها نکنید] سپس آینده‌نگری! آینده‌نگری! [کارتان را وقتی شروع می‌کنید به‌پایان برسانید و وسط کار رها نکنید] و استقامت! استقامت! [مراقب استقامت و پایداری باشید] آنگاه، بردبارى! بردبارى! و پرهيزكارى! پرهيزكارى! [پس‌ازاین، صبوری کنید و در برابر مشکلات خود نگه‌داری کنید، عمل داشته باشید].

اگر بخواهید رسیدن به رشد و کمال را به نهایت برسانید، باید پایداری و خود نگه‌داری داشته باشید؛ چراکه انسان اگر بخواهد به نهایت کاری برسد، باید صبوری کند؛ بنابراین بازهم در مسیر کمال است.

امام× می‌خواهد بفرماید، همان‌گونه که ابتدا تصدیق قلبی پیدا کردی، و سپس این تصدیق قلبی را بر زبان نیز جاری نمودی و شهادت دادی تا نشانه‌ی مؤمن بودن شما باشد؛ اگر بخواهی این ایمانت به نقطه نهایی برسد، نیازمند تداوم، استقامت و صبوری خواهد بود و درنهایت، ورع، پاکی و اجتناب از آلودگی را می‌خواهد. [نکته] همه این‌ها در این است که در مسیر رسیدن به کمال ایمان، صبر به کمک ایمان می‌آید.

دوباره امیرمؤمنان× در بخشی از حکمت 113 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

«وَلَا إِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَالصَّبْرِ»[5] ؛ و ايمانى چون حيا و صبر نیست [که انسان حیا کند و اهل صبر نیز باشد].

رابطه‌ی ایمان با صبر رابطه‌ای بسیار مهم و اساسی است. شاید به‌قرینه این‌که صبر در کنار حیا قرارگرفته، این‌گونه تفسیر بشود که مقصود از صبر، صبر در برابر معصیت و گناه است، چراکه امام× می‌فرماید: از خدای خویش حیا کن و در برابر گناه صبر نما [و از آن دوری‌کن]؛ یا از خدای خویش حیا کن و در مقابلش بر بندگی خداوند صبر و مقاومت داشته باش.

این کلام امام× مطلق است؛ لکن شاید بیشتر ناظر به این جهت باشد. این کلام نیز دوباره در مسیر رابطه‌ی صبر با ایمان است. دو نکته‌ای که ایمان را تقویت و کامل می‌کند؛ یکی حیا و دیگری صبر است.

پیش‌تر عرض کردیم که مسئله‌ی صبر در جای‌جای نهج‌البلاغه، از زبان امیرمؤمنان× بیان‌شده است؛ البته باید به این نکته توجه شود که صبر یک مسئله‌ی اخلاقی است؛ اما بخشی از اخلاق است که جامعه‌ساز می‌باشد.

صبر یک نمونه از اخلاقی است که در ساخت جامعه‌ی سالمِ دینی و در روند حرکتی جامعه(چه در جامعه‌ی کوچکی همچون خانواده و چه در جامعه‌ی بزرگی همچون شهر، کشور و جهان) بسیار اثرگذار است.

به‌یاد داشته باشیم که مولا علی× در نهج‌البلاغه، به‌دنبال بیان زوایای گوناگون جامعه‌ی سالمِ دینی است، چراکه تجربه‌ی اداره‌ی جامعه از سوی مولا× است. بسیاری از کلمات نهج‌البلاغه به دوران حکومت امیرمؤمنان× برمی‌گردد؛ بنابراین، نهج‌البلاغه غیر از این‌که یک کتاب معارفی است، تجربه نگاری مولا× نیز هست و در جای‌جای آن به‌مسئله‌ی ارتباط صبر و ایمان اشاره‌کرده است.

امیرمؤمنان× در یکی دیگر از حکمت‌های نهج‌البلاغه در بیان توصيف انسان مؤمن فرمود:

«الْمُؤْمِن‌... شَكُورٌ صَبُور»[6] ؛ مؤمن... شكرگزار و شكيباست.

انسان مؤمن هم اهل شکر است و هم اهل صبر؛ یعنی این صفت از ویژگی‌های کمالیه ی انسان مؤمن است. اگرچه به انسان مؤمن بدون داشتن صفت صبر، باز هم مؤمن بودن صدق می‌کند؛ اما این‌گونه شخصی در مرحله و درجه‌ی کف ایمان است و [در بلندای ایمان قرار ندارد].

بسیار جالب است که امیرمؤمنان×در آغاز حکمت‌ها که پیش‌تر نیز آن‌را بیان کردیم، می‌فرماید: «الصَّبْرُ شَجَاعَة»[7] ؛ صبر، [نوعی از] شجاعت است.

این مطلب نیز با ایمان مرتبط است، زیرا انسانی که بخواهد در مسیر کمال ایمان حرکت کند و بزرگ بشود نیاز به شجاعت و قدرت تصمیم‌گیری دارد تا در سختی‌ها زمین نخورد؛ اما این‌که چگونه از شجاعت به صبر تعبیر شده است؟! در حکمت چهارم مفصل درباره‌ی آن صحبت کردیم و خلاصه آن این است که اگر در معنای صبر تأمل‌کنیم خواهیم دید که صبر، شجاعت در برابر سختی‌ها و مشکلات است.

یکی از اسباب رشد و کمال و رسیدن به پیروزی همین شجاعت است که در سایه‌ی صبر و یا همراه صبر ایجاد می‌شود.

امیرمؤمنان در حکمت 396 نهج‌البلاغه ضمن بیان برخی فضائل، درباره‌ی صبر فرمودند:

«الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَيَوْمٌ عَلَيْك، فَإِذَا كَانَ لَكَ، فَلَا تَبْطَرْ وَإِذَا كَانَ عَلَيْكَ، فَاصْبِر»[8] ؛ روزگار دو روز است، روزى به سود تو و روزى به زيان تو است، پس آنگاه‌ که به‌سود تو است به خوش‌گذرانی و سركشى روى نياور و آنگاه‌که به زيان تو است صبور باش [و جزع‌وفزع نکن و دنبال این نباش که زبان به شکایت بگشایی]‌.

ایشان در حکمتی دیگر درباره‌ی همین موضوع فرمودند:

«إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَأَنْتَ مَأْجُور»[9] ؛ [دنیا می‌گذرد] اگر صبر پیشه کنی تقدير الهى بر تو جارى مى‌شود و تو پاداش داده‌خواهی شد.

به‌عبارتی‌دیگر، چه صبر کنی و چه نکنی، دنیا می‌گذرد؛ پس اگر صبر کردی، روزگار می‌گذرد و مقدرات تو نیز رخ خواهد داد، درحالی‌که شما نیز اهل پاداش خواهی بود.

مولا× در بیان این سخنان به‌دنبال این است که ایمان را در زندگی و جامعه پیاده کند و تنها ایمان قلبی نباشد.

پیش‌تر نیز عرض کردیم و در اینجا نیز دوباره تکرار می‌کنیم که ایمان، نخستین مرحله نفوذ در قلب است؛ یعنی آنچه می‌گویید و باور پیدا می‌کنید در قلب نیز باید شما نفوذ کند؛ یعنی فقط در قلب نماند، بلکه باید اثر بیرونی نیز داشته باشد و در جامعه پیاده شود. پس اگر این ایمان در جامعه پیاده نشود، به‌معنای محدود شدن ایمان در قلب است؛ ازاین‌رو امیرمؤمنان× به‌دنبال پیاده‌سازی ایمان در سطح جامعه است.

همچنین مولا علی× در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی× می‌فرماید:

«اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْر وَ حُسْنِ الْيَقِين‌»[10] ؛ غم و اندوه را با نيروى صبر و نيكويى يقين از خود دور ساز.

امام× فرمود: هم و غم و اندوه خود را با صبر و بردباری کنار بزن؛ زیرا اگر اهل صبر باشی، خود آن هم‌وغم نیز برای شما شیرین خواهد شد. آن‌ها بخشی از زندگی انسان می‌شود و با آن هم‌وغم کنار خواهد آمد؛ چراکه در دنیا نمی‌توان کسی را پیدا کرد که هیچ هم‌وغمی نداشته باشد؛ اما [می‌توان کسانی را یافت که] با این هم‌وغم در زندگی کنار می‌آیند. در جامعه ایمانی نیز افرادی با کنار آمدن با هم‌وغم‌ها وجود دارد.

صبر چیست؟

در حکمت چهارم نهج‌البلاغه مفصل پیرامون واژه‌ی «صبر» ‌بحث کردیم؛ اما به علت فاصله شدن دوباره اشاره‌ای به‌معنای صبر می‌کنیم.

دو واژه‌ی «صبر و حلم» را داریم که در فارسی و محاورات به‌جای یکدیگر به‌کار می‌روند؛ اما این دو در عربی از معنای عمیقی برخوردارند که عبارات اهل لغت را بیان می‌کنیم:

صبر

راغب اصفهانی واژه‌ی صبر را این‌گونه معنا می‌کند: «الصَّبْرُ: الامساک في ذي ضيق»[11] ؛ صبر خود نگه‌داری در تنگناهاست.

در جای دیگر می‌گوید: «الصَّبْرُ: حبس النّفس على ما يقتضيه العقل والشرع‌»[12] ؛ صبر خود نگه‌داری و حبس نفس است.

سؤال: این حبس نفس و خود نگه‌داری برچه معیاری است؟

جواب: معیار این حبس نفس و خود نگه‌داری به‌مقتضای عقل و یا شرع است؛ یعنی آنچه که عقل و یا شرع حکم می‌کند، با آن ملاک خودت را نگه‌دار.

پس خود نگه‌داری در برابر مشکلات و تنگناها به این معناست که از خودم مراقبت کنم تا در مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها جزع‌ و فزع نکنم.

مرحوم طریحی نیز در «مجمع‌البحرین» وقتی‌که واژه‌ی «صبر» را معنا می‌کند، این‌گونه می‌فرماید:

«حبس النفس عن إظهار الجزع‌»[13] ؛ صبر، حبس کردن نفس و خود نگه‌داری در اظهار جزع و شِکوه است؛ [البته] مطابق آنچه عقل و شرع به‌ما حکم می‌کند.

امیرمؤمنان× در مقام ترسیم جوانب جامعه‌ی سالمِ دینی است و [یکی از مصادیق آن این است] که جامعه در برابر مشکلات و فراز و نشیب‌های پیش‌رو اهل شکایت و جزع ‌و فزع نباشد. چراکه جامعه‌ی متحرک و پویا آن جامعه‌ای است که بتواند با صبر و بردباری از این گرفتاری‌ها و مشکلات دنیایی بگذرد.

حلم

راغب اصفهانی درباره‌ی واژه‌ی «حلم» این‌گونه می‌نویسد:

«الْحِلْمُ: ضَبْطُ النَّفْسِ وَالطَّبْعِ عن هَيَجانِ الغَضَب»[14] ؛ حلم، خود نگهداری، نگه‌داشتن نفس و طبیعت انسانی از برانگیخته شدن غضب است.

تفاوت صبر با حلم

با توجه به تعریفی که برخی لغویون برای این دو واژه نموده‌اند این نکته روشن می‌شود که در هر دو واژه، خود نگهداری، مراقبت و تحمل وجود دارد؛ اما متعلق تحمل و خود نگهداری متفاوت است، چراکه در صبر، تحمل از خود انسان است برای این‌که به‌خودش ضرر و آسیبی نرساند؛ اما در حلم، خود نگهداری نسبت به این است که اقدام به‌کاری نکند که به دیگران نیز ضرر برساند، چراکه غضب در مقابل حلم است و غضب به‌طورمعمول پیش از آنکه برای خود مشکل‌ساز شود برای دیگران حادثه‌آفرینی می‌کند، زیرا غضب یکی از پشتوانه‌های روحی برای رفتارهای بیرونی و اجتماعی است؛ ازاین‌رو، انسان به حلم توصیه‌شده تا دچار غضب نشود و موجبات اذیت و آزار دیگران را فراهم نسازد.

به‌عنوان نمونه؛ مدیری در حالت غضب، تصمیم به عزل کارمند خود می‌گیرد و دیگری را به‌جای او نصب می‌کند، یا این‌که در حالت غضب تصمیم به تنبیه بیجای کسی می‌گیرد و یا تصمیم می‌گیرد به کسی خوبی کند و به دیگری بدی کند؛ آسیب همه‌ی این تصمیمات به‌جامعه و دیگران می‌رسد؛ اما آسیب بی‌صبری در ابتدا به‌خود انسان می‌رسد.

همچنین هنگامی‌که فردی با آرامش در جامعه حرکت می‌کند، دیگران نیز از آرامش او آرام می‌گیرند؛ اگرچه این آرامش مستقیم در خودمان تأثیر دارد.

پس حلم، پیشگیری از آسیب زدن به‌جامعه و صبر پیشگیری از آسیب زدن به‌خودمان است؛ ازاین‌رو در قرآن کریم صفت صبر به‌خدا اطلاق نشده است؛ اما صفت حلم به‌خداوند اطلاق شده است.

در برخی از دعاها نیز واژه‌ی «صبور» یا «صبار» به‌کار رفته است[15] ؛ اما آن‌ها نیز به‌معنای حلم است، زیرا ما به‌واسطه‌ی حلم خداوند(و نه صبرش) از عذاب و غضب الهی نجات پیدا می‌کنیم. خداوند حلیم است و بندگانش را عذاب نمی‌کند. ما بدی می‌کنیم؛ اما خداوند به‌سبب حلمش ما را عذاب نمی‌کند؛ اما اگر [به‌واسطه] صبر بود خدا خودش را نگه می‌داشت.

اگر بخواهیم مثالی بزنیم که متهم نشویم این‌چنین می‌گوییم: خداوند از این‌که بندگانش گناه کنند، اظهار جزع ‌و فزع و ناله نمی‌کرد؛ اما اگر قوه‌ی غضب در انسان اثرگذار باشد و خدا اراده کند که غضبش شامل کسی بشود، نخستین آسیب‌پذیر در آنجا بندگان خدا بودند؛ بنابراین بندگان خدا به حلم اوست که اهل نجات می‌شوند نه به صبرش.

حلم و صبر در متون دینی

واژه‌ی حلم و صبر ازجمله واژگان قرآنی هستند. واژه‌ی «صبر» با مشتقات آن حدود 103 بار در قرآن آمده است؛ و واژه‌ی «حلم» نیز حدود 15 بار در قرآن آمده است. در روایات نیز به این دو واژه اشاره ‌شده است.

آیات قرآن درباره حلم

     {وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ}[16] .

     {وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ}[17] .

     {وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ }[18] .

     {وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ }[19] .

     {وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ }[20] .

موارد دیگری نیز در قرآن آمده که به همین‌ها بسنده می‌کنیم؛ اما واژه‌ی «صبر» نسبت به‌خدا در قرآن نداریم.

در دعاها ازجمله دعای جوشن کبیر به واژه‌ی «حلم» اشاره ‌شده است، در بند آخر آن می‌خوانیم: «يَا حَلِيماً لَا يَعْجَل»[21] ؛ اى بردبارى كه عجله نمی‌كند.

نتیجه این‌که، از امیرمؤمنان× درباره‌ی ایمان سؤال شد و امام× به‌جای این‌که مفهوم ایمان را بیان کند برای آن چهار رکن (صبر، یقین، عدل و جهاد) بیان فرمود. این‌ها ارکان عملی هستند؛ یعنی امیرمؤمنان× می‌خواهد ایمان را که در قلب نفوذ کرده و اکنون بر انسان صدق مؤمن شده است را به‌میدان جامعه منتقل کند و در عمل پیاده‌سازی کند. یکی از میدان‌های زندگی این است که انسان صبوری کند. صبر را معنا کردیم و رابطه‌ی آن‌را با ایمان نیز بیان کردیم؛ اما ایمان در اینجا حداقلی نیست، بلکه حداکثری است و مقصود از آن ایمان در مسیر رشد است تا به‌سبب آن به کمال برسد؛ پس انسان مؤمن باید صبور باشد؛ اما اگر مؤمنی که تنها تصدیق قلبی دارد و در نخستین مرحله ایمان است، اگر صبور نباشد، کافر نمی‌شود؛ لکن در مسیر رشد هم قرار ندارد.

صبر، نخستین پایه‌ی ایمان است، زیرا به‌ایمان تداوم می‌بخشد تا این‌که به آن عمل شود و سبب توانمندی انسان در مسیر رشد شود و درنهایت پایه‌ی رشد جامعه را کامل می‌کند.

آشنایی با نخستین رکن ایمان در کلام مولا× سبب شد که یکی از ابعادِ جامعه‌ی سالمِ دینی را دریافت کنیم؛ بنابراین اگر جامعه بخواهد، سالم، دینی و در حال رشد باشد، و راکد و ایستا نباشد، باید در ابتدا با صبر و حلم -که حلم بهتر از صبر است- همراه باشد؛ البته با آن بیانی‌که عرض کردیم.


[15] - ر.ک: البلد الأمين و الدرع الحصين‌، دعای جوشن کبیر‌، ص407-408.
[21] - ر.ک: مفاتیح‌الجنان.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo