استاد سيدابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1402/01/24

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه/مجموعه‌ی سیری در حکمت‌های نهج‌البلاغه با نگرش جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی(ویژه ماه رمضان 1444) /شرح حکمت سی و یکم: نشانه‌ها و ارکان ایمان کامل، جلسه نهم

 

وَسُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ×: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ؛ فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي الْخَيْرَاتِ...»[1] .

از حضرت درباره‌ی ايمان پرسيدند، امام× جواب داد:

ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد.

و صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد: شوق(علاقه‌مندی)، هراس(ترس)، زهد(پارسائی) و انتظار داشتن.

آن كس كه اشتياق به‌بهشت دارد، شهوت‌ها و خواهش‌های نفس را فراموش می‌کند و از آن‌ها چشم می‌پوشد، و آن كس كه از آتش جهنّم می‌ترسد، از حرام دورى می‌گزیند، و آن كس كه در دنيا زهد ورزید و پارسا شد، مصیبت‌ها را ساده و سبک می‌شمارد، و آن كس كه مرگ را انتظار می‌کشد در نیکی‌ها شتاب می‌کند.

کلام در حکمت 31 نهج‌البلاغه‌ی مولا امیرمؤمنان× بود؛ در این حکمت از امام× «سُئِلَ× عَنِ الْإِيمَانِ»؛ از ایمان سؤال می‌شود؛ لکن ایشان در جواب به‌جای این‌که معنا و مفهوم ایمان را بیان کنند، به‌بیان ارکان و دعائم ایمان -آن هم ایمان کامل- پرداختند تا این نکته را به‌افراد القا کنند که ایمان، نباید در قلب بماند، بلکه باید در جامعه و در میدان‌های زندگی پیاده بشود.

امیرمؤمنان× فرمودند: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ»؛ ایمان بر چهار رکن و پایه استوار است: «عَلَى الصَّبْرِ وَالْيَقِينِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهَادِ»؛ اما هرکدام از این رکن‌های چهارگانه خود دارای چهار شعبه است که هرکدام از این‌ها می‌توانند بخشی از این رکن ایمان را تأمین کنند. مولا× اولین رکن ایمان را در مسیر رشد و کمال، صبر معرفی می‌کند که این صبر نیز خودش دارای چهار شعبه است، «فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ»؛ پس صبر به‌عنوان نخستین رکن ایمان، خود دارای چهار شعبه است که عبارت‌اند از: 1- «عَلَى الشَّوْقِ»؛ شوق و اشتیاق؛ که مقدمه و سببی قبل از اراده کردن برای انجام عمل است؛ یعنی قبل از اراده کردن برای انجام عمل، شوق مؤکد مقدمه‌ی تنفیذ و اجرای عمل را فراهم می‌کند که دیروز درباره‌ی شوق و اشتیاق مطالبی را بیان کردیم و رابطه‌ی آن‌را با صبر و ایمان هم عرض کردیم.

2- «وَالشَّفَقِ»؛ یعنی هراس داشتن. 3- «وَالزُّهْدِ»؛ زهد. 4- «وَالتَّرَقُّبِ»؛ انتظار کشیدن.

شفق، شعبه‌ی دوم صبر

اما دومین شعبه از شعب صبر که «شفق» است؛ مولا دراین‌باره فرمود: «وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ و آن كس كه از آتش جهنّم می‌ترسد، از حرام دورى می‌کند.

مفهوم‌شناسی واژه‌ی شفق

درباره‌ی واژه‌ی «شفق» خبرگان لغت‌شناس هرکدام به‌گونه‌ای آن‌را معنا کرده‌اند.

به‌عنوان‌مثال، ابن منظور در «لسان العرب» این‌چنین می‌نویسد:

«[قَالَ] اللَّيْثُ: الشَّفَقُ الْخَوْفُ. تَقُولُ: أَنَا مُشْفِق عَلَيْكَ أَيْ أَخاف. والشَّفَقُ أَيْضًا الشَّفَقة وَهُوَ أَنْ يَكُونَ الناصِحُ مِنْ بُلوغِ النُّصْح خَائِفًا عَلَى المَنْصوح. تَقُولُ: أَشْفَقْت عَلَيْهِ أَنْ يَنالَه مَكْرُوهٌ. ...

والشَّفَق والشَّفقة: الخيفةُ مِنْ شِدَّةِ النُّصْحِ. والشَّفِيق: الناصِحُ الْحَرِيصُ عَلَى صَلَاحِ الْمَنْصُوحِ. وَقَوْلُهُ تَعَالَى: إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ، أَيْ كُنَّا فِي أَهْلِنَا خَائِفِينَ لِهَذَا الْيَوْمِ»[2] .

شفق به‌معنای خوف است. مثلاً وقتی‌که می‌گویی: «أَنَا مُشْفِق عَلَيْكَ»؛ یعنی «أَخاف»؛ من بر تو می‌ترسم. البته این ترس از روی دلسوزی، و از روی محبت و مهربانی است. از بس او را دوست دارد، می‌ترسد که در خطر بیفتد، و آسیب ببیند؛ لذا به او توصیه می‌کند، مراقب باش که این آتش است، این آب است، این چاه است، این چاله است. وقتی‌که گفته می‌شود، «أَنَا مُشْفِق عَلَيْكَ أَيْ أَخاف»؛ درحقیقت معنایش این است که از روی دلسوزی و مهربانی بر او می‌ترسد که خطری برایش ایجاد شود یا آفتی برایش به‌وجود آید.

بعد با مقداری فاصله دوباره می‌نویسد: «وَهُوَ أَنْ يَكُونَ الناصِحُ مِنْ بُلوغِ النُّصْح خَائِفًا عَلَى المَنْصوح»؛ چون مفهومی که در این‌جا برای «شفق» بیان کردیم، در این‌جا به این‌گونه بیان می‌شود که این شخص خیرخواه اوست. پدر خیرخواه فرزندش است تا در آتش نیفتد. لذا می‌گوید: بر تو می‌ترسم که در آتش بیفتی؛ یا می‌ترسم از روی بالکن پایین بیفتی، می‌ترسم که این‌چنین بشود، یا آن‌چنان بشود؛ این‌ها همان شفق و همان خوف است.

جناب طریحی نیز در «مجمع‌البحرین» شبیه همین معنا را گفته است؛ ایشان درباره‌ی این واژه چنین می‌نویسد:

«قوله تعالى: {مُشْفِقُونَ‌}[3] ؛ أي خائفون. وَ فِي الْحَدِيثِ «أَشْفَقْتُ مِنْ كَذَا»؛ و «أَشْفَقْتُ مِمَّا كَانَ مِنِّي»؛ أي خفت وَحذرت»[4] .

خلاصه با توجه به آن‌چه که اصحاب لغت درباره‌ی این واژه بیان نموده‌اند معلوم می‌شود که «شفق» نوعی ترس آمیخته با خیرخواهی، مهربانی، و محبت و دلسوزی است. این ترسِ دشمن از دشمن نیست، بلکه ترسی انسانی است که از روی محبت و دوستی بر او می‌ترسد که دچار مشکل بشود.

اگرچه ترس در فرهنگ عامیانه، واژه‌ای است که چندین واژه برای آن وجود دارد و برای ترس به‌کار می‌رود که همه‌ی آن‌ها به‌صورت تقریبی قریب المعنی هستند و در محاورات غیرتخصصی به‌صورت مترادف به‌جای یکدیگر به‌کار برده می‌شوند و التفاتی به تفاوت‌های دقیق موجود میان آن‌ها نمی‌شود.

آن واژگان عبارت‌اند از: خوف، خشیت، فزع، رعب، روع، رهبت، وجل، جبن، شفق و یا موارد دیگر.

همه‌ی این واژگان در قالبی کلی مفیدِ معنای ترس هستند و به‌جای آن به‌کار می‌روند؛ اگرچه تفاوت‌هایی هم با یکدیگر دارند که در جای خودش باید مورد بررسی قرار بگیرد و از حوصله این بحث خارج است.

مولا× در ادامه‌ی بیان شعب صبر، درباره‌ی شفق به‌عنوان دومین شعبه صبر می‌فرماید: «وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ هر کسی‌که ترس از آتش داشته باشد، [یعنی خوف از عذاب الهی، و خوف از دوزخ داشته باشد] از حرام الهی دوری می‌کند.

پس مولا علی× در این‌جا دو تعبیر «شوق» و «شفق» را به‌عنوان دو شعبه از شعب اربعه صبر به‌کار برده است؛ حال سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که این دو(شوق و شفق) چه رابطه‌ای با صبر می‌توانند پیدا کنند؟ میان «شوق» و «شفق» به‌عنوان دو شعبه از شعب صبر با خود صبر چه رابطه‌ای برقرار است؟

در پاسخ به این پرسش باید این‌چنین بیان نمود که دو عامل (امید به منفعت و ترس از ضرر) در زندگی و رشد انسان مؤثر است که از مهم‌ترین عوامل به‌شمار می‌روند، و امام× از این دو عامل به «شوق» و «شفق» تعبیر کرده است.

اثر این دو عامل در زندگی و رشد انسان به این است، هر جایی‌که برای انسان سودمند و منفعت داشته باشد، اشتیاق به آن پیدا کرده و خودش را به آن‌جا نزدیک می‌کند، و هر جایی‌که خسارت و ضرر برای انسان باشد، انسان خودش را از آن‌جا دور می‌کند. اثر این دو عامل در زندگی و رشد انسان هم در مسائل مادی است و هم در مسائل معنوی؛ به‌عنوان‌مثال، در مسائل معنوی به این است که وقتی من نوعی منفعتم را در رسیدن به‌بهشت می‌بینم، این‌جا شوق رسیدن به‌بهشت در من ایجاد می‌شود. در همه‌ی مسائل صبر می‌کنم تا به‌بهشت دست یابم و وقتی‌که آتش دوزخ را احساس می‌کنم برای من خسارت‌آفرین است و ضرر دارد؛ لذا از نزدیک شدن به آن حذر می‌کنم. به‌تعبیری دیگر، از هر کاری‌که من را به دوزخ نزدیک کند، دور می‌شوم.

به‌عبارتی‌دیگر، به هراندازه که انسان بیشتر معتقد باشد که کاری برای او سودمند است، بیشتر برای انجام آن تلاش می‌کند. البته سود هم مراتبی دارد؛ از سودهای دنیوی تا ثواب‌های اخروی و رضوان الهی همه سود هستند. طبعاً شوقی که در اعمال انسان مؤمن مؤثر است، شوق به ثواب‌های اخروی است. اسلام به‌مؤمن این بینش را می‌دهد که زندگی دنیا دوره مقدماتی و به یک معنا دوره جنینی برای زندگی اصلی او است.

پس باید به‌دنبال منفعت‌های دائمی ‌باشد و از ضررها و خسارت‌ها و عوامل آن نیز دوری کند؛ که امید و شوق به‌بهشت و ترس از جهنم و دوزخ دو عاملی است که انسان را وادار به صبر و بردباری(هم صبر بر عبادت و طاعت و هم صبر بر گناه و معصیت) می‌کند.

بنابراین امام× با قرار دادن این دو پایه(شوق و شفق) در کنار هم انگیزش برای صبر(هم صبر بر عبادت و هم صبر بر معصیت) ایجاد می‌کند. لذا فرمود: «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»، كسی كه اشتياق به‌بهشت دارد، شهوت‌ها و خواهش‌های نفس را فراموش می‌کند و از آن‌ها چشم می‌پوشد(خودش را کنار می‌کشد)، و كسی كه از آتش جهنّم می‌ترسد، از حرام دورى می‌کند؛ بنابراین این دو عامل، یکی در ملاک و معیار سودمندی است و یکی هم در ملاک و معیار ضرر و خسارت است؛ و هر دوی این‌ها عامل ایجاد انگیزش برای صبر در انسان می‌شود و انسان را جذب می‌کند.

پس معلوم شد که رابطه‌ی شوق و شفق با صبر ایجاد انگیزش در انسان برای صبر کردن بر طاعت و بر معصیت الهی است.

البته اگر احساس می‌کنید که بیش از این نیاز است بحث دنبال بشود، به‌شرح حکمت سوم نهج‌البلاغه مراجعه کنید[5] ؛ چراکه در بخشی از آن حکمت آمده بود، «... وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»[6] ؛ ترس مايه‌ی نقصان است. در آن حکمت درباره‌ی ترس و ابعاد گوناگون آن در زندگی بیشتر توضیح دادیم که می‌توانید جهت مطالعه بیشتر به‌شرح حکمت سوم رجوع کنید.

زهد، شعبه‌ی سوم صبر

امام× در بیان شعبه سوم صبر به‌موضوع مهم و اخلاقی زهد می‌پردازد که همان مفهوم معروف روی‌گردانی و دل نبستن به‌دنیا و ظواهر دنیا است.

حضرت درباره‌ی فرمودند: «وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ»؛ کسی‌که در دنیا زهد داشته باشد(رابطه‌ی زاهدانه با دنیا برقرار بکند)، مصیبت‌ها را ساده و سبک می‌شمارد(تحمل مصیبت برایش آسان است؛ یعنی مصیبت را به‌عنوان یک مسئله مهمی که بخواهد زندگی‌اش را به‌هم بریزد، به‌شمار نمی‌آورد.)

زهد به‌عنوان شعبه‌ی سوم صبر، یک موضوع مهم اخلاقی است؛ و همان‌طور که معروف است، زهد به‌معنای دل نبستن به‌دنیا و ظواهر آن و یا به‌تعبیر عامیانه‌اش، به‌معنای روی گرداندن از دنیا و اقبال نشان ندادن به‌ آن است؛ به این‌که اگر زمانی امر دائر شود بین دین و دنیا، مجبور نشویم دینمان را رها کرده و دنیایمان را نگه‌داریم، بدین‌جهت که دل‌بسته‌ی به‌دنیا شدیم.

اگرچه در حکمت 28 به‌طور مفصل درباره‌ی زهد بحث کرده‌ایم؛ اما در این‌جا هم به‌تناسب اشاره‌ی مجددی به‌طور خلاصه به این مطلب خواهیم نمود.

آنچه که از مجموعه معانی لغت درباره‌ی زهد به‌دست می‌آید این است که زهد به‌معنای بی‌رغبتی به‌دنیا و متعلقات آن است. بی‌رغبتی به‌دنیا به‌معنای میل نشان ندادن به‌دنیاست، نه به‌معنای ترک دنیا با همه جوانب آن. پس درمجموع، خلاصه بحث این است، آن‌چه که درباره‌ی زهد استفاده می‌شود این است که زهد به‌معنای ترک دنیا نیست، بلکه به‌معنای بی‌رغبتی به‌دنیا و متعلقات آن است؛ یعنی دنیا را حقیر بدانی و نه بزرگ، و برای آن ارزش فراوانی قائل نباشی و بدان دل‌بستگی پیدا نکنی!

در حکمت 28 مفصل بحث کردیم که زهد به‌معنای ترک دنیا نیست، بلکه به‌معنای بی‌رغبتی به‌دنیاست. حال اگر دنیا به‌سراغ انسان آمد و خودش را به‌انسان عرضه کرد بدون این‌که انسان فریفته و دل‌بسته آن بشود، استفاده کردن از این دنیا منافاتی با زهد ندارد؛ اما اگر جایی بوی دنیا به مشام رسد و انسان دل‌بسته سود و رغبت به‌دنیا پیدا کند، این مخالف با زهد دارد.

پس زهد؛ یعنی نگاه کوتاه به‌دنیا داشتن؛ یعنی با نگاه تحقیرآمیز به‌دنیا نگاه کردن. این‌که انسان دنیا را حقیر و کوچک ببیند و برایش ارزشی قائل نباشد؛ چراکه اگر که بخواهد رغبت به‌دنیا نشان دهد و به‌دنبال دنیا برود، این‌جا احتمال فریفته شدنش وجود دارد.

ترک دنیا با رغبت به‌دنیا دو مطلب جداگانه است. رغبت به‌دنیا؛ یعنی تمایل به‌دنیا داشتن؛ این‌که دنیا را دوست داشته باشم. در مورد حب به‌دنیا روایات فراوانی واردشده که مجموع آن‌ها یا مطلب برداشت می‌شود که حب به‌دنیا نباید داشته باشیم. نداشتن حب دنیا، بدین معنا نیست که انسان از دنیا هیچ استفاده‌ای نکند.

پس اولین شرط زهد این است که به‌دنیا با نگاه تحقیر بنگری، نه اینکه تماماً آن‌را ترک کنی.

آن کاری‌که زاهدان ساختگی و منحرف انجام می‌دهند و رهبانیت را پیشه می‌کنند، برای این‌که رهبانیت خودشان را نشان بدهند، و بگویند که ما تارک دنیا هستیم و از دنیا دوری می‌کنیم، این‌ها با معنای زهد سازگاری ندارد، بلکه زهد این است که انسان در دنیا باشد؛ اما دل‌بسته‌ی به‌دنیا نباشد.

نکته دومی که در معنای زهد وجود دارد این است که از مجموعه معنای زهد استفاده می‌شود که زهد یک اصطلاح دینی است؛ لذا باید با نگاه دین به آن نگاه کرد و آن‌را با نگاه دین(قرآن و روایات) معنا نمود؛ یعنی با نگاه دین آن‌را تفسیر کرد. باید ببینیم که دین چه مطلبی را درباره‌ی زهد و رفتار زاهدانه با دنیا برای انسان فراهم می‌کند.

نکته سومی که نیز در معنای زهد وجود دارد این است که امکان دنیایی فراهم باشد؛ یعنی دنیا به‌انسان رو کند و انسان به آن پشت پا بزند، بگوید که من رغبتی به تو ندارم و دل‌بسته‌ی به تو نیستم؛ اما اگر این‌گونه نبود؛ یعنی دنیا به‌انسان رو نکرد و او هیچ نداشت، او بیاید و بگوید حال که دنیا به‌ما رو نکرده، ما هم رو به قناعت می‌آوریم و زاهد می‌شویم؛ برخورد چنین شخصی با دنیا زهد نیست؛ چراکه موضوع زهد آن‌جایی است که ظواهر و امکانات دنیایی در دسترس انسان باشد و انسان بتواند از آن‌ها بهره‌مند شود؛ ولی به آن‌ها پشت کرده و زهد پیشه کند؛ اما اگر دست او از دنیا(مال دنیا) کوتاه بود [و خرما بر نخیل]، نمی‌گوید که من این‌جا می‌نشینم، زاهدانه عمل می‌کنم و خرما نمی‌خورم. قطعاً این معنای زهد نیست. این‌جا تصور نمی‌شود که انسان بخواهد این معنا را در ذهنش ایجاد کند.

امیرمؤمنان علی× در حکمتی دیگر از نهج‌البلاغه درباره‌ی مسئله‌ی زهد صحبت می‌کند و با صراحت زهد را تفسیر کرده و ملاک آن‌را بیان می‌کند.

امام× می‌فرماید: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- {لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}[7] - وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْه»[8] .

فرمود: تمام زهد بین دو کلمه از قرآن مجید [خلاصه‌شده] است: [اگر خودت را بین این دو کلمه‌ی قرآنی ببینی، می‌توانی زهد را در زندگی‌ات پیاده کنی.] خداوند می‌فرماید: {لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}؛ بر آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه که به شما داده، دل‌بسته و شادمان نباشید، زیادی احساس خوشحالی نکنید که سبب غرور انسان بشود. هر دو [کلمه] جانب زهد را در اختیار گرفته است.

البته نکته‌ای که در این‌جا باید به آن توجه کرد این است که ناراحت نشدن برای از دست دادن گذشته و یا خوشحال نشدن نسبت به دریافت حال و امروز، بدین معنا نیست که در برابر نعمت‌های خداوند بی‌تفاوت باشیم؛ چراکه از نعمت‌های خداوند بایستی استقبال شاکرانه نمود، همان‌گونه که در شرح کلمات پیشین امام×(شرح حکمت چهاردهم) گذشت که آن‌جا حضرت فرمود: «إِذَا وَصَلَتْ‌ إِلَيْكُمْ‌ أَطْرَافُ‌ النِّعَمِ‌ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ»[9] ؛ چون نشانه‌هاى نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسى نعمت‌ها را از خود دور نسازيد.

آن‌جا به‌طور مفصل درباره‌ی این‌که از نعمت باید استقبال شاکرانه نمود، صحبت کردیم؛ گفتیم استقبال شاکرانه بدین معنا است که چون خداوند این نعمت را به‌ما داده، از آن استقبال می‌کنیم و آن‌را در مسیر رضای خداوند به‌کار می‌بریم؛ اما در این خوشحالی کردن نباید افراط گردد و سبب شود که مغرور شویم؛ چراکه این کار با زهد منافات دارد.

بنابراین، مقصود از کلام مولا× که فرمود از نعمت‌های خداوند بایستی استقبال شاکرانه نمود، همان دل‌بستگی و دل نابستگی به‌دنیا است؛ چراکه اگر رابطه‌ی عاشقانه داشته باشی، برای از دست دادن معشوقت غصه می‌خوری؛ و برای به‌دست آوردنش نیز خوشحالی مفرط می‌کنی؛ ولی در غیر این‌صورت با اعتدال رفتار خواهی کرد.

اگرچه این مطلب خارج از مسئله‌ی زهد است؛ ولی انسان در وابستگی نسبت به زن و فرزند خود حتی باید حد و اندازه داشته باشد. زمانی‌که ابراهیم× فرزند پیامبر اکرم| از دنیا رفت، ایشان گریه کرد، به حضرت گفتند که آیا شما هم برای ابراهیم گریه می‌کنید؟ پیامبر فرمود: «أَوْلَادُنَا أَكْبَادُنَا صُغَرَاؤُهُمْ أُمَرَاؤُنَا كُبَرَاؤُهُمْ أَعْدَاؤُنَا وَ إِنْ عَاشُوا فَتَنُونَا وَ إِنْ مَاتُوا حَزَنُونَا»[10] ؛ فرزندان ما جگرگوشه‌های ما هستند، خردسالانشان فرمانروايان ما هستند و بزرگ‌ترهایشان دشمنان ما، اگر زنده باشند مايه آزمايش ما هستند و اگر بميرند، باعث غم و اندوه ما می‌شوند.

اما [در جای دیگری حضرت فرمود:] «تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى الرَّبُّ وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»[11] ؛ چشم، گريان و دل، نالان می‌گردد ولي چيزي جز سخنان خداپسندانه نگوييم؛ اي ابراهيم ما درباره مرگ تو اندوهگين هستيم.

لذا صبر با این‌گونه تفسیر از زهد بسیار هماهنگ است؛ چراکه در برابر از دست دادن گذشته‌ها صبور است و بر به‌دست آوردن وضعیت فعلی هم صبوری و بردباری می‌کند و غرّه نمی‌شود؛ که این، شعبه‌ای از صبر و رکنی از ایمان است.

یعنی اهل صبر است و در مصیبت از دست دادن دارایی‌هایش غصه زیادی نمی‌خورد. اگر قرار است نعمتی به او برسد، خوشحالی افراطی(زیادی) ندارد تا او را از حال صبور بودن خارج کند. اگر به‌دستش رسید بهره‌مند می‌شود و اگر نرسید صبر می‌کند.

لذا دل‌بستگی به‌ظاهر دنیا انسان را از حوزه‌ی صبر [هم در مصیبت و هم در مورد چیزهایی که قرار است به‌انسان برسد] خارج می‌کند. مصیبت که به‌انسان رسید، از خود بی‌خود می‌شود که چرا این مال از دستم رفت؟ ماشینی داشتم، تصادف کردم و حال دیگر ماشینی ندارم، فردا چه کنم، باید پیاده بروم، بچه‌ام می‌خواهد به مدرسه برود. بله، انسان باید تدبیر در زندگی داشته باشد و این منافاتی با صبر و با زهد ندارد؛ اما فزع و جزع کردن در مصیبت‌ها با صبر منافات دارد. خود را به آب و آتش زدن برای رسیدن به نعمتی از نعمت‌های مادی الهی، آن هم منافات با زهد و صبر دارد.

یکى از یاران امام راحل+ می‌گوید:

«روزى از كميته استقبال از تهران به پاريس زنگ زدند. من مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفن كننده شهيد مظلوم دكتر بهشتى بود كه مى‌گفت: براى ورود امام برنامه‌هايى تنظیم‌شده، به امام بگوييد كه فرودگاه را فرش مى‌كنيم، چراغانى مى‌كنيم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى‌كوپتر مى‌رويم و ...

وقتى خدمت امام مطالب را گفتم پس از استماع دقيق كه عادت هميشگى ايشان بود كه سخن طرف مقابل را به‌دقت گوش كنند و آنگاه جواب گويند، با همان قاطعيت و صراحت خاص خود فرمودند:

برو به آقايان بگو مگر مى‌خواهند كورش را وارد ايران كنند! ابداً اين كارها لازم نيست. يك طلبه از ايران خارج‌شده و همان طلبه به ايران بازمی‌گردد. من مى‌خواهم در ميان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پايمال شوم»[12] .

این یعنی بی‌رغبتی به‌دنیا. او امام است و قرار است که به‌عنوان رهبر انقلاب اسلامی وارد بشود و مردم به استقبال او بروند؛ ولی این کار برای امام رغبتی ندارد که بخواهد خودش را به آب و آتش بزند، که آیا شد یا نشد! این نشانه و نمونه‌ای از زهد (خارج از مسائل مالی) در همان معنای وسیعش هست. اگر انسان این‌چنین شد، شخصیت خودش را فراموش نمی‌کند و زهد او را به ساده زیستی می‌کشد، و به‌سمت و سوی بی‌رغبتی به‌دنیا سوق می‌دهد.

آیت‌الله‌ جوادى آملى نیز درباره‌ی زهد مرحوم امام+ می‌فرماید:

«کسی‌که دنیا به کام او باشد و همچنان زیلوى حسینیۀ جماران را فراموش نکند و آن خانۀ سادۀ قم را حفظ کند و رسم ساده ‌زیستى را از یاد نبرد، دنیا را طلاق مردانه داده است»[13] .

همین موارد زهد را که درباره‌ی مرحوم امام بیان شد، در مورد مقام معظم رهبری هم می‌توانیم پیاده کنیم.

این‌ها نشانه‌ی همان زهد است که در کلمات امیرمؤمنان× بیان شده است.

در پایان دومرتبه این سؤال را تکرار می‌کنیم که رابطه میان زهد و صبر چیست؟

انسان اگر زهد داشته باشد، آستانه‌ی تحملش بالا می‌رود. لذا وقتی‌که مصیبت دید، چون آستانه‌ی تحملش بالاست، جزع و فزع نمی‌کند؛ و وقتی‌که جزع و فزع نکرد، آرامش بیشتر برای انسان ایجاد می‌شود.

در روایتی امام کاظم× درباره‌ی مصیبت فرمودند: «الْمُصِيبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ»[14] ؛ مصيبت برای کسی‌که جزع کند دو مصیبت می‌شود؛ اما برای کسی‌که صبر می‌کند یک مصیبت است که باید تحمل کند.

با توجه به کلمات امیرمؤمنان علی× زهد یکی از عوامل انگیزشی در ایجاد صبر است که در بیان آن‌حضرت از آن به شعبه‌ی صبر تعبیر شده است؛ چراکه زهد سبب بالا رفتن آستانه‌ی تحمل جامعه در برابر سختی‌ها و محنت‌ها می‌شود؛ چنان‌که حضرت فرمود:

«مَنْ زَهِدَ هَانَتْ عَلَيْهِ الْمِحَنُ»[15] ؛ هر کسی زهد داشته باشد، محنت‌ها بر انسان سبک می‌شود.

یا شبیه همین جمله‌ی حضرت در حکمت موردبحث(حکمت 31) که فرمود: «وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ»؛ در جایی دیگر فرمود: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمَصَائِب‌»[16] ؛ هر کسی که نسبت به‌دنیا بی‌رغبت باشد، [تحمل] مصیبت‌ها برایش آسان‌تر می‌شود.

بناءًعلی‌ذلک، مولا× فرمود: ایمان که گفتیم در مسیر کمال است، چهار رکن دارد: رکن اول آن صبر است که خود نیز چهار شعبه دارد. اولین شعبه‌ی آن شوق است، اشتیاق به‌بهشت انسان را صبور بر عبادت و بر ترک گناه می‌کند. دومین شعبه‌ی صبر شفق است، ترس از آتش دوزخ(ترس همراه با مهربانی) سبب می‌شود که انسان بر مصیبت‌ها و بر انجام گناه صبر کند؛ و زهد را هم به‌عنوان سومین شعبه‌ی صبر بیان فرمود؛ زهد به این است که اگر انسان دل‌بسته‌ی به‌دنیا نباشد آستانه‌ی تحملش بالا می‌رود و می‌تواند صبوری کند، تا رکن اول ایمان را در مسیر رسیدن به‌ایمان کامل برای خودش فراهم کرده باشد.

آن مقداری که مربوط به این بحث بود محضرتان تقدیم گردید. اگر نیاز بیشتری به‌بحث درباره‌ی ترس دارید، می‌توانید به مباحث ‌حکمت سوم مراجعه کنید؛ و اگر نیاز به‌بحث گسترده‌تری درباره‌ی زهد دارید، می‌توانید به مباحث ‌حکمت بیست‌وهشتم مراجعه نمایید.


[5] - ر.ک، جلسات 17 و 18 نهج‌البلاغه.
[12] - سيره آفتاب، ص62، به نقل از حجت‌الاسلام فردوسی پور: روزنامه كيهان، 14/ 4/ 1368.
[13] - مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، به نقل از کتاب، بنیان مرصوص، ص375.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo