سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/08/30

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /ادلّه‌ی قائلین به‌جعل الهی در وضع الفاظ (دلیل اول)

 

در جلسه گذشته بحث در این بود که گفتیم دلالت لفظ بر معنا، دلالت ذاتی نیست، بلکه دلالت وضعی و جعلی است؛ بنابراین نیاز به واضع و جاعل دارد.

در مورد جعل و وضع هم گفتیم که دو نظر معروف مطرح است:

    1. این جعل، جعلِ الهی است و واضع هو الله الحکيم است.

    2. این جعل، جعلِ بشری است، حال این بشر می‌خواهد واحد باشد یا متعدد باشد.

عدّه‌ای قائل به این هستند که واضع فقط خداوند عزّوجلّ است؛ خداوند این الفاظ را وضع کرده است.

ازجمله‌ی آن‌ها: محقق نائینی& است. کلام محقق نائینی را بیان کردیم؛ اما غیر از محقق نائینی نیز افراد دیگری هستند که قائل به الهی بودن جعل‌اند و این جعل را جعل الهی می‌دانند.

ادله قائلین به‌جعل الهی در وضع الفاظ

بر این‌که واضع الفاظ خداوند است دودسته دلیل اقامه‌شده است. (اعم از محقق نائینی و دیگران)

دسته‌ی اول: ادلّه‌ی اثباتی است.

دسته‌ی دوم: ادلّه‌ی نفی‌ای است.

ادله اثباتی: آن ادلّه‌ای هستند که ثابت می‌کنند واضع الفاظ خداوند است.

ادلّه نفی: در مقام بیان این هستند که واضع بودن بشر را نفی کنند؛ گر چه نتیجه هر دو یک امر خواهد بود؛ ولی در نوع استدلال و دلیل متفاوت هستند.

دسته اوّل: ادلّه‌ی اثباتی

ازجمله ادله اثباتیه، استدلال به این آیه شریفه است:

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}[1] * {قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}[2] *‌ {قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}[3] ؛ سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نام‌گذاری موجودات‌] را همگی به آدم آموخت. بعد آن‌ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می‌گویید، اسامی این‌ها را به من خبر دهید!»؛ فرشتگان عرض کردند: «منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای، نمی‌دانیم؛ تو دانا و حکیمی.»؛ فرمود: «ای آدم! آنان را از اسامی (و اسرار) این موجودات آگاه کن.» هنگامی‌که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمان‌ها و زمین را میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشکار می‌کنید و آنچه را پنهان می‌داشتید!».

توضیح آیه:

خداوند عزّوجلّ همه اسم‌ها را به حضرت آدم× تعلیم داد؛ سپس بر ملائکه عرضه کرد و فرمود: اگر شما صادقید (اعتراضی که نسبت به خلقت آدم کرده بودند) این اسم‌ها را شما بگویید و خبر بدهید که این اسم‌ها چیست؟

آن‌ها (ملائکه) نتوانستند جواب این سؤال را بدهند و این‌چنین گفتند: {سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا}؛ این جواب ملائکه حکایت از این می‌کند که آن‌ها قانع شدند.

تقریب استدلال به آیه {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛

در آیه‌ی شریفه‌ی {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ به تعلیم اسماء همه اشیاء که خداوند آن‌ها را به آدم تعلیم نمود، تصریح‌شده است و بسیار روشن است که تعلیم اسماء فرع بر جعل اسماء است و طبعاً جعل اسماء مقدم بر تعلیم آن‌ها از جهت زمان خواهد بود.

یعنی این‌که خداوند همه را تعلیم داده است و این تعلیم دادن مستلزم آن است که قبل از آن، همین اسماء برای معانی؛ یعنی همان اشیاء و مفاهیم وضع‌شده باشند تا امکان تعلیم فراهم باشد.

بنابراین، وضع باید از قبل باشد؛ و در این‌جا معلوم می‌شود که خداوند قبل از خلقت آدم این اسماء را برای معانی وضع کرده است.

پس آیه فوق‌الذکر دلالت می‌کند بر این‌که واضع الفاظ خداوند متعال است و این جعل الهی می‌باشد.

اشکال:

بر دلیل اول اشکالاتی وارد است به این‌که:

اوّلاً: با اندک تأملی در آیه روشن می‌شود که این‌گونه استدلال کردن به آیات قرآن در حقیقت استدلال به امور بسیار سست و سبک خواهد بود.

اینکه بگوییم {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ یعنی به‌جهت اینکه لازم است خداوند قبل از وضع الفاظ خودش الفاظ را یکی‌یکی برای همه این امور وضع کرده باشد، این به‌نظر می‌آید که سست است.

چراکه باید قرآن را به همه‌ی آیاتش سنجید و هر آنچه خداوند در این موضوع فرموده را در کنار هم قرارداد و سپس استدلال کرد و در نسبت دادن به آیات نیز باید دقیق و بااحتیاط اقدام نمود. (حتی درباره فهم کلمات معصومین^ نیز همین‌گونه است)

زیرا اگر این‌طور بگوییم که خداوند عزّوجلّ آدم را خلق کرد و او را موجود برتر قرارداد؛ سپس به ملائکه دستور داد تا بر آدم به‌خاطر عظمتش سجده کنند، فقط به‌خاطر این است که این آدم چند تا اسم و لغت یاد گرفته، آن‌هم خدا به آدم یاد داده است؛ (مثلاً اسم آسمان، فرش، زمین، ماه و...، این‌ها را خدا به آدم یاد داده است) به‌نظر می‌آید این خیلی نگاه سطحی‌نگر به‌قرآن کریم است؛ یعنی فقط به‌جهت اینکه آدم لغت می‌دانست مستحق بود تا بر او سجده بشود؟

اگر این باشد، خداوند که این علم لغت را به ملائکه نیاموخت و اگر می‌آموخت حتماً آن‌ها هم می‌آموختند و با آدم برابر می‌شدند و دیگر فضلی برای آدم نبود.

یعنی می‌شود گفت که مسأله به همین سادگی است؟

لذا بیش از یک مقدار در این مسأله جای تأمل دارد که پذیرش آن بسیار سخت است.

ثانیاً: بعدازاینکه می‌گوید: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ می‌فرماید: {ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ} در این آیه خداوند متعال دو بار ضمیر جمع ذوی العقول آورده است؛ یکی در کلمه‌ی {عَرَضَهُمْ} و یکی هم کلمه‌ی {هَٰؤُلَاءِ}. آیا مقصود در این‌جا همان اسم‌ها و آموزش لغت است؟ می‌گوییم: دلیل براین است که این‌ها غیرازاین اسم‌های ظاهری و غیر از وضع لفظ برای معناست.

پس به‌نظر می‌رسد که مسأله فراتر از مدعای مرحوم نائینی است و باید موضوع مهم‌تری در میان باشد.

ثالثاً: وقتی ملائکه گفتند: {سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}؛ بعد فرمود: { قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ}؛ ای آدم یادشان بده، {فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}؛ با این وضعیت، ملائکه قانع شدند؛ یعنی ملائکه پذیرفتند و پذیرش ملائکه به‌خاطر این نبوده که خدا به آدم چهار تا اسم بیشتر یاد داده و او هم به این سبب بر ملائکه برتر قرارگرفته است و خداوند هم فرمود: {إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}؛ لذا نمی‌توانیم بگوییم به‌خاطر همین چند تا اسم بوده است. (حال چند میلیارد یا چند میلیون اسم فرقی ندارد)

بله، این فضیلتی هست؛ ولی این‌که آیا با این موضوع می‌شود خليفة اللّهی را تصور کرد و بگوییم که فقط احاطه به علم لغت داشته است. اگر این‌گونه باشد، بسیاری از لغویین هستند که احاطه‌ی زیادی بر مسائل لغت دارند؛ لذا به‌نظر می‌رسد که اگر این را بپذیریم، به کم قانع شدن است.

تفسیر آیه: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛

درباره‌ی تفسیر این آیه و امثال آن، مفسّرین بحث‌های فراوانی را بیان نموده‌اند که مقصد از آن چیست و چه قابلیت‌هایی را خداوند متعال در آدم قرار داده است که خوب است به منابع تفسیری مراجعه شود.

    1. برخی‌ها {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ را به حقیقت انسان و قابلیت او در تحمل معانی تفسیر کرده‌اند؛ نه‌فقط به اسم یاد دادن؛ یعنی ببینید آدم چه قابلیت‌هایی داشت که حقیقت این معانی و مفاهیم توانست مورد تعلیم آدم قرار بگیرد.

    2. برخی هم به قابلیت‌های انسان در اطلاع از امور غیبی اشاره نموده‌اند.

    3. برخی هم گفته‌اند: {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ آن حقیقت انسانی است که در ائمه معصومین و حجج الهی^ تجلّی پیداکرده است؛ لذا {وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ}؛ یعنی حجج الهی و ائمه معصومین^ را به آن‌ها معرفی کرده است.

در برخی از روایات هم ازجمله روایت شیخ صدوق& در کتاب «كمال الدين و تمام النعمة» نیز به آن اشاره‌شده است. ایشان این‌گونه نقل می‌کند:

رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ×: حَدَّثَنَا بِذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ، عَنِ‌ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ أَيْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ، عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ×:‌ «أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَّمَ آدَمَ× أَسْمَاءَ حُجَجِ‌ اللَّهِ‌ كُلَّهَا، ثُمَ‌ عَرَضَهُمْ وَ هُمْ أَرْوَاحٌ عَلَى الْمَلَائِكَةِ، {فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}[4] ،‌ بِأَنَّكُمْ أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ فِي الْأَرْضِ لِتَسْبِيحِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ مِنْ آدَمَ×؛‌ {قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}‌، قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:‌ {يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ}[5] ، وَقَفُوا عَلَى عَظِيمِ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ؛ ثُمَّ غَيَّبَهُمْ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَاسْتَعْبَدَهُمْ بِوَلَايَتِهِمْ وَمَحَبَّتِهِمْ وَ قَالَ لَهُمْ‌: {أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}[6] »[7] .‌

ايمن بن محرز از امام صادق× روايت كند كه فرمود: «خداى تعالى همۀ اسماء الهى را به آدم× آموخت، سپس ارواح آن حجج طاهره را بر ملائكه عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می‌گویید كه شما (به‌خاطر تسبيح و تقديستان) سزاوارتر از آدم به خلافت هستيد، نام‌های ايشان را به من بگوئيد. گفتند: تو منزهى، ما را دانشى نيست جز آنچه تو به ما آموختى و تو دانا و حكيمى. خداى تعالى فرمود: اى آدم! اسماء ايشان را بازگو و هنگامی‌که اسماء حجج الهى را بيان كرد، به مقام والاى آدم نزد خداى تعالى واقف شدند و دانستند كه آنان (حجج) سزاوارترند كه خلفاى الهى و حجّت‌های او بر آفريدگان باشند. سپس آن‌ها را از ديدگان ملائكه پنهان كرد و فرشتگان را به سبب ولايت و محبّتشان، به پرستش خود فراخواند و به آن‌ها گفت: آيا به شما نگفتم كه من به غيب آسمان‌ها و زمين داناترم و مى‌دانم آنچه را كه شما آشكار مى‌كنيد و آنچه را كه شما نهان مى‌داريد؟

خداوند متعال همه‌ی اسماء و نام‌های حجج الهی را به آدم معرفی کرد؛ سپس این‌ها را عرضه کرد.

سپس به ملائکه می‌فرماید: آن‌ها را به ما معرفی کنید؛ اینجا هم جای سؤال است که آیا واقعاً ملائکه اسم این چند نفر را نمی‌دانستند، یا معرفت نسبت به حقیقت این‌ها نداشتند؟ شمای ملائکه که گفتید: ما تسبیح و تقدیس می‌کنیم، اگر راست می‌گویید که شما به جانشینی در زمین سزاوارترید؛ چون اهل تسبیح و تقدیس هستید، این‌ها را نام ببرید و حقیقت این‌ها را بگویید؟ ملائکه گفتند: ما چیزی غیر ازآنچه شما به ما یاد دادید بلد نیستیم.

بعد خداوند فرمود: ای آدم! تو که این قابلیت را داری به ملائکه معرفی کن! ملائکه تازه بر عظمت، منزلت و بزرگی این‌ها در نزد خداوند واقف شدند؛ سپس ملائکه دانستند که این‌ها مستحق خلافت در زمین هستند.

محبت به اهل‌بیت^ وظیفه ملائکه هم هست؛ لذا قطب‌الدین راوندى در روایتی از سلمان فارسی× این‌گونه نقل می‌کند که:

أَنَّ سَلْمَانَ، قَالَ‌: «كَانَتْ فَاطِمَةُ÷ جَالِسَةً قُدَّامَهَا رَحًى تَطْحَنُ بِهَا الشَّعِيرَ وَعَلَى عَمُودِ الرَّحَى دَمٌ سَائِلٌ، وَالْحُسَيْنُ فِي نَاحِيَةِ الدَّارِ يَبْكِي‌، فَقُلْتُ: يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ! دَبِرَتْ كَفَّاكِ وَهَذِهِ فِضَّةُ.

فَقَالَتْ: أَوْصَانِي رَسُولُ اللَّهِ| أَنْ تَكُونَ الْخِدْمَةُ لَهَا يَوْماً وَلِي يَوْماً فَكَانَ أَمْسِ يَوْمَ خِدْمَتِهَا.

قَالَ سَلْمَانُ: إِنِّي مَوْلَى عَتَاقَةٍ إِمَّا أَنْ أَطْحَنَ الشَّعِيرَ أَوْ أُسَكِّتَ لَكِ الْحُسَيْنَ×،‌ فَقَالَتْ: أَنَا بِتَسْكِيتِهِ‌ أَرْفَقُ و أَنْتَ تَطْحَنُ الشَّعِيرَ فَطَحَنْتُ شَيْئاً مِنَ الشَّعِيرِ، فَإِذَا أَنَا بِالْإِقَامَةِ فَمَضَيْتُ وَصَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ| فَلَمَّا فَرَغْتُ قُلْتُ لِعَلِيٍّ مَا رَأَيْتُ فَبَكَى وَخَرَجَ، ثُمَّ عَادَ يَتَبَسَّمُ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ|، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ÷ وَهِيَ مُسْتَلْقِيَةٌ لِقَفَاهَا، وَالْحُسَيْنُ× نَائِمٌ عَلَى صَدْرِهَا، وَقُدَّامَهَا الرَّحَى تَدُورُ مِنْ غَيْرِ يَدٍ، فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ| وَقَالَ: يَا عَلِيُّ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّارَةً فِي الْأَرْضِ يَخْدُمُونَ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ| إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة»[8] ؛

حضرت فاطمه÷ نشسته بود و با آسيايى كه در مقابلش بود جو آسیاب مى‌كرد و دسته آسيا خون‌آلود بود و در اين حال حسين× در گوشه اتاق از گرسنگی بى‌قرارى مى‌كرد. من به فاطمه گفتم: اى دختر رسول خدا! پوست دستان شما مجروح شده درصورتی‌که خادمه شما فضّه حاضر و بيكار است. فاطمه÷ فرمود: رسول خدا| به من توصیه كرده كه كار منزل یک‌روز به عهده من باشد و یک‌روز به عهده او و نوبت‌کار او ديروز بوده است.

سلمان گويد: به حضرت فاطمه÷ گفتم: من بنده آزادشده پدر شما هستم، پس اجازه دهيد يا جو را آسيا كنم و يا اينكه حسين× را ساكت كنم. حضرت فاطمه÷ فرمود: من بر آرام كردن‌ حسين تواناترم، تو آسيا كردن جو را عهده‌دار باش. من مقدارى از جو را آسيا كرده بودم كه پس از اذان، اقامه نماز گفته شد، برخاستم و نمازم را با رسول خدا| به‌جای آوردم، هنگامی‌که از نماز فارغ گرديدم آنچه را كه ديده بودم براى على× تعريف كردم، پس او گريه كرد و خارج شد و پس از مدّتى بازگشت درحالی‌که خندان بود، پيامبر| علّت خنده را از على× پرسيد و او فرمود: نزد فاطمه رفتم، او را ديدم كه بر قفا خوابيده و حسين× بر روى سينه‌اش به خواب‌رفته است و آسيايى كه در مقابل او بود به‌خودی‌خود كار مى‌كرد.

پيامبر| لبخندى زد و فرمود: اى على! تو مى‌دانى كه خداوند فرشتگان زيادى در زمين دارد كه تا روز قيامت محمّد و آل محمّد را خدمت خواهند كرد.

نظر استاد: این‌که گفته شود آیه‌ی شریفه درباره‌ی این است که وضع الفاظ الهی است؛ بحث خیلی فراتر از این سخن است.

کلام مرحوم علامه طباطبایی&

مرحوم علامه طباطبایی& ذیل این آیه‌ی شریفه این‌گونه می‌فرماید: «وقوله تعالى: وَعَلَّمَ آدم الْأَسْمَاءَ، ثُمَّ عَرَضَهُمْ، مشعر بأن هذه الاسماء أو أن مسمياتها كانوا موجودات أحياء عقلاء، محجوبين تحت حجاب الغيب وأن العلم بأسمائهم كان غير نحو العلم الذي عندنا بأسماء الاشياء»[9] .

این چیزی که به آدم یاد داده شد، موجودات زنده عاقل بودند.

نتیجه نهائی: اشکال ما بر دلیل قائلین به وضع الهی این است که استدلال به این آیه شریفه استدلال بسیار سبک و سستی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo