سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/11/10

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /الأمر التاسع: الحقيقة الشرعيه (بیان نکاتی درباره‌ی حقیقت شرعیه).

 

بحث در امر نهم از امور سیزده‌گانه‌ای بود که صاحب کفایه در مقدمه‌ی کتاب کفایه مطرح کرده است. در جلسه‌ی گذشته جایگاه بحث حقیقت شرعیه را تبیین کردیم و در ادامه به ادله و اقوال آن اشاره کردیم که چند قول در مسأله وجود دارد و به تعبیری مسأله ذات اقوال هست و باید به ادله اقوال بپردازیم و حداقل دو قول مثبتین و نافین حقیقت شرعیه را بیان کنیم تا مسأله روشن‌تر بشود؛ اما خوب است که قبل از پرداختن به ادله اقوال، چند نکته را نیز مطرح نماییم.

نکته‌ی اول: اینکه در بین اصولیین خصوصاً قدمای از آنان وقتی‌که بحث حقیقت شرعیه را مطرح می‌کردند، عمدتاً به این نکته پرداخته‌اند که حقیقت شرعیه مربوط به زمان پیامبر| است و لا غیر؛ یعنی اگر لفظی بعد از زمان پیامبر اسلام| استعمال شد، ولو في زمن الائمة المعصومين^، آن استعمال دیگر حقیقت شرعیه نیست، بلکه آن‌جا حقیقت متشرعیه می‌شود؛ یعنی آقایان می‌خواهند بگویند که استعمال یک لفظ در عبادات یا معاملات توسط امام×، ولو این‌که امام معنای شرعی را اراده کرده باشد، حکایت از وجود حقیقت شرعیه نمی‌کند، بلکه این‌جا حقیقت متشرعه می‌باشد. ائمه معصومین^ جزء متشرعه هستند و شارع فقط پیامبر اسلام| است؛ بنابراین اگر بخواهیم قائل به ثبوت حقیقت شرعیه شویم حتماً چه در وضع تعیینی و چه در وضع تعیّنی باید به‌دنبال استعمالات پیامبر| برویم. به کثرت الاستعمال هم اگر باشد باید در زمان پیامبر انجام شده باشد نه در زمان ائمه معصومین^.

اما درصورتی‌که به ثبوت حقیقت شرعیه قائل شویم. سؤالی در این‌جا مطرح می‌شود و آن سؤال این است که چرا استعمال الفاظ عبادات و یا حتی معاملات در زمان ائمه معصومین^ و از زبان آن‌ها نمی‌تواند حقیقت شرعیه باشد؟

در نگاه پیروان مکتب اهل‌بیت و شیعیان آیا ائمه معصومین همانند پیامبر اکرم| مصداق شارع نیستند و شارع به شمار نمی‌آیند؟

درست است که مقام نبوت با مقام امامت متفاوت است؛ اما همان‌طور که پیامبر| مبین حکم الله است، امام هم مبین حکم الله است. پس چطور این‌گونه شده است؟ آیا استعمال آن‌ها و یا به تعبیری، تبیین مفاهیم شرعیه از الفاظی که به‌کار می‌برند آیا این دلیل بر حقیقت شرعیه (لو قلنا به) نمی‌تواند باشد؟ آیا نمی‌شود وجود حقيقة الشرعيه را پذیرفت؟ یعنی این‌که بگوییم الفاظ عبادت را امام استعمال کرده و در عبادت مخصوص صلاة به‌کار برده است و منظورش همین رکعات مخصوصه بوده، آن‌وقت ما بگوییم نه اگر پیامبر صلاة را استعمال کرد و گفت در این رکعات مخصوصه است، می‌گوییم: «قد ثبتت الحقيقة الشرعية»؛ اما اگر امام استفاده کرد، می‌گوییم: این‌جا ثابت نیست. چرا این‌طور است؟

اینکه گروهی از علما خصوصاً قدماء، حقیقت شرعیه را فقط در زمان پیامبر| مطرح کرده‌اند؛ یعنی گفته‌اند که آیا این الفاظ عبادات در زمان پیامبر| به معانی شرعیه منتقل‌شده تا اینکه حقیقت شرعیه ثابت شود یا اینکه در زمان پیامبر| منتقل نشده است؟ نقل به معانی شرعیه در زمان پیامبر| محقق شده است یا نه؟

این باعث توهم شده است.

این سخنان در کلمات سید مرتضی، شیخ طوسی و شیخ مفید رحمة‌الله‌عليهم قابل مشاهده است، این مطلب توهمی را برای علمای ما ایجاد کرده و ممحض به این نکته شده‌اند که حقیقت شرعیه فقط مربوط به زمان پیامبر| است؛ درحالی‌که بحث حقیقت شرعیه اختصاصی به پیامبر| ندارد. ما می‌خواهیم کلمات امام باقر و امام صادق‘ را بفهمیم. ما می‌خواهیم روایات و کلمات ائمه معصومین^ را بفهمیم. اگر امام صادق× فرمودند: «صَلُّوا»؛ می‌خواهیم بفهمیم که مقصود امام صادق× از این لفظ «صلاة» چیست؟ آیا مقصود امام رکعات مخصوصه است؛ یا این‌که نه، مقصود امام همان دعاست.

شما می‌گویید: اگر پیامبر| فرمود: «صَلُّوا»؛ و این رکعات مخصوصه را اراده کرد، می‌گوییم این درست است و حقیقت شرعیه می‌باشد و ما هم عمل می‌کنیم؛ اما اگر این لفظ را امام× استعمال نمود، دیگر نمی‌توانیم بگوییم که این حقیقت شرعیه است و حتماً از امام قرینه می‌خواهیم. شما که می‌فرمایید «صَلُّوا»؛ باید قرینه به‌کار ببرید تا مجاز باشد و ما استعمال شما را از باب معنای مجازی می‌دانیم؛ آن را استعمال حقیقی نمی‌دانیم؛ مثلاً لفظ «صلاة»، «زکاة»، «صوم»، «طواف» که در زمان ائمه^ استعمال شده‌اند، آیا به‌معنای لغوی استعمال شده‌اند یا به‌معنای جدید شرعی؟ اگر قرینه‌ای در کار نباشد باید آن‌ها را بر معنای لغوی‌اش حمل کنیم؛ یعنی اگر امام صادق× فرمود و قرینه‌ای هم بود باید آن‌ها را بر معنای لغوی‌اش حمل کنیم؛ اما اگر این الفاظ را پیامبر فرمود، می‌گوییم: آن‌ها را بر معنای حقیقی‌شان حمل می‌کنیم و آن معنای حقیقی، حقیقت شرعیه می‌باشد.

نظر استاد: نظر ما این است که ائمه معصومین^ همانند پیامبر اکرم| به این معنا در حکم شارع هستند. البته به این نکته هم باید توجه کرد، این‌که می‌گوییم: پیامبر شارع است، امام هم شارع است؛ منظور از شارع، مشرّع حکم نیست، بلکه تشریع حکم به یدالله است ولا غیر. صدور حکم فقط به‌دست خداوند است. بله، مواردی اندک وجود دارد که خداوند به پیامبرش اجازه تشریع آن‌ها را داده و گفته که زیر نظر من شما حکم صادر کن. امام نمی‌تواند حکم صادر کند؛ چون تشریع حکم کار امام نیست. پیامبر هم در موارد مخصوصی تشریع کرده است. مثلاً مطابق آنچه در روایات وارد شده چهار رکعت نماز که دو رکعت آن فرض الله و دو رکعت دیگرش فرض‌النّبی است. این‌جا گفته‌اند که پیامبر| برای این دو رکعت به اذن خداوند حکم صادر کردند و اجازه داده شد تا انجامش بدهد. یا مثلاً در مورد استحباب روزه‌ی ماه رجب و شعبان که وصل به روزه ماه رمضان بشود، این استحباب توسط پیامبر تشریع شده است. این‌ها موارد خاصی است. حرم قرار دادن مدینه نیز کار پیامبر است؛ حرم قرار دادن مکه نیز کار خداوند است. این‌ها جزء مواردی است که پیامبر| زیر نظر و اجازه شارع مقدس انجام داده است؛ اما امام× فقط مبین احکام است و نمی‌تواند حکمی را تشریع کند. این‌جا که می‌گوییم: امام× شارع است؛ یعنی همان مبیّن احکام است. برخی از احکام ممکن است که جزئیات و اوصاف آن‌ها در زمان پیامبر تبیین نشده باشد؛ اما در زمان بعد از پیامبر و توسط امام× تبیین شده است. خوب اگر از امام سؤال پرسیدند و امام جزئیات آن را تبیین کرد، یا مثلاً مسأله ای در آن زمان نبود و مصداق جدیدی پیدا شد و ایشان آن را تبیین نمود، ما اگر قائل به حقیقت شرعیه شدیم و گفتیم که خیر، چون این در زمان امام صادق× است، چون در زمان امیرمؤمنان علی× است نمی‌توانیم بگوییم که این حقیقت شرعیه است و باید بگوییم که حقیقت متشرعه است؟

سؤال: چرا اصلاً قدما این بحث را مطرح کرده‌اند؟

چرا قدما، از قبیل شیخ طوسی، شیخ مفید و سید مرتضی حقیقت شرعیه را فقط منحصر در مورد کلمات پیامبر| بیان کرده‌اند؟

چرا قدمای ما بحث حقیقت شرعیه را فقط به زمان پیامبر| اختصاص داده‌اند؟

پاسخ: شاید بتوان این‌گونه پاسخ داد که چون در آن زمان، اهل تسنن حاکم بودند و حکومت‌ها، حکومت‌های سنّی مذهب بودند و علمای سنّی مذهب، قدرت اول بودند و گفتمان رایج آن‌روز همان گفتمان اهل سنت بود و آنان نیز قائل به اعتبار سخنان پیامبر اسلام| بودند و ایشان را شارع می‌دانستند و سخنان حضرات معصومین (ائمه^) را در تعداد اصحاب و یا تابعین می‌دانستند؛ لذا سخن را به آن سوی بردند.

علمای از قدما نیز به‌جهت ارتباط عمیقی که میان آن‌ها و اهل سنت بود همان سخنان را بیان می‌فرمودند.

مثلاً شیخ طوسی&، شیخ مفید&، سید مرتضی& که هم شاگردانی از اهل سنت داشتند و هم اساتیدی از اهل سنت داشتند (حشر و تعاملشان با اهل سنت بوده است)، در فضایی زندگی می‌کردند که اهل سنت زیاد بودند؛ و این سبب شده بود که محوریت سخن از پیامبر| باشد.

به‌عنوان‌مثال؛ شیخ در بغداد زندگی می‌کرد که اطراف آن مدرسه‌های اهل سنت بوده و با همه‌ی آنان ارتباطات متعددی داشته است. سید مرتضی نیز همین‌طور بوده است. در کتاب‌هایشان هم می‌بینیم که آرای دیگران در آن وجود دارد، این تعامل وجود داشته و تعامل خوبی هم بوده است؛ یعنی با همین وضعیت بود که توانستند احکام شیعه را نگه‌دارند و این هم به دستور اهل‌بیت بوده است. این کار شیوه اهل‌بیت بوده و پیگیری هم می‌کردند؛ اما به‌جهت این‌که گفتمان رایج در آن زمان، گفتمان آن‌ها بوده و اهل سنت هم فقط پیامبر را به‌عنوان شارع قبول دارند و بقیه را قبول ندارند؛ حرف و سخن دیگران را هم از باب صحابه و تابعین می‌پذیرند؛ لذا اگر در منابع روایی‌شان، روایاتی را از امیرمؤمنان علی× و یا دیگران نقل می‌کنند، نه به‌عنوان امام؛ بلکه به‌عنوان صحابه و تابعین نقل می‌کنند؛ یعنی امیرمؤمنان علی× جزء صحابه است، امام حسن و امام حسین‘ جزء صحابه هستند و بقیه هم که بعدها آمدند و پیامبر را درک نکرده بودند این‌ها جزء تابعین می‌شوند.

آن‌هایی که پیامبر را درک کرده و ملاقات کردند، این‌ها جزء صحابه‌اند؛ و آن‌هایی هم که پیامبر را درک نکردند؛ ولی صحابه را درک کردند، جزو تابعین می‌شوند؛ بنابراین یا از باب قول صحابه یا از باب قول تابعین این‌ها را می‌پذیرند و روایاتشان را نقل می‌کنند. لذا از این باب می‌توانیم بگوییم که قدما بحث را روی این مسأله بردند چون در آن فضای گفتمانی بودند. وگرنه منظورشان این نبوده که حتماً منحصر باشد در کلام پیامبر و از پیامبر استفاده بشود اما از معصومین استفاده نشود.

بنابراین، خلاصه‌ی بحث در نکته اول این است که چه قائل به ثبوت حقیقت شرعیه بشویم و چه قائل نشویم، ملاک و معیار آن پیامبر| و ائمه معصومین^ هستند. استعمال کلمات به بیان و زبان پیامبر و ائمه معصومین^ اختصاص ندارد که حتماً باید زمان پیامبر باشد، (کما قاله قدماء الاصحاب). این نکته اولی بود که در این‌جا مطرح کردیم و لازم دانستیم که از آن بحث بشود.

نکته‌ی دوم: نکته‌ی دیگری که تقریباً جدید بوده و لازم است که در این‌جا بیان بشود این است که ما در حقیقت شرعیه دنبال چه هستیم؟ آیا مقصود از حقیقت شرعیه، نقل الفاظ از معانی لغویه به معانی اختراعیه شرعیه در لسان شرع اسلام است؛ یا مقصود، مطلق الشرائع است؟ یعنی این کلمه‌ی صلاة، که «مفردة الصلاة اذا استعملت لهذه العبادة المخصوصة علی لسان النبي الاعظم| أو علی لسان الائمة المعصومين^» است، فقط «في الاسلام حقيقة شرعيه»؛ استعمالش فقط در شرع اسلام حقیقت شرعیه است؛ یا نه، می‌خواهیم بگوییم که در اصطلاح دین و در اصطلاح شرایع دینی این‌طور است؟ کدام مقصود است؟

یعنی آیا می‌خواهیم حقیقت شرعیه را در همه‌ی شرایع ثابت کنیم؛ یا این‌که فقط می‌خواهیم آن را در شرع مقدس اسلام ثابت کنیم؟

این‌جا دو بحث قابل‌طرح است.

آنچه که از لسان مشهور اصولیون و از کلمات فقهاء استفاده می‌شود این است که به‌دنبال وجود و یا عدم حقیقت شرعیه در شرع اسلام هستند.

می‌گویند: پیامبر اسلام| آمد و این لفظ «صلاة التی وُضِعت للدعاء لغوياً» را «نقَلَها الی المعنی المخصوص للعبادة الخاصة»، منتقل به این عبادت مخصوص کرد؛ یعنی از این وضعی که در لغت برای دعا انجام شده، پیامبر| آمد و فرمود: «انّي وضعتُ» همانا این لفظ را برای این عبادت مخصوص وضع کردم؛ یا این‌که استعمال کرد و در زمان او بر اثر کثرت استعمال به این معنا منتقل شد. لفظ «صلاة» در اسلام برای این رکعات مخصوصه شد.

این لفظ «صلاة» در سایر شرایع دینی هم وجود دارد. مثلاً قرآن کریم لفظ «صلاة» را برای عیسی پیامبر هم به‌کار برده است؛ حال سؤال این است که نماز عیسی چه بود؟ آیا معنای دیگری غیر از معنای اسلامی دارد یا نه به همین معنای اسلامی است؟ مقصود از این «صلاة» کدام «صلاة» است؟ یا در مورد لفظ «صوم» که پیامبر| آمدند و آن را استعمال کردند، این لفظ «صوم» در سایر ادیان توحیدی هم بوده است و حالا اگر قائل شویم و بگوییم که این حقیقت شرعیه، یک حقیقت شرعیه در جمیع شرایع است، چه مشکلی پیش می‌آید؟ اشکال آن چیست؟

می‌گوییم: «صلاة، لغة وضعت للدعاء»؛ اما شرعاً «لا خصوص شرع الاسلام، بل في شريعة المسيح وفي شريعة اليهود وفي شريعة ابراهيم»، در همه شرایع دینی گذشته آن‌جا «وُضِع للعبادة الخاصه»؛ برای عبادت مخصوص بنا شده است. بله! عبادت مخصوص در هر دینی یک تاکتیک و شکل جداگانه‌ای دارد؛ نمازی که عیسی× فرموده، عبادت بود؛ اما این عبادت یک شکلی داشت و عبادت در اسلام شکل دیگری دارد. نماز در اسلام یک شکلی دارد و نماز در شریعت مسیح شکل دیگری دارد؛ لکن همگی عبادت هستند؛ یعنی «نُقِلَت هذه اللفظة من المعنی اللغوي الی المعنی الاصطلاحي»؛ معنای صلاة از معنای لغوی آن به‌معنای اصطلاحی شرعی که در اینجا عبادت باشد، منتقل شده است. صلاة به‌معنای دعا بوده و در شرع اسلام به عبادت مخصوص منتقل شده است.

پس عبادت هر جا یک شکلی دارد. حتی ممکن است بگویند که تفاوت شکل، تفاوت مفهوم است. نماز چهار رکعتی ما با نمازی که عیسی می‌خواند، فرق دارد. به‌عنوان‌مثال، در زمان حضرت عیسی× روزه سکوت بوده و روزه‌ی در اسلام، روزه‌ی امساک عَنِ الطَّعام است و این دو باهم تفاوت دارند. درست است که اسم هر دو روزه است؛ اما حقیقتشان باهم فرق دارد. می‌گوییم: اگر این‌گونه باشد در خود شریعت اسلام هم تفاوت وجود دارد؛ به‌عنوان‌مثال، نماز انسان عاجز با نماز انسان سالم و قادر در شریعت اسلام فرق دارد. نماز غریق با نماز انسان عادی فرق دارد. نماز انسان جالس با نماز انسانی که قائم است فرق دارد. نماز انسان مسافر با نماز انسانی که در وطن حاضر است فرق دارد. همه این‌ها با یکدیگر فرق دارند.

فرد عاجزی که نمی‌تواند خم و راست بشود باید با اشاره نماز بخواند؛ اما انسان سالم و قادر باید خم و راست بشود و سجده کند. نماز جماعت هم با نماز فرادی فرق می‌کند. پس کیفیت شکل نماز در خود اسلام هم تفاوت دارد. اگر این‌گونه باشد باید بگوییم که صلاة در شریعت اسلام دارای حقايق شرعيه است. باید بگوییم: یک حقیقت از آنِ نماز جماعت است، یک حقیقت از آنِ نماز فرادی است، یک حقیقت از آنِ نماز قصر است، یکی از آنِ نماز کامل است. درحالی‌که این‌طور نیست؛ حقیقت شرعیه در اسلام یکی است.

بنابراین چه اشکالی دارد که مثلاً وقتی‌که قرآن از زبان حضرت عیسی می‌فرماید که: {قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}[1] ؛‌ {وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا}[2] ؛ عیسی فرمود: «من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است! و مرا -هر جا که باشم- وجودی پربرکت قرار داده؛ و تا زمانی‌که زنده‌ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است!

حضرت عیسی× فرمود: من تا مادامی‌که زنده باشم مأمور به صلاة و زکاة شدم.

سؤال: آیا می‌توانیم بگوییم که مراد حضرت عیسی× از این صلاة، صلاة لغوی است؟

می‌گوییم: نه، شکی نیست که مراد حضرت عیسی× صلاة لغوی نیست، بلکه مقصود صلاة شرعی و عبادت است؛ لکن حالت صلاة و عبادت زمان حضرت عیسی با صلاة و عبادت زمان پیامبر اکرم| تفاوت می‌کرد. پیامبر فرمودند: «صَلُّوا»؛ نماز بخوانید. می‌گوییم: این «صَلُّوا»؛ همان نمازی است که عیسی× هم فرموده است؛ یعنی همان صلاة شرعی و عبادت است؛ اما همان‌گونه که در روایت دارد، پیامبر فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي‌ أُصَلِّي»[3] ؛ همان‌گونه که من نماز می‌خوانم شما هم نماز بخوانید؛ این هم عبادت است؛ اما شکل انجام عبادت فرق می‌کند. می‌فرماید: این‌گونه عبادت کنید. اگر این را بگوییم، اصلاً وضع در حقیقت شرعیه تغییر می‌کند؛ به تعبیری، اصلاً دیگر ضرورت ندارد که ما بحث از حقیقت شرعیه کنیم؛ به‌جهت این‌که این حقیقت شرعی در شرایع دیگر هم بیان شده است؛ پس «لا شک»؛ شکی در این نیست که حقیقت شرعیه داریم؛ اما این‌که این حقیقت شرعیه، کجا بیان شده است؟ آیا در قبل از اسلام بیان شده است. ممکن است که بعضی از الفاظ خاص فقط در اسلام بیان شده و در بعضی از ادیان نبوده باشد؛ یعنی از اختصاصات اسلام باشد و در اینجا بیان شده باشد. اگر این‌طور شد، ما می‌گوییم که حقیقت شرعیه وجود دارد؛ حتی بالاتر از این، می‌گوییم: نه‌تنها در ادیان توحیدی که حتی در میان مشرکین هم وقتی لفظ «صلاة» به‌کار برده می‌شد، مقصود دعا نبوده، بلکه مقصود نوعی از عبادت بوده است.

به‌عنوان‌مثال، خداوند متعال در سوره انفال می‌فرماید: {وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً}[4] ؛ (آن‌ها که مدّعی هستند ما هم نماز داریم)، نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» و «کف زدن» نبود.

آن‌ها سوت می‌زدند و کف می‌زدند، این سوت زدن و کف زدن به‌معنای لغوی‌اش که دعا باشد نبوده است؛ یعنی به‌نوعی عبادت جاهلانه‌ی این‌ها این‌گونه بوده است. یا در طواف که قبلاً با حالت عریان به دور خانه خدا طواف می‌کردند؛ این طواف کردن با حالت عریان هم عبادت آن‌ها بوده است. پس بنابراین این الفاظ شرعی در شرایع سابق هم در این عبادت‌های مخصوص وضع شده بوده؛ اما مصداق و کیفیت آن در هرجایی فرق می‌کرده؛ کما این‌که در اسلام هم تفاوت دارد.

پس اگر ما بتوانیم این مطلب را مطرح کنیم و آن را بپذیریم و جا بیندازیم، روند بحث در حقیقت شرعیه تغییر می‌کند و به‌گونه‌ای دیگر باید پیش برویم؛ چون مطلب جدیدی خواهد بود که پایه بحث حقیقت شرعیه تغییر خواهد کرد و در حقیقت کار ما آسان‌تر می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo