سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/08/01

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الاشتراك اللفظي /دلیل قول به‌ضرورت و وجوب،استحاله و امکان اشتراک لفظی و اشکالات بر آن‌ها

 

کلام در امور سیزده‌گانه‌ای بود که مرحوم آخوند در مقدمه کفایه بیان کرده است؛ دراین‌باره ده امر را مورد بحث و بررسی قرار دادیم و از آن گذشتیم.

در این جلسه به‌بحث یازدهم از این امور وارد می‌شویم و مطالبی را در این امر بیان می‌کنیم.

یکی از مباحثی که در مقدمه‌ی صاحب کفایه مطرح‌شده و علمای علم اصول نیز به‌تبع ایشان، آن‌را مطرح نموده‌اند، بحث پیرامون اشتراک لفظی از جهت امکان، وجوب و استحاله در وقوع است.

برای بیان این موضوع، لازم است مقدمه‌ای را بیان نماییم.

«اذا يلتفت الانسان الی اللفظ والمعنی» وقتی‌که انسان به‌لفظ و معنایی التفات پیدا می‌کند، و آن‌ها را با یکدیگر مقایسه می‌کند، چند حالت برای آن به‌وجود خواهد آمد، یعنی چند صورت ایجاد می‌شود که رابطه‌ی بین آن لفظ و معنا خارج از یکی از آن حالات چندگانه نخواهد بود.

    1. رابطه‌ی اختصاص و اتحاد: یعنی این لفظ برای این معنا وضع‌شده و تمام. «لفظٌ واحدٌ وُضِعَ لمعنی واحد، يُعَبّر عن هذه اللفظة، باللفظ المختص»؛ لفظی برای یک معنا وضع‌شده و از آن لفظ تعبیر به‌لفظ مختص هم می‌کنند. به‌تعبیری دیگر، رابطه‌ی بین لفظ و معنا رابطه‌ی اتحاد است؛ یعنی لفظ و معنی که از آن تعبیر به‌لفظ مختص نیز می‌نمایند. با هم متحد هستند.

    2. تباین: دومین رابطه‌ی میان لفظ و معنا تباین است؛ یعنی «الالفاظ المتعددة والمختلفة والمعاني المتعددة والمختلفة وُضِعَت الالفاظ للمعاني»؛ الفاظ متعدده و مختلفه هر کدام برای معانی متعدده و مختلفه وضع شده‌اند؛ یعنی الفاظ گوناگون برای معانی گوناگون وضع شده‌اند بدون این که هیچ‌گونه رابطه‌ای میان آن‌ها وجود داشته باشد؛ یعنی هر لفظ برای معنایی خاص.

به عنوان مثال، این لفظ برای یک معنا، لفظ دوم برای معنای دیگر، لفظ سوم برای معنای سوم، لفظ چهارم برای معنای چهارم و ...؛ اما بین این لفظ و معنای اول با لفظ و معنای هیچ ارتباطی وجود ندارد. همانند لفظ انسان، زمین، آسمان و ... این‌ها هرکدام برای یک معنایی وضع شده‌اند و ارتباطی بین این الفاظ وجود ندارد؛ به این رابطه، رابطه‌ی متباین اطلاق می‌شود.

    3. ترادف: یعنی «الالفاظ المتعددة وُضِعَت لمعنی واحد»؛ الفاظ متعدد برای یک معنا وضع شده‌اند. انسان، بشر و آدم «وُضِعت هذه الالفاظ» برای یک معنا که این هیکل انسان باشد. به این موارد الفاظ مترادفه نیز اطلاق می‌شود.

    4. اشتراک: یعنی «لفظ واحد»، لفظ یکی است؛ اما «وُضِعت للمعاني المتعددة»؛ برای معانی متعدده وضع شده‌اند. «وضع لفظ واحد للمعاني المتعددة و المختلفة» یک لفظ برای چند معنا وضع شده است.

لکن تصور این بخش به دو صورت ممکن است:

    1. «وضع اللفظ للمعنای المتعددة علی الطول»؛ یعنی یک لفظ برای معانی متعدده به صورت طولی وضع می‌شود. این لفظ «الاول وضع اللفظ للمعنی الحقيقی ثمّ تُستَعمَل في المعنی المجازي»؛ ابتدا برای معنای حقیقی وضع می‌شود؛ سپس در معنای مجازی استعمال می‌شود، زیرا «يمکن نقل اللفظ من المعنی الحقيقي الی المعنی المجازي» ممکن است بعد از مدتی معنای حقیقی فراموش شود و به‌معنای مجازی منتقل بشود؛ یعنی در آن‌جا وضع تعینی پیدا کند. این نوع از وضع را حقیقت و مجاز می‌نامند.

    2. صورت دومی که قابل‌تصور است، این است که لفظ برای معانی مختلف در عرض هم وضع شده است و در همگی نیز استعمال می‌شود و هیچ‌کدام مورد فراموشی و یا نقل واقع نشده است؛ یعنی هم‌زمان یک لفظ برای چند معنا همه در عرض هم وضع شده‌اند. برای چندین معنا وضع شده است. به‌عنوان‌مثال، لفظ «عین» برای چندین معنا وضع شده که همه‌ی این معانی در عرض هم هستند نه در طول هم. عينا باکية، عينا جارية و ... که هرکدام برای یک معنا وضع شده است. «لفظ واحد؛ ولکن وُضِعَت للمعانی المتعددة بعنوان الاشتراک؛ و الاشتراک؛ يعنی کل المعانی في عرض واحد» همه در یک عرض‌اند. این‌گونه از رابطه‌ی میان الفاظ و معانی را رابطه اشتراک لفظی می‌نامند.

مقصود ما از اشتراک در وضع، اشتراک لفظی است، چون اشتراک معنوی برای معانی گوناگون نیست، بلکه برای یک وضع و برای یک قدر جامع است؛ اما اشتراک لفظی؛ یعنی یک‌بار برای این معنا وضع می‌شود، یک‌بار برای آن معنا و ... و همه هم در عرض هم هستند و استعمال می‌شوند.

حالا با بیان این مقدمه وارد بحث می‌شویم؛ در این جا ‌این سؤال مطرح می‌شود که: آیا اصلاً اشتراک لفظی امکان دارد یا امکان ندارد؟ «هل يمکن الاشتراک في الوضع؛ يعني وضع لفظ واحد للمعاني المختلفة المتعددة او لا يمکن؟»؛ یعنی آیا اشتراک لفظی ممکن است؟ آیا محال است؟ آیا واجب است؟ یعنی «هل من الضروري وضع لفظ واحد للمعاني المتعددة»؛ آیا واجب است که یک لفظ برای چند معنا وضع بشود؟ یا این که واجب نیست، بلکه محال است؟! شاید بشود و شاید هم نشود.

بنا بر فرض قول به امکان، «هل هو واقع الان؟»؛ آیا وضع لفظ انجام شده است؟ «هل وُضِعَت لفظةٌ واحدةٌ للمعاني المتعددة خارجا او لا؟» آیا در خارج واقع شده است یا نه؟ این ها ازجمله مسائلی است که باید در این مبحث مطرح کنیم.

در این‌جا سه قول وجود دارد:

القول الاول: «القول باستحالة الوضع وضع لفظ واحد للمعاني المختلفة»؛ قول به‌ضرورت اشتراک لفظی (اشتراک لفظی واجب است)؛ یعنی وضع لفظ واحد برای معانی مختلف واجب است. می‌گوید: اشتراک لفظی باید داشته باشیم. نمی‌شود اشتراک لفظی نباشد.

القول الثاني: «القول بعکس القول الاول حسب تفسير الذي فسرناه» به‌حسب تفسیری که گفتیم برعکس قول اول است؛ یعنی «القول بالاستحالة»؛ قول به استحاله اشتراک لفظی؛ وضع لفظ واحد برای معانی مختلفه محال است.

القول الثالث: «القول بالامکان»؛ قول به امکان اشتراک لفظی؛ یعنی اشتراک لفظی نه محال است و نه واجب، بلکه امکان دارد. ممکن است بشود، و ممکن است نشود.

هرکدام از این اقوال نیز قائلینی دارد و برای خود ادله‌ای را اقامه نموده‌اند.

هر قولی نیز قائلی دارد. افرادی به این قول‌ها وارد شده‌اند. «کل من قال بقول ذکر دليلا» هر قائلی هم برای قول خود دلیل و ادله‌ای ذکر کرده‌ است.

دلیل قول به‌ضرورت و وجوب اشتراک لفظی

دلیلی که برای این قول بیان‌شده این است که می‌فرمایند: الفاظ متناهی و محدود است؛ ولی در مقابل، «والمعاني غيرمتناه و لا محدودة»؛ معانی غیرمتناهی و نامحدود هستند؛ یعنی معانی حقایقی هستند که در عالم وجود دارند و نامتناهی می‌باشند. حال شما می‌خواهید محدود را برای نامحدود وضع کنید.

بسیار واضح و روشن است که وضع محدود برای نامحدود معقول نیست و محال می‌باشد! چراکه موجب وقوع در ضیق و تنگنا شده و موجب حرج خواهد شد، بنابراین «لابدّ لنا من وضع الاشتراک اللفظي»؛ چاره‌ای نداریم مگر این که قائل به‌وضع مشترک بشویم؛ یعنی یک لفظ را برای چند معنا وضع کنیم. وقتی‌که معنا زیاد داریم و لفظ کم، باید بگوییم که یک لفظ برای چند معنا است تا ارتباط برقرار بشود. این تنها راه‌حل است و به‌همین خاطر است که فرمودند: اشتراک لفظی واجب است.

اشکال بر دلیل:

به‌نظر می‌رسد که این دلیل دچار اشکال است. سؤال ما از قائلین به این قول این است که مقصود از نامتناهی و غیر محدود چیست؟ آیا مقصودتان از نامتناهی، نامتناهی حقیقی است؟ یا مقصود از آن کثرت و زیادی عرفی است؟

اگر لا متناهی حقیقی مقصود باشد که در هیچ صورتی و حتی با وضع اشتراکی هم مشکل حل نمی‌شود. هر چه که وضع بکنید باز هم این تعداد به نامتناهی نمی‌رسد.

و اما چنان‌چه مقصود از لا متناهی، زیادی باشد، اینجا باید گفت که الفاظ در بعضی موارد بیش از معانی خواهد بود؛ چراکه در الفاظ -خصوصاً در الفاظ عربی- قابل تکرار است؛ به جهت این در عربی لفظ [کلمات] یک حرفی، دو حرفی، سه حرفی، چهارحرفی و غیره داریم، مثلاً وقتی‌که می‌گویی: «قِ»؛ این یک حرف است. یک‌بار می‌گویی، «خف»؛ این کلمه دو حرفی است، یا وقتی‌که می‌گویی: «قال»؛ این کلمه سه حرفی است. این‌ها در هم ضرب می‌شود؛ یعنی یک حرفی، دو حرفی، سه حرفی، تا بالا که بروی، می‌بینی که می‌شود میلیون‌ها لفظ تولید کرد. مشتقات آن نیز اگر فعل باشد به‌ماضی، مضارع، امر و ... می‌رود؛ اگر اسم باشد ثلاثی، رباعی، خماسی و ... همه این الفاظ به صورت متعدد پیدا می‌شود. لذا می‌بینیم که معانی محدود و لفظ نامحدود می‌شود. پس «اذا قلنا بوجوب اشتراک اللفظي لاجل محدودية الالفاظ وعدم محدودية المعاني، المشکل تبقي بعد قول باشتراک اللفظي» مشکل هم‌چنان می‌ماند و حل نخواهد شد.

نظریه استاد: بنابراین به‌نظر می‌رسد که قول اول قول قابل باوری نیست و دلیلشان دلیل نادرستی است.

دلیل قول به استحاله اشتراک لفظی

«القائلون بأنّ الاشتراک اللفظي مستحيل»؛ اشتراک لفظی محال است، اصلاً نمی‌شود اشتراک لفظی وجود داشته باشد. این استحاله نیز استحاله عقلی است.

اما این که دلیل آن‌ها بر استحاله‌ی اشتراک لفظی چیست؟ آن‌ها در مقام استدلال سؤالی را در این‌جا مطرح می‌کنند؛ می‌گویند: «ما الحکمة في وضع اللفظ علی المعنی؟» حکمت وضع لفظ برای معنا چیست؟ چرا شما لفظ زید را بر این آقا می‌گذارید و وضع می‌کنید؟ چرا لفظ کاغذ را برای این برگه، لفظ میز را برای این شئ، یا لفظ میکروفن را برای این شئ وضع می‌کنید؟ این استعمال برای این است که شما می‌خواهید به مخاطب تفهیم کنید وقتی‌که می‌گوییم: میکروفن، مقصود این شئ است. همچنین خودت هم می‌خواهی بفهمی که اگر کسی آمد و گفت میکروفن آورده‌ام، بدانی که چه شکل و قیافه‌ای دارد. «للتفهيم و التفهم»؛ برای تفهیم و تفهم است.

خوب، اگر مقصود این است «لو کانت الحکمة من وضع اللفظ علی المعاني او للمعاني التفهيم و التفهم»؛ وقتی‌که شما می‌آیید قائل به اشتراک لفظی می‌شوید؛ یعنی می‌گویید: «وضع لفظ واحد للمعاني، لثلاث معان، لاربع معان و ...»؛ یک لفظ را برای چند معنا وضع می‌کنی!

به عنوان مثال، لفظ «میکروفن» و را یک‌بار برای خود میکروفن وضع می‌کنید، یک‌بار آن‌را برای پایه‌ی میکروفن وضع می‌کنید و بار دیگر نیز آن‌را برای چیزی دیگر وضع می‌کنید؛ بنابراین وقتی‌که لفظ «میکروفن» را به‌کار می‌برید، در این صورت چگونه می‌توانید به مخاطب بفهمانید که مقصود شما از این لفظ، کدام معنا است؟ به‌عبارتی‌دیگر، مخاطب شما از کجا می‌فهمد که مقصود شما از این لفظ کدام‌یک از این معانی است؟

یا به‌عنوان نمونه، اگر کسی بگوید: «رأيت عيناً»؛ کلام او مجمل می‌شود؛ چراکه نمی‌دانیم مقصود متکلم از لفظ «عین» چیست؟ آیا مقصودش این است که چشم را دیده است، یا این که چشمه دیده و و یا موارد دیگر؟ بنابراین نمی‌توان معنای مقصود متکلم را از این لفظ فهمید.

اگر گفته شود که ممکن است متکلم قرینه بیاورد و بگوید: «عيناً باکية»؛ یا «عيناً جارية»! می‌گوییم: در بسیاری از موارد قرینه مخفی است و مانع از تفهیم و تفهم می‌شود؛ زیرا معنا مشخص نمی‌شود. درنتیجه کلام همچنان مجمل می‌ماند. این در حالی است که غرض از وضع، اجمال نیست، بلکه تبیین و تفهیم و تفهم است.

ان قيل: اگر کسی از طرف این قائلین بگوید: ما راه‌حل داریم و آن راه‌حل این است که در کنار این لفظ قرینه می‌آوریم و می‌گوییم: «عين باکية»؛ یا «عين جارية»، تا مشخص شود که مقصود متکلم از این لفظ «عین» کدام معنا است.

قلت: اگر کسی چنین حرفی از طرف آن‌ها بزند، در جواب [آن‌هایی که قائل به استحاله هستند] این‌گونه می‌گویند:

اولا: «القرينة اکثرها خفية»؛ اکثر قرائن مخفی و غیر آشکار است؛ یعنی قرائن روشن نیست.

ثانیاً: اگر مقصودتان قرائن آشکار و علنی است؛ زمانی‌که بخواهید، لفظ عین را برای چشم استعمال کنید باید بگویید: «عيناً»؛ اما می‌گویید: «عيناً باکية»؛ یعنی یک کلمه به آن اضافه می‌کنید و با این کار تطویل بلا طائل ایجاد می‌شود؛ یعنی ذکر قرینه‌ی لفظیه موجب تطویل بلا طائل می‌شود؛ بدون این‌که حکمتی داشته باشد.

بنابراین قائل به این قول می‌گوید: اشتراک لفظی محال است و امکان ندارد؛ چراکه اولا: «مناف لحکمة الوضع»؛ و ثانياً: «يوجب تطويلاً بعد ذکر القرينة» و این محال است.

قرینه در خیلی از اوقات مخفی است. مخفی بودن قرینه گاهی از اوقات موجب زیبایی در کلام هم می‌شود؛ به عنوان مثال، از ابن جوزی در مجلسی که هم شیعه و هم سنی حضور داشتند سؤال کردند که بعد از پیامبر اکرم| چه کسی خلیفه است؟ او در جواب گفت: «مَنْ بِنْتُهُ في بَيْته»؛ یعنی کسی‌که دخترش در خانه او است! در اين عبارت معلوم نيست که مقصود از این «مَنْ» چه کسی است. اگر مراد پیامبر اکرم| باشد، این جواب بر امیرمؤمنان علی× تطبیق می‌کند و اگر مراد از «مَنْ» خلیفه‌ی اول باشد، این کلام بر او منطبق می‌گردد[1] . این قرینه خفیه می‌شود.

اشکال این دلیل آن است که؛

اولاً: تفهیم و تفهم همان‌طور که گفتیم با قرینه حل خواهد شد؛ و اگر کسی بگوید که وجود قرینه برای تفهیم و تفهم موجب تطویل بلاطائل می‌شود، پرواضح است که این‌گونه نیست؛ چراکه هر تکرار و زیاده‌ای موجب تطویل نیست، بلکه شاید به‌جهت حکمتی باشد.

ثانیاً: قرینه می‌تواند لفظیه نباشد تا مشکل مزبور هم ایجاد نشود.

مرحوم سید خویی طرفدار این نظریه(قائل به استحاله) است که البته ایشان دلیل دیگری هم بیان می‌نماید که آن‌هم قابل اشکال است.

ایشان در دلیل دیگرش می‌فرماید: وضع به‌معنای تعیین اللفظ فی مقابل المعنی نیست، بلکه مقصود از وضع آن است که متکلم و واضع متعهد می‌شود به این که هرگاه لفظی را استعمال کرد فقط معنای مخصوصی را اراده کند. [به عنوان مثال، متکلم که وضع می‌کند می‌گوید: «انی وضعتُ لفظ زيد لإبني»؛ یعنی متعهد می‌شوم لفظ زید را برای این فرزندم استعمال کنم.] اما اگر متکلم به‌هنگام استعمال معنای دیگری را اراده کند این به‌معنای نقض عهد اول است و انسان عاقل کار لغو و بیهوده انجام نمی‌دهد[2] .

به‌تعبیری دیگر، سید خویی می‌فرماید: شما وقتی‌که لفظ را برای معنا وضع می‌کنی، معنایش این نیست که این لفظ برای این معنا معین می‌شود، بلکه معنایش این است که واضع استعمال لفظی را برای معنایی متعهد می‌شود؛ اما وقتی‌که این شخص در اشتراک لفظی، هم‌زمان این لفظ را برای معنای دیگری هم استعمال می‌کند درحقیقت با استعمال دوم پیمان اولش را نقض کرده است.

نظریه استاد: در مقابل سید خویی می‌گوییم: این مشکل قابل‌حل است. اشکال شمای سید خویی جایی وارد است که واضع یک نفر باشد. «اما لو قلنا بتعدد الواضعين» اما اگر قائل شویم به این که واضع چند نفر هستند؛ و این که منشأ اشتراک اختلاف قبائل است به این‌گونه که یک قبیله لفظی را در معنایی وضع کردند و قبیله‌ی دیگر همان لفظ را بر کلمه‌ی دیگری وضع کرده باشند این اشکال نیز مرتفع می‌شود، زیرا هر قبیله پیمان مستقلی دارند.

به‌هرحال، بهترین و مهم‌ترین دلیل بر رد این قول دوم (قول به استحاله اشتراک لفظی) وقوع آن؛ یعنی وجود لفظ مشترک در کلام عرب است. «ادل الدليل علی رد القول بالاستحالة وقوع اشتراک اللفظي»؛ این‌هم امری وجدانی است.

دلیل قول به امکان اشتراک لفظی

دلیل آن‌ها نیز، اولا: این است که وقتی قول استحاله و نیز دلیل قول به وجوب را باطل کردیم، تبعاً امکان ثابت می‌شود.

ثانیاً: مهم‌ترین دلیل قول به امکان اشتراک لفظی، وقوع الفاظ مشترکه در جامعه است؛ واقع‌شدن آن نیز امری وجدانی است که با تبادر و سایر موارد از علائم و نشانه‌های حقیقت قابل‌اثبات است.

نظریه استاد: علی‌ای‌حال، «القول المختار والقول الحق، هو القول بامکان الاشتراک اللفظی»؛ قول مختار و قول حق این است که اشتراک لفظی امری ممکن بوده و واقع نیز شده است.


[1] - ر.ک: أرشيف ملتقى أهل الحديث – 1، ج104، ص338.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo