سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/08/02

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الاشتراك اللفظي / منشأ اشتراک لفظی

 

کلام در امر یازدهم با عنوان «اشتراک» بود. گفتیم که مقصودمان از اشتراک، اشتراک لفظی است.

بحث در این بود که در رابطه‌ی میان الفاظ و معانی چهار حالت متصور بود؛ یکی از آن حالت‌ها اشتراک بود؛ یعنی این‌که یک لفظ برای چند معنا وضع شده است. سؤالی که در این بحث مطرح شد این بود که اشتراک لفظی آیا واجب است؟ آیا محال است؟ آیا ممکن است؟ که گفتیم سه قول در این‌جا وجود دارد: 1- القول بالضرورة و الوجوب؛ 2- القول بالاستحالة؛ 3- القول بالامکان؛ و ما در این‌جا «حسب المشهور او تبعا للمشهور» قائل به امکان اشتراک لفظی شدیم. اشتراک لفظی ممکن است و مشکلی هم ندارد. ادله قول اول و دوم را رد کردیم؛ پس قول سوم ثابت شد و دلیل هم بر آن اقامه نمودیم.

حال که اشتراک لفظی ممکن شد، دو سؤال در این‌جا مطرح می‌شود:

    1. سؤال اول این است که منشأ این اشتراک لفظی چیست؟

    2. این پدیده‌ی اشتراک لفظی از کجا ایجاد شده است؟ چه کسی آن‌را ایجاد کرده و منشأ آن کجاست؟

قبل از این‌که قائل به امکان اشتراک لفظی بشویم باید ببینیم که آیا اشتراک لفظی واقع هم شده است یا خیر؟

بسیار واضح است درصورتی‌که قائل به امکان اشتراک لفظی بشویم هیچ مشکلی برای وقوع آن وجود ندارد و حتماً واقع شده است؛ در لغات و محاورات و استعمالات هم می‌بینیم که این امر واقع شده و وقوع آن‌هم یک امر وجدانی است.

هر کس که به کوچک‌ترین کتاب لغت هم مراجعه کند می‌بیند که «کثيرٌ من المفردات وُضِعت للمعاني المتعددة» بسیاری از مفردات برای معانی کثیره وضع شده‌اند. چه کتاب المنجد، چه کتاب مقاييس اللغة، چه کتاب لسان العرب ابن منظور، چه کتاب مفردات راغب، چه کتاب مجمع‌البحرين طريحي، چه کتاب نهاية ابن اثير و ... هرکدام را که نگاه کنید، می‌بینید لفظ واحده‌ای است که برای معانی متعددی وضع‌شده و مورد استعمال قرار گرفته است.

اگرچه برخی‌ها توهم نموده‌اند که اشتراک لفظی ممکن است در محاورات باشد؛ اما استعمال لفظ مشترک در قرآن کریم ممکن نیست؛ چراکه خداوند در استعمال آن یا باید به‌قرینه اعتماد کند و یا اعتماد نکند، که درهرصورت این کار شایسته خداوند حکیم نیست.

چون‌که در صورت عدم اعتماد به‌قرینه مستلزم اجمال‌گویی و ابهام است و لفظ مهمل و مجمل خواهد شد و مفید معنای مقصود نخواهد بود.

به‌عنوان‌مثال، خداوند فرموده «عينٌ»؛ اما معلوم نیست که مقصود خداوند کدام عین است. این لفظ مبهم می‌ماند و شایسته‌ی خدای عزّوجلّ نیست که سخن مبهم و مجمل بزند. به‌تعبیری، از باب حکمت شایسته‌ی ‌خدای عزّوجلّ نیست مگر این‌که سخنی بگوید و مقصود از آن‌را مشخص نماید، چون اگر مقصود و مراد خداوند مشخص نباشد این، کار لغوی بوده و از حکیم صادر نمی‌شود.

اما «لو قلنا باعتماده عزّوجلّ علی القرائن»؛ اگر بگوییم که خدای عزّوجلّ بر قرینه اعتماد کرده است؛ «يستلزم التطويل بلا طائل» تطویل بلا طائل لازم می‌آید؛ یعنی می‌توانست بگوید: «عينٌ»؛ اما فرمود: «عيناً باکياً»؛ در این‌جا قرینه اضافه کرده است؛ درحالی‌که سخن اضافه زدن هم با حکمت خدا سازگار نیست.

دراین‌باره مطالبی را در جلسه‌ی گذشته بیان کردیم که اولاً: هر زیاده‌ای در کلام موجب تطویل نخواهد شد، بلکه همان‌گونه که قبلاً هم گفتیم: «الحکمة تقتضي زيادة»؛ خود حکمت اقتضاء زیادی می‌کند، خصوصاً آن‌جایی‌که رابطه‌ی بین عاشق و معشوق؛ و رابطه بین عبد و مولا باشد. قرآن می‌فرماید:

{وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ}[1] ‌* {قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ}[2] ؛ خداوند به موسی× فرمود: و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟! حضرت موسی در جواب گفت: «این عصای من است؛ بر آن تکیه می‌کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومی‌ریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است».

مفسرین گفته‌اند: موسی× در این‌جا «اغتنم الفرصة»؛ فرصت را غنیمت شمرد تا با خداوند صحبت کند؛ یعنی «الحکمة تقتضي الزيادة» حکمت این زیادی را اقتضا کرد. پس اولاً: هر سخن زیاده‌ای با حکمت خداوند منافات ندارد.

ثانیاً: گاهی از اوقات «الحکمة تقتضي الاجمال»؛ خود اجمال‌گویی نیز گاهی به‌مصلحت و به‌اقتضای حکمت است و منافی حکمت نیست. خداوند متعال در قرآن کریم این کار را کرده است. به‌عنوان‌مثال، در آیه‌ی شریفه‌ی که فرمود: {مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ}[3] ؛ این همان اجمال‌گویی است. پس با حکمت خداوند متعال منافات ندارد.

درباره منشأ اشتراک(این‌که منشأش کجاست؟ چه کسی آن‌را ایجاد کرده است؟ از کجا ایجاد شده است؟ سببش چیست؟) دو نظریه وجود دارد:

    1. «المنشأ، هو وضع الواضع»؛ منشأ اشتراک لفظی خود وضع واضع است؛ چراکه واضع، زمان که این لفظ را وضع کرده، هر دو معنا را اراده کرده و برای هر دو معنا وضع کرده است؛ و از ابتدا تصمیم داشته که این کار را بکند و انجام داده است. تفاوتی هم نمی‌کند که این وضع، وضع تعیینی باشد یا وضع تعینی. پس خود واضع منشأ ایجاد اشتراک لفظی است.

    2. منشأ اشتراک لفظی خود وضع واضع نیست، بلکه تعدد قبائل و طوایف است که در هر قبیله و طایفه‌ای لفظی را برای معنایی وضع کرده‌اند و زمانی‌که لغات جمع‌آوری گردید و در کنار هم قرار داده شد، موضوع جدید اشتراک لفظی به‌وجود آمد. پس تعدد القبائل و تباعد القبائل سبب شده که این اشتراک لفظی ایجاد بشود.

برخی از معاصرین قول اول را به سید خویی نسبت داده‌اند به این‌که مرحوم سید خویی قائل به این است که منشأ اشتراک وضع است نه تعدد قبائل و تباعد آن‌ها از یکدیگر؛ درحالی‌که این‌گونه نیست، بلکه ایشان دراین‌باره قائل به‌تفصیل شده‌اند، در برخی از موارد قائل به این هستند که منشأ اشتراک لفظی خود وضع است؛ و در برخی از موارد هم قائل به این هستند که تعدد قبائل و اختلاف زبان‌ها منشأ اشتراک لفظی است.

اما ما با نظر مرحوم سید خوئی& مخالفیم؛ ما می‌گوییم: منشأ اشتراک لفظی تعدد قبائل و تباعد آن‌ها از یکدیگر است.

اما اگرچه ما با نظر مرحوم سید خوئی& مخالفیم؛ ولی در این‌جا در دفاع از ایشان می‌گوییم که این نسبت سید خوئی&، نسبت صحیحی نیست.

نص کلام سید خوئی:

«واما الكلام في الجهة الثانية فالمشهور بينهم ان منشأ الاشتراك الوضع تعييناً كان أو تعيناً. ولكن نقل شيخنا الأستاذ - قده - عن بعض مؤرخي متأخري المتأخرين ان المنشأ لحصول الاشتراك في اللغات خلط اللغات بعضها ببعض، فان العرب - مثلا - كانوا على طوائف: فطائفة منهم قد وضعت لفظا خاصا لمعنى مخصوص، وطائفة ثانية قد وضعته لمعنى آخر، وطائفة ثالثة قد وضعته لمعنى ثالث.. وهكذا. ولما جمعت اللغات من جميع هذه الطوائف وجعلت لغة وحدة حدث الاشتراك وكذلك الحال في الترادف فانه قد حصل من جمع اللغات وإلا فالمعنى كان يعبر عنه في كل لغة بلفظ واحد.

وعلى الجملة فالمنشأ لوجود الاشتراك وتحققه في اللغة العربية وغيرها هو جمع اللغات وخلط بعضها ببعض وإلا فلا اشتراك في البين أصالة وبالذات.

وفيه ان ما ذكره هذا القائل وان كان ممكنا في نفسه إلا ان الجزم به مشكل جداً ولا سيما بنحو الموجبة الكلية لعدم الشاهد عليه من الخارج، حيث انه مما لم ينقل في كتب التاريخ ولا غيره، ومجرد نقل مؤرخ حسب اجتهاده لا يكون دليلا عليه بعد عدم نقل غيره إياه بل ربما يبعد ذلك وقوع الاشتراك في الاعلام الشخصية فان شخصاً واحداً كالأب - مثلا - يضع لفظاً واحداً لأولاده المتعددين لمناسبة ما كما نجد ذلك في أولاد الحسين×، فانه× قد وضع لفظ «علي» لثلاثة من أولاده، فيكون كل واحد منهم مسمى بذلك اللفظ على نحو الاشتراك فيه والتمييز بينهم في مقام التفهيم كان بالأكبر والأوسط والأصغر.

وكيف كان فلا يهمنا تحقيق ذلك وإطالة الكلام فيه بعد أن كان الاشتراك ممكناً في نفسه بل واقعاً كما في أعلام الأشخاص بل في أعلام الأجنا

ونتيجة البحث عن الاشتراك أمور:

(الأول): ان الاشتراك على مسلك القوم في الوضع ممكن وعلى مسلكنا فيه غير ممكن إلا على الوجه الّذي قدمناه.

(الثاني): ان استعمال اللفظ المشترك في القرآن جائز فضلا عن غيره.

(الثالث): ان منشأ الاشتراك أحد أمرين: اما الوضع أو الجمع بين اللغات على سبيل منع الخلو»[4] .

ایشان می‌فرماید: منشأ اشتراک لفظی «على سبيل منع الخلو»، یا وضع واضع است و یا تعدد قبائل و تباعد آن‌ها؛ نمی‌شود که هیچ‌کدام از این دو نباشد. یا اشتراک لفظی از تعدد و تباعد قبائل و طوائف در زمان حیاتشان ایجاد شده است، و یا این‌که از خود وضع ایجاد شده است. استناد سید خویی به این‌که منشأ اشتراک لفظی گاهی از اوقات از وضع است می‌فرماید: «كالأب - مثلا - يضع لفظاً واحداً لأولاده المتعددين»؛ همانند پدر که -مثلاً- لفظ واحدی را برای چند فرزندش وضع می‌کند، «كما نجد ذلك في أولاد الحسين×»؛ همان‌گونه که امام حسین× اسم «علی» را برای سه تا(یا بیشتر که اقلش سه تا است) از فرزندانش قرار داد. «[ثم جاء بالقرينة] علي الاکبر، علي الاوسط، علي الاصغر». پس خود امام حسین× منشأ اشتراک لفظی است و بعد قرینه ذکر کرده است.

[برای تعیین مراد در اشتراک لفظی باید قرینه ذکر بشود؛ مثل «عين باکية»، «عين جارية». پس یک منشأ اشتراک لفظی وضع واضع است.

گاهی از اوقات هم منشأ اشتراک لفظی تباعد و تعدد قبائل است.

مرحوم سید خویی& درنهایت نتیجه‌ی بحث از اشتراک را سه امر می‌داند:

    1. این‌که «ان الاشتراك على مسلك القوم في الوضع ممكن وعلى مسلكنا فيه غير ممكن إلا على الوجه الّذي قدمناه».

    2. ان استعمال اللفظ المشترك في القرآن جائز فضلا عن غيره. استعمال لفظ مشترک در قرآن جائز است. این‌که برخی گفتند الفاظ متعدده و مشترک لفظی در قرآن وجود ندارد؛ اما ما گفتیم که منافات ندارد، مشترک لفظی در قرآن هم ورود پیدا کرده و واقع شده است.

به‌عنوان‌مثال، ابوجعفر سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» الفاظ مشترکه لفظیه‌ای را که در قرآن واردشده، جمع کرده است. مثلاً در مورد واژه‌ی «نجم»، یک‌جا «النَّجْمَ يُطْلَقُ عَلَى الْكَوْكَبِ»[5] ، به‌معنای مطلق ستاره است. آمده و یک‌جا هم به‌معنای «مَا يَنْبَسِطُ عَلَى الْأَرْضِ»، آمده به‌خلاف الشجر که به‌معنای «مَا يَنْبُتُ عَلَى سَاقٍ»؛ آمده است. به‌عبارتی «نجم» به‌معنی گیاهی است که همانند درخت نباشد. یک‌جا نجم به‌معنای ستاره و در جای دیگر به‌معنای گیاهی که بر روی زمین پهن شود. پس یک لفظ برای دو معنا ذکر شده است.

مرحوم سید خویی نمونه‌های گوناگونی در کتاب «محاضرات‌ في ‌الأصول» بیان کرده است. ایشان می‌فرماید: از بعضی متأخرین و همچنین از بعضی مورخین نقل‌شده است که «ان المنشأ لحصول الاشتراك في اللغات خلط اللغات بعضها ببعض»؛ گفته‌اند: منشأ حصول اشتراک در لغات خلط بعضی از لغات با بعضی دیگر از لغات است. ایشان می‌فرماید: «ان ما ذكره هذا القائل وان كان ممكنا في نفسه»؛ آنچه این قول ذکر کرد، حتی اگر در خودش ممکن باشد، «إلا ان الجزم به مشكل جداً ولا سيما بنحو الموجبة الكلية لعدم الشاهد عليه من الخارج»؛ بااین‌حال، قطعیت در مورد آن بسیار مشکل است، به‌ویژه با توجه به این موجبه کلیه که شاهدی بر آن از خارج وجود نداشته باشد؛ یعنی شاهدی نیست که بگوییم حتماً از این‌جهت است.

اما درنهایت مرحوم سید خوئی& در ارائه‌ی نظر خودش می‌فرماید:

    3. (الثالث): ان منشأ الاشتراك أحد أمرين: اما الوضع أو الجمع بين اللغات على سبيل منع الخلو»

منشأ اشتراک یکی از این دو امر است: یا خود وضع واضع است؛ مثل انتخاب یک نام توسط امام حسین× برای فرزندانش. یا این‌که هر قبیله‌ای برای خودش لفظی را برای معنایی وضع کرده است، بعد که اصحاب لغت آمدند و لغت‌ها را کنار هم جمع کردند، متوجه شدند که آن لفظی که این قبیله استعمال می‌کند با این لفظی که قبیله‌ی دیگر استعمال می‌کند هر دو برای یک معناست؛ یعنی جمع اللغات «کان سببا لحدوث الاشتراک اللفظي» جمع لغات سبب شده است. لذا یکی از این دو «علی سبيل منع الخلو» منشأ اشتراک لفظی است.

به‌نظر می‌رسد که نظر ما هم همین باشد؛ اما از آن‌جا که بحث هنوز ناقص است و نیاز به توضیح بیشتری دارد، تتمه‌ی آن‌را در جلسه آینده تحت عنوان «التحقيق في المقام والقول المختار» بیان می‌کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo