سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/08/28

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/المشتق /اسم زمان (توجيه محقق عراقی و خلاصه بحث)

 

آنچه که تابه‌حال بیان شد این است که گفتیم در مشتق اصولی بحث است که آیا مشتق شامل همه مشتقات صرفیه حتی اسم زمان و اسم مکان هم می‌شود یا نمی‌شود؟

برخی‌ها هم همانند صاحب فصول فرمودند که شامل اسم زمان نخواهد شد.

برخی‌ها هم فرمودند که مشتق فقط شامل اسم فاعل، اسم مفعول و مشابه آن می‌شود.

در اسم زمان بحث روی این مسئله بود که در مشتق نیازمند به دو چیز هستیم که از مقومات مشتق به‌شمار می‌روند: 1. ذات 2. الوصف العنواني که این وصف عنوانی «قابلٌ للحمل علی الذات و اذا ذهب الوصف يبقی الذات»؛ وصف که رفت، ذات بماند؛ اما مشکل این است که در اسم زمان این ذات همراه با وصف عنوانی از بین می‌رود و باقی نمی‌ماند که ببینیم آیا اطلاق مشتق در آن بعد انقضاء تلبس حقیقت است یا مجاز؟

چون مقتل همان زمان القتل است و چیز دیگری نیست؛ لذا وقتی‌که ذات می‌رود، دیگر چیزی وجود ندارد که داخل در محل بحث و نزاع باشد؛ بنابراین برخی‌ها فرمودند که «اسم زمان خارج عن محل النزاع في المشتق الاصولي» اسم زمان خارج از محل نزاع است و مشتق اصولی شامل آن نمی‌شود.

این‌جا در مقام جواب چند توجیه ارائه‌شده که به‌برخی از آن‌ها در قبل اشاره کردیم و یک توجیه را هم امروز بیان می‌کنیم.

توجیه اول: توجیه صاحب کفایه&[1]

ایشان فرمود: چه اشکالی دارد ما یک مفهوم کلی را فرض کنیم که این کلی تنها یک فرد داشته باشد و ما آن مفهوم را در همان معنای کلی وضع کنیم، اگرچه در مصداق، یکی بیشتر ندارد.

ایشان به‌لفظ «الله» مثال زده‌اند و فرموده‌اند که این لفظ برای کلی ذات واجب‌الوجود وضع‌شده است؛ اما در مصداق فقط یک مصداق دارد و آن هم ذات باری‌تعالی است.

این‌جا هم مفهوم کلی اسم زمان برای همان کلی وضع‌شده است؛ ولی فقط یک مصداق دارد و آن مصداق همان فرد متلبس بالمبداء است و دیگر ما انقضی عنه التلبس ندارد؛ یعنی دو فرد ندارد، بلکه یک فرد است.

همانند اسم زمان (مقتل) که برای کلی وضع شده است؛ اما الآن فقط یک نمونه و یک مصداق دارد و آن هم فرد متلبس است، از تلبس که خارج شد، دیگر فردی وجود ندارد. مصداق واحدی است که فقط آن مصداق واحد خودنمایی می‌کند و به‌نمایش گذاشته می‌شود. مصداق واحد هم مصداق متلبس بالمبدأ است. دیگر فرد متلبس و فرد ما انقضی نداریم. فقط یک فرد داریم که متلبس است؛ لذا این عنوان کلی است که یک فرد بیشتر ندارد.

صاحب کفایه می‌گویند، اگر به این مطلب قائل شویم، دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت.

این یک توجیه بود که مرحوم آخوند بیان فرمودند و ما جواب دادیم؛ جواب ما این بود که گفتیم: این توجیه با حکمت وضع منافات دارد؛ چراکه حکمت وضع این است که راه را آسان کنیم تا فهم و تفهم و تفهیم راحت‌تر بشود؛ اما از آن‌جا که یک فرد بیشتر نیست، یک فرد را که نمی‌خواهد برای کلی وضع کند، بلکه برای خودش وضع می‌کند؛ لذا وضع آن برای کلی ثمره‌ای ندارد. پس باید آن‌را برای یک کلی وضع کنیم که سه یا چهار فرد داشته باشد، و هر کدام با یک قیدی باشد. به‌عنوان‌مثال، شخصی سه فرزند دارد، برای هر کدام از فرزندانش یک نام انتخاب می‌کند. علی‌اکبر، علی اوسط و علی‌اصغر؛ چراکه وقتی به فرزندانش نگاه می‌کند، آن‌ها را با یکدیگر اشتباه نگیرد، با انتخاب نام برای هر کدام از فرزندانش تفهیم و تفهم آسان می‌شود و از ابهام در می‌آید. پس حکمت وضع برای تسهیل در تفهیم و تفهم است.

این توجیه اول بود.

توجیه دوم: توجیه محقق نائینی&

ایشان فرمودند:

«ولكن يمكن ان يقال: انّ المقتل عبارة عن الزّمان الّذي وقع فيه القتل، وهو اليوم العاشر من المحرّم، واليوم العاشر لم يوضع بإزاء خصوص ذلك اليوم المنحوس الّذي وقع فيه القتل، بل وضع لمعنى كلّي متكرّر في كلّ سنة، وكان ذلك اليوم الّذي وقع فيه القتل فردا من افراد ذلك المعنى العامّ المتجدّد في كلّ سنة، فالذّات في اسم الزّمان انّما هو ذلك المعنى العامّ، وهو باق حسب بقاء الحركة الفلكية، وقد انقضى عنه المبدأ الّذي هو عبارة عن القتل، فلا فرق بين الضّارب وبين المقتل»[2] .

مرحوم محقق نائینی فرمودند: مقتل، عبارت است از آن زمانی‌که قتل در آن واقع شده است. زمان قتل کی است؟ مثلاً «يوم العاشر من شهر محرم»؛ يوم العاشر وضع نشده برای آن روزی‌که «قُتِل فيه الامام الحسين×»، بلکه «يوم العاشر» کلی است؛ اما این‌جا قابل تطبیق است و این‌که آیا آن روزی‌که امام حسین× در آن شهید نشده است، مثلاً «يوم العاشر» سال 62، «يوم العاشر» سال 63، «يوم العاشر» سال 64 و ... آیا «يوم العاشر» هست یا نیست؟ «يوم العاشر» هست؛ اما مقتل امام حسین× نیست. پس ذات که «يوم العاشر» باشد باقی‌مانده و وصف مقتل رفته است؛ و هر سال تجدید می‌شود.

جوابی که ما به محقق نائینی می‌دهیم این است که بحث ما اصلاً روی «يوم العاشر» نیست، بلکه بحث ما روی مقتل است؛ به‌تعبیری مشتقی که ما روی آن بحث می‌کنیم، «يوم العاشر» نیست، بلکه مقتل (اسم زمان) است. لذا می‌گوییم که بحث ما روی مقتل است نه روی يوم العاشر.

توجیه سوم: توجیه سید بروجردی&[3]

مرحوم آیه الله بروجردی توجیهی را بیان نموده‌اند و آن این‌که اشکال مورد نظر صاحب کفایه و دیگران که موجب اهتمام آقایان برای حل مشکل شده است این بود که ما در اسم زمان ذات مستقل از زمان نداریم، زمان که متصرم شد ذات هم رفته است؛ اما این اشکال در جایی قابل طرح است که هر وصف عنوانی دارای یک هیئت مخصوص و ویژه باشد همانند هیئت اسم فاعل و هیئت اسم مفعول که هرکدام مستقل هستند.

اما در مثل اسم زمان و مکان که دارای یک هیئت مشترک هستند، این اشکال از ابتدا وارد نیست تا بخواهیم دنبال توجیه برای آن باشیم؛ چراکه هیئت مفعل یک هیئت مشترک میان اسم زمان و مکان است و درنتیجه دو فرد دارد، و هرگاه که یکی از آن دو منقضی شد دیگری می‌ماند؛ این‌گونه نیست که همه بروند و هیچ نماند؛ بنابراین مقتل هم زمان القتل است و هم مکان القتل.

خب اگر بپذیریم که زمان می‌رود و ذاتی نمی‌ماند تا این‌که بحث شود که داخل در محل نزاع نیست.

ولی فرد مکانش خواهد ماند و مشکل حل خواهد شد.

این‌جا به سید بروجردی گفتیم این حرف در جایی خوب است که هر کدام از این‌ها هیئت مستقلی داشته باشد؛ اما وقتی‌که هیئت مستقل ندارد، اسم زمان و اسم مکان در این‌جا قرار می‌گیرد؛ لذا یا باید بگویید که اشتراک لفظی است و یا باید بگویید که اشتراک معنوی است. اگر قائل به اشتراک لفظی بشویم، ناچاریم قائل به‌وضع واحد بشویم به این‌که یک‌بار برای زمان و یک‌بار هم برای مکان وضع شده است. پس هر دو وضع مستقلی دارند؛ اما اگر قائل به اشتراک معنوی شویم ناچاریم به این‌که قدر جامع شفافی بین زمان و مکان تصور کنیم.

توجیه چهارم: توجیه محقق عراقی

مرحوم آقا ضیاء عراقی بحثی را مطرح می‌کنند که بیشتر شبیه به‌بحث فلسفی است.

عبارت این‌گونه دارد:

الوجه الرابع: ما أفاده المحقّق العراقي& من أنّ الأشياء على قسمين:

امور تدريجيّة غير قارّة، وامور فيها ذات ممتدّة قارّة، والقسم الأوّل لما لم يكن فيه ذات قابلة للتلبّس بالمبدإ تارةً والخلو عنه اخرى لامتدادها وعدم قرار لذاتها يستشكل فيه بأنّه خارج عن محلّ النزاع، وما نحن فيه وهو اسم الزمان من هذا القبيل، ولكن يندفع الإشكال بأنّ الأزمنة والآنات وإن كانت وجودات متعدّدة متعاقبة ولكنّه حيثما لا يتخلّل بينها سكون وتكون الآنات متّصلة يعدّ أمراً قارّاً وحدانياً يتصوّر فيه الانقضاء، وتكون مجموع الآنات إلى انقضاء الدهر موجوداً واحداً شخصيّاً مستمرّاً.

ثمّ أورد على نفسه بأنّه يستلزم بقاء جميع أسماء الأزمنة إلى الأبد وأن يكون كلّ آن مولد عيسى× مثلًا.

وأجاب عنه: بأنّه كذلك ولكنّه فيما إذا لم يكن هناك تجزئة للزمان من ناحية العرف بأجزاء مثل السنة والشهر واليوم والساعة، وإلّا فلا بدّ من لحاظ جهة الوحدانيّة في خصوص ما عنون بعنوان خاصّ، فيلاحظ جهة المقتلية مثلًا في السنة أو الشهر أو اليوم أو الساعة بجعل مجموع الآنات التي فيما بين طلوع الشمس مثلًا وغروبها أمراً واحداً مستمرّاً، فيضاف القتل إلى اليوم أو الشهر أو السنة ويقال «هذا اليوم مقتل الحسين×» وإن وقع القتل في ساعة خاصّة منه فيمكن إطلاق الزمان مع انقضاء حدثه وعارضه ما لم يصل إلى الجزء العرفي اللاحق وهو اليوم الحادي عشر من المحرّم في المثال، وكذلك يقال هذا الشهر مقتل الحسين×‌ ما لم يصل إلى الشهر اللاحق (انتهى ملخّص كلامه)[4] »[5] .

ایشان می‌فرماید: دو گونه اشیا و امور داریم. برخی از اشیا از امور تدریجیه و غیرمستقر هستند، برخی هم از امور مستقر است. آن اموری که تدریجی است و مستقر نیست، آن امور ممتد و به‌هم‌پیوسته است، آرام‌آرام می‌آید، به‌هم‌پیوسته و متواصل است تا تحقق پیدا کند. این‌جا در قسمت امور تدریجی و غیر قاره و غیرمستقر، درباره‌ی ذاتی که قابل تلبس به مبدأ باشد و ذات بعد از آن بماند، قابل‌تصور نیست. لذا به این خاطر گفته‌اند که اسم زمان خارج از محل نزاع است. زمان ازجمله اموری است که «تدريجية غير قارّة» ثابت نیست. زمان جلو می‌رود، آن بعد آن، ثانیه بعد از ثانیه، دقیقه بعد از دقیقه، ساعت بعد از ساعت و ... این‌ها به‌هم‌پیوسته‌اند؛ یعنی ثانیه بعد از اتصال به ثانیه گذشته، ساعت بعد از اتصال به ساعت گذشته؛ لذا این‌چنین است و این‌ها به‌هم وابسته هستند. در ما نحن فيه این‌چنین است و اسم زمان هم از این قبیل است؛ اما این اشکال وقتی دفع می‌شود و می‌توانیم آن‌را دفع کنیم که بگوییم این زمان‌ها که به‌هم‌پیوسته می‌شوند، درحقیقت زمان یک واحدی است که آناتش تجدید می‌شود. هر سال روز عاشورا تجدید پیدا می‌کند و می‌آید. نمی‌توانید بین زمان وضعی را پیدا کنید که زمان نباشد. خللی بین زمان ایجاد نمی‌شود. لحظات به‌هم متصل‌اند. می‌گوید پس به نگاه عقلی این‌ها یک زمان هستند، آنات به‌هم متصل‌اند. پس یک زمان از اول تا آخر هست. طول دهر یک زمان است. اگر گفتیم همه‌شان یک زمان هستند، لابدیم به این‌که بگوییم «کل لحظة مولد عيسی×، کل آن مولد رسول‌الله’، کل عام مقتل امام الحسين×»؛ یعنی هر لحظه زمان یکی است. زمان که یکی شد، هر لحظه‌ای باید هم ولادت عیسی باشد، هم ولادت پیامبر| باشد، هم مقتل امام حسین× باشد؛ پس بنابراین مشکل ایجاد می‌شود.

برای دفع مشکل ایشان می‌فرماید: «الذي قلنا بدقّة عقلية»؛ اما بعد از این‌که به عرف مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که عرف، زمان‌ها را از هم جدا می‌کند؛ می‌گوید امروز، و فردا روز دیگری است. امسال، و بعد می‌گوید سال آینده، سنة جديدة است. پس بین این فطرات جدا می‌کند؛ بنابراین، «يوم العاشر» که مقتل است، بیست‌وچهار ساعت است، این بیست‌وچهار ساعت بر آن «يوم العاشر» و «مقتل الامام الحسين×» اطلاق می‌کند؛ «يوم العاشر من سنة 62» یوم العاشر دیگری است. لذا این‌که می‌گوییم «اليوم مقتل الامام الحسين×» از اول روز تا فردای آن ساعت می‌گوییم یک روز است. نمی‌گوییم آن ساعت و آن لحظه‌ای که خون ابی‌عبدالله بر زمین ریخته است. امروز؛ یعنی فاصله یک روز، این یک روزی‌که زمان بعدش می‌ماند؛ اما متلبس به آن نیست. فردا متلبس به‌قتل امام حسین× نیست. بعد قتل، متلبس به امام حسین× نیست. روز یازدهم همین‌طور، روز دوازدهم همین‌طور و ...

می‌فرماید: این مشکلی که وقتی وصف عنوانی (زمان) رفت، ذات هم می‌رود و چیزی باقی نمی‌ماند که درباره‌اش بخواهیم بحث کنیم، با این بیان قابل‌حل است.

به‌نظر می‌آید که این توجیه برای حل مشکل با نگاه عرفی که ملاک احکام است، توجیهِ خوب و قابل‌اعتمادی است

«فتلخّص ممّا ذكرناه: أنّ جريان النزاع في اسم الزمان غير ممكن بالدقّة العقليّة لعدم بقاء له ولكن يجري فيه بنظر العرف، لأنّهم يرون للزمان بقاءً بحسب الحدود التي يجعلونها له، ومن المعلوم أنّ الإطلاقات إنّما هي بنظر العرف»[6] .

اما آنچه به‌نظر می‌رسد این است که این دقت‌های فلسفی کمکی به تشخیص مسائل عرفی و ملاکات عرفیه نمی‌کند و عرف بین زمان‌ها تفاوت قائل است و آن‌ها را یکی نمی‌داند.

این بحث را در جلسه آینده قضاوت نهایی خواهیم کرد تا ببینیم که آیا این دفع را می‌پذیریم یا توجیه دیگری ارائه می‌دهیم یا اسم زمان را خارج از بحث قرار می‌دهیم.


[1] - ر.ک؛ كفاية الأصول - ط آل‌البیت، ج1، ص40.
[3] - ر.ک؛ نهاية الأفكار(شيخ محمدتقی بروجردي)، ج4، ص145.
[4] - ر.ک؛ نهاية الافكار، ج1، ص128.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo