سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/08/30

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/المشتق /آيا اسم مفعول و اسم آلت و اسم مکان، داخل در محل نزاع مشتق اصولی هستند؟)

 

در باب مشتق برخی از مسائل را بیان کردیم و برخی از مباحث هم باقی‌مانده است. ازجمله مباحثی که بیان کردیم، مبحث تشخیص محل نزاع بود؛ اما شمول محل نزاع نسبت به‌برخی از مصادیق مشتق محل بحث است. ازجمله موضوعات مورد بحث، اسم زمان بود که آیا مشتق اصولی شامل اسم زمان می‌شود یا نمی‌شود؟ از آن‌جا که بعد از تصّرمِ زمان، ذاتی باقی نمی‌ماند. بحث کردیم و گذشتیم و مشکل را حل نمودیم.

از دیگر مسائلی که در مبحث شمول و گستردگی محل نزاع نسبت به مشتقات صرفیه و حتی برخی جوامد دارای شرایط مطرح می‌شود، اسم مفعول، اسم آلة و اسم مکان است که آیا این‌ها داخل در محل نزاع مشتق اصولی هستند یا داخل نیستند؟ اگر نظرتان باشد قبلاً گفتیم که جناب صاحب فصول قائل است به این‌که غیر از اسم فاعل و آن‌چه که شبیه اسم فاعل است (مثل صفت مشبهه) بقیه همه «خارجٌ عن محل النزاع»؛ خارج از محل نزاع هستند؛ یعنی اسم زمان، اسم مکان، اسم مفعول، اسم آلة، افعال و مصادر مشتق و ... همه‌ی این‌ها خارج از محل نزاع‌اند. این مطلب را صاحب فصول بیان فرموده است.

اما این‌که چرا درباره‌ی این سه (اسم مفعول، اسم مکان و اسم آلة)، می‌فرمایند داخل در محل نزاع نیستند، مطلبی که وجود دارد این است که در تحقق و اطلاق مشتق به چهار رکن احتیاج داریم که عبارت‌اند از:

    1. «الذات» اولین نکته این است که برای تحقق مشتق احتیاجِ به ذات داریم. باید «زیدی» باشد تا «ضارب» بر آن اطلاق پیدا کند. اگر ذات نباشد وقتی‌که وصف(ضارب) رفت، ذات هم می‌رود و دیگر چیزی نداریم تا بحث کنیم که آیا اطلاق مشتق به‌حسب ما انقضی عنه التلبس در این‌جا مجاز است یا حقیقت است؟ اصلاً ذاتی نیست که بخواهیم درباره‌اش بحث کنیم. پس اولین رکن در تحقق مشتق ذات است.

    2. دومین رکنی که برای تحقق مشتق به آن احتیاج داریم، وصف عنوانی است. اوصافی همانند ضارب، عالم، کاتب و ... باید باشد و قابل برای حمل بر ذات نیز باشد تا مشتق تحقق یابد؛ یعنی وصف هم باید قابلیت حمل بر ذات را داشته باشد.

    3. سومین رکن برای تحقق مشتق، حالة التلبس است؛ یعنی این ذات باید متلبس به این وصف و این مبدأ بشود. بتوانیم بگوییم، زید ضاربٌ، حال تلبس داشته باشد. اگر زید باشد؛ اما هرگز ضارب نشود، این مشتق چه فایده‌ای دارد؟ یعنی اگر وصف عنوانی بر او حمل نشود(هیچ وقت نزند) این‌جا مشتق تحقق نمی‌یابد؛ پس به‌حال تلبس احتیاج داریم و باید باشد.

    4. چهارمین رکن برای تحقق مشتق این است که به‌حالت انقضاء از تلبس نیاز داریم.

بنابراین این چهار رکن باید باشد تا مشتق تحقق یابد؛ و هرکجا که یکی از این چهار رکن نباشد و یا لنگ بزند، این‌جا ممکن است که قائل به خروج از محل نزاع شویم و بگوییم از محل نزاع خارج است.

در مورد اسم زمان گفتند، مشکلش این است که وقتی تلبس هست ذات هم هست؛ اما وقتی‌که تلبس رفت، ذات هم می‌رود، ذاتی باقی نمی‌ماند. به‌عنوان‌مثال، در مقتل وقتی‌که قتلی نباشد، دیگر ذاتی هم وجود ندارد. مقتل، زمانِ شمشیر گذاشتن پشت گردن است. که آن از این اشکال، جواب دادیم و بحثش را گذراندیم.

این اشکال بر اسم مفعول نیز وارد است، چراکه اسم مفعول؛ یعنی (ما وقع علیه الضرب) و بسیار واضح است که وقتی ضرب بر فردی واقع شد، این وقوع تا ابد هست و برای آن (لم یقع علیه الضرب) قابل تصور نیست! یعنی اصلاً حالت انقضاء ندارد؛

یعنی همیشه «وقع علیه الضرب» بر او اطلاق می‌شود و هیچ‌گاه از آن خارج و فارغ نمی‌شود؛ چراکه مقتول همیشه مقتول است و مضروب همیشه مضروب است؛ بنابراین تصور حال ما انقضی عنه المبداء استحاله دارد؛ پس اسم مفعول باید خارج از محل نزاع و شمول مشتق اصولی باشد.

بنابراین صاحب فصول می‌فرمایند: اسم مفعول خارج از محل نزاع است.

حل اشکال

در این‌جا به دو گونه می‌شود پاسخ داد و مشکل را حل نمود: 1- جواب نقضی؛ 2- جواب حلی.

در مقام اول(جواب نقضی) باید گفت که اشکال شمای صاحب فصول که قائل هستید محل نزاع، شامل اسم فاعل می‌شود بر خودتان نیز جریان دارد؛ چراکه دو گونه نسبت فعل به فرد داریم که قابل تصور است: 1– ما صدر عنه الفعل؛ که این فاعل است. 2– ما وقع علیه الفعل که این مفعول است.

این دو جهت در موضوع حالت منقضی مشترک هستند؛ یعنی در کسی‌که به‌عنوان‌مثال ضرب از او صادرشده ، برای همیشه آن ضرب انجام‌شده است در مفعول هم می‌توان همین مطلب را گفت.

پس جواب نخست این است که همین اشکال در فاعل هست و تفکیک این دو، امر درستی نیست.

اما در مقام دوم که جواب حلی باشد، پاسخ این است که: افعالی که در اسم مفعول قابل تصور است(مضروب، مقتول، معلوم، مجهول و ...، همه‌ی این‌ها اسم مفعول‌اند؛ اما آن فعلی که بر او واقع‌شده از قبیل ضرب، قتل، علم، جهل و ...) بر دو قسم می‌باشد: 1– افعال آنی الوجود و آنی التحقق و یا شبیه به آن؛ یعنی آن فعل‌هایی که آنی و در یک لحظه وجود پیدا می‌کنند. 2– افعال تدریجیة التحقق؛ یعنی افعالی که آنی الوجود نیستند و در یک لحظه وجود پیدا نمی‌کنند.

یعنی افعال در اسم مفعول گاهی همانند ضرب و قتل است که آنی الوجودند و به‌یک‌باره تحقق می‌یابند. در یک آن یکی می‌زند و تمام می‌شود. یا در قتل، خنجر می‌زند و می‌کشد و تمام می‌شود؛ ولی گاهی از اوقات نیز همانند علم و جهل به‌تدریج تحقق می‌یابد. الآن این کار مجهول است؛ اما یک یا دو روز دیگر جهل برداشته می‌شود و معلوم می‌شود؛ یعنی به‌مرورزمان شیء مجهول تبدیل به‌شیء معلوم، و شیء معلوم تبدیل به‌شیء مجهول می‌شود. پس معلوم و مجهول آنی الوجود نیستند، بلکه این ادامه دارد و تبدل در آن وجود دارد.

در بخش اول اگر اشکال پذیرفته شود در بخش دوم قابل‌پذیرش نیست.

چراکه معلومیت و مجهولیت همیشگی نیست، بلکه معلومِ امروز، مجهولِ فردا و بالعکس(مجهولِ امروز، معلومِ فردا) می‌شود.

بنابراین در خصوص آن چیزهایی که آنی الوجود نیستند، به‌طور حتم حالت انقضاء ممکن است. این معلومی که الآن دیگر معلوم نیست، الآن حالت انقضاء دارد. و ممکن است اطلاق المشتق بر این موردی که قبلاً معلوم بوده و حالا مجهول شده است، حال سؤال این است که این اطلاق، آیا حقیقت است یا مجاز است؟ پس محل بحث هست و نزاع وجود دارد. بنابراین در اسم مفعول حالت تلبس و حالت انقضاء وجود دارد و قابل تصور می‌باشد.

نکته‌ی دیگر که درباره مشتق بدان نیاز داریم این است که حال تبلس باید وجود داشته باشد تا امکان اطلاق و شمول محل نزاع قابل تصور باشد و اگر حال تلبس قابل تصور نباشد امکان شمول محل نزاع و داخل بودن در آن وجود ندارد.

یعنی چهار چیز(ذات، وصف عنوان، حال تلبس و حال انقضاء) باید در مشتق باشد.

این اشکال درباره‌ی اسم آلت و اسم مکان خودنمایی می‌کند؛ چراکه اسم آلت در تعریف که گاهی اشتباه رخ می‌دهد می‌گویند: مفتاح؛ یعنی «آلة الفتح الفعلي».

یعنی کلیدی که همین الآن باز می‌کند، یعنی در اسم آلت این‌گونه تصور می‌کنند که وصفی فعلی ایجاد شده است، چون با این آلت تحقق‌یافته، می‌گویند مفتاح و یا مضرب و غیره.

درحالی‌که این‌گونه نیست، بلکه این‌گونه است که اسم آلت آن است که مثلاً مفتاح: «آلة أي وسيلة لان يتحقق به الفتح الفعلي»؛ اگرچه ممکن است فی‌الحال فتحی صورت نگیرد و نیازی هم نباشد؛ یعنی ممکن است کلیدی باشد که هرگز فتح فعلی از او صادر نشود؛ ولی باز هم مفتاح است. مثلاً کلیدی را از بازار خریده‌اید و در خانه‌تان گذاشته‌اید و پنجاه سال است که از آن استفاده نکرده‌اید و اصلاً این کلید تزئینی است و هیچ دری را باز نکرده است؛ یعنی تابه‌حال تلبس پیدا نکرده است. حال چگونه داخل در محل نزاع باشد؟

پس این‌جا که حال تلبس است ممکن است در طول زمان یک‌بار هم تحقق نیابد، بایستی آن‌را خارج از محل نزاع دانست.

همین‌طور درباره‌ی اسم مکان نیز قابل بیان است؛ چراکه وقتی می‌گویید مسجد، این‌چنین نیست که «ما وقع عليه السجود الفعلي»، بلکه «مکان اعد لان يتحقق فيه السجود»؛ لذا ممکن است که این مکان حالت تلبس پیدا نکرده و در آن هرگز سجده‌ای رخ ندهد و حتی یک رکعت نماز هم نخوانند؛ اما به آن مسجد اطلاق می‌شود. پس خارج از محل نزاع خواهد بود.

پاسخ و حل اشکال:

پاسخی که برای حل مشکل در این‌جا داده می‌شود این است که می‌گوییم: کأنّ این مستشکل یا کسی‌که قائل به خروج اسم مکان و اسم آلة از محل نزاع است، گویا میان ملاک‌های تلبس خلط کرده است. همان‌طوری که در قبل بیان شد، تلبس بالمبدأ دارای انحاء و گونه‌های مختلفی است.

    1. تلبس بالفعل؛ الآن تلبس دارد. یضرب، متلبس به‌ضرب فعلی است؛ یا مسجدی که الآن «یُسجد فیه» متلبس به سجود فعلی است؛ یا اگر کلید را برداشتی و درب را باز نمودی، این کلید متلبس به باز کردن فعلی است. پس ملاک اول، تلبس فعلی است.

    2. تلبس بالشانية؛ گاهی از اوقات تلبس، تلبسِ شأنی است؛ یعنی او شأنیت دارد برای این‌که قفل را باز کند ولو فعلاً باز نکرده است؛ یعنی شأنیت این را دارد که باز کردن از آن تحقق پیدا کند. این‌که مفتاح گفته می‌شود؛ یعنی «آلة معدة شانا للفتح الفعلي»؛ نه اینکه همین حالا فتحی صورت گرفته است، بلکه آلتی است که مثلاً برای فتح و باز کردن قفل آماده است؛ یعنی این شأنیت را دارد و هرگاه که لازم باشد فتحیت از او صادر خواهد شد. درباره‌ی مکان همانند مسجد نیز همین است؛ یعنی «مکان معد لان يتحقق فيه السجود الفعلي»؛ یعنی مکانی که آماده شده برای این‌که سجود فعلی در آن تحقق یابد؛ ولو این‌که در این پنجاه سال سجده‌ای در آن انجام نشده باشد.

آری، آن‌چه که تحقق خواهد یافت حتماً فعلی است و دیگر شأنی نخواهد بود.

بنابراین با این نکات ارائه‌شده، اسم مفعول، اسم آلت و اسم مکان داخل در محل نزاع خواهد بود.

مفتاح تا زمانی‌که سالم و صحیح است و قابلیت و شأنیت قفل‌گشایی را دارد شأناً متلبس است و هرگاه که خراب شد و شأنیت و قابلیت را از دست داد دیگر متلبس نخواهد بود.

همین‌طور درباره‌ی مکان و مسجد، تا زمانی‌که قابلیت سجده را دارد متلبس است ولو اینکه در طول عمر یک‌بار هم سجده در آن‌جا صورت نگیرد و فعلیت پیدا نکند.

    3. تلبس بالحرفة؛ ملاک تلبس به‌جهت حرفه است، مثلاً همین کلید و یا نجار و یا شخص دیگری که آماده شده است، و شغلش باز کردن در است، یا احیاناً به‌سبب ملکه است.

    4. تلبس بالملکة؛ ملکه‌ای در او ایجاد می‌شود که به‌سبب آن تلبس پیدا می‌کند.

در هر جای یک نوع تلبس قابل تصور است.

در مورد مکان و آلت هم شأن است و هم حرفه است. مسجد اسم مکانی است که شأنش این است که در آن سجده کردن به فعلیت برسد و این قابلیت را دارد ولو این‌که فعلاً انجام نمی‌شود؛ لکن هرلحظه که کسی اراده کند، این قابلیت قابل تحقق فعلی است. یا درباره‌ی مفتاح و اسم آلت نیز همین است؛ یعنی کار این کلید(مفتاح)، باز کردن و گشودن است. وقتی‌که از آن استفاده نمی‌کنند، این قابلیت برای کلید و مفتاح می‌ماند. حالت انقضاء آن تا زمانی است که این شأنیت و قابلیت در تحقق آن وجود داشته باشد؛ اما هرگاه که از این قابلیت افتاد، به‌عنوان‌مثال مسجد خراب شد و از بین رفت، دیگر شأنیتی برای سجده ندارد. وقتی‌که دندانه‌های کلید خراب شد و باز نکرد، دیگر این کلید برای باز کردن شأنیت ندارد. آن‌را کنار گذاشته و به‌عنوان زینت از آن استفاده می‌کنند. این‌جا حالت انقضاء می‌شود.

در مورد کلیدی که دندانه‌های آن خراب‌شده و باز نمی‌کند، بحث می‌کنیم که آیا اطلاق مفتاح به‌عنوان مشتق بر این کلیدی که از قابلیت و شأنیت باز کردن افتاده، «حقيقة أو مجازٌ؟»؛ پس بنابراین این تلبس شأنی است؛ یعنی شأنیت این را دارد که آن فعلیت را تحقق بخشد. هر وقت کسی اراده کرد این کار را انجام بدهد. پس هم حالت انقضاء و هم حالت تلبس وجود دارد؛ ولو این‌که در عمرش یک بار در آن مسجد سجده انجام شده باشد. یک بار در عمرش، با این کلید قفل را باز کرده باشد؛ اما شأنیت این کار(تلبس و انقضاء) وجود دارد.

«بناءا علی ذلک»، قول مختار «خلافا لصاحب الفصول وموافقا للجميع والمشهور في الحقيقة»؛ این است که اسم زمان(همان‌طور که قبلاً گفتیم)، اسم مفعول، اسم مکان، اسم آلة؛ همه‌ی این‌ها «داخلٌ في المشتق الاصولي و في محل النزاع».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo