سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/09/13

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/المشتق /مقصود از حال در مشتق چیست؟

 

کلام در باب مشتق درباره‌ی مقدماتی بود که در بحث مشتق باید مطرح بشود، یکی از آن‌ها تعیین محل نزاع در بحث مشتق بود به اینکه چه چیزی در محل نزاع مشتق اصولی داخل است و چه چیزی خارج است. این بحث را مطرح کردیم و از آن گذشتیم. ازجمله مباحثی که در مقدمه‌ی مشتق بحث می‌شود و مرحوم صاحب کفایه هم از آن بحث کرده، بحث پیرامون کلمه «حال» در مشتق است.

چراکه این کلمه در عمده مباحث مشتق کاربرد دارد، چون وقتی سخن از اطلاق مشتق می‌رود و اینکه حقیقت است یا مجاز، گفته می‌شود که اطلاق مشتق در خصوص متلبس بالمبدا فی الحال حقیقت است و در منقضی عنه التلبس مجاز است.

به‌تعبیری، «انما البحث» در این است که مقصود از کلمه‌ی «حال» در این عنوان بحث چیست؟

بزرگان دراین‌باره بحث کرده‌اند که مقصود از کلمه‌ی «حال» چیست؛ لذا عنوان بحث این‌گونه قرار داده می‌شود: «هل المشتق حقيقة فی خصوص المتلبس بالمبداء في الحال او فيما يعمّه و ما انقضی عنه المبداء؟».

آیا مشتق در خصوص متلبس بالمبدا فی الحال حقیقت است؟ یا اینکه در اعم از متلبس و ما انقضی حقیقت است؟ بحث در این است که مقصود از این «حال» در این‌جا چیست؟

این بحث را مرحوم آخوند مطرح می‌کند، و دیگران هم به آن ورود پیدا کرده‌اند.

برای روشن شدن بحث باید مقدمه‌ای کوتاه را بیان کنیم:

کلمه‌ی «حال» در اصطلاحات گوناگون (عند الصرفیین، عند النحویین، عند اهل الکلام، عند الاطباء، عند اصولیین) به چند معنا به‌کار رفته است.

    1. به‌معنی زمان حال. این معنی در اصطلاح صرفیین است.

«عند الصرفیین» در اصطلاح کلمه‌ی «حال» بر زمان حاضر اطلاق پیدا می‌کند. این لحظه که من صحبت می‌کنم، «عند الصرفیین» زمان حال است.

    2. کلمه‌ای است که بر هیئت فاعل و یا مفعول به و یا هر دو دلالت می‌کند که این در اصطلاح نحویین است.

مثلاً می‌گویند: «جاء زيدٌ راکبا»؛ در این‌جا، فاعل زید، جاء فعل و راکبا حال است. این «راکبا» یا بر هیئتی از فاعل دلالت می‌کند و یا اینکه دلالت بر هیئتی از مفعول به می‌کند. در مثال مذکور «راکبا» دلالت بر حالتی از فاعل می‌کند. زید آمد؛ اما در هیئت راکب و سواره آمد.

    3. به‌معنی وضع مزاجی افراد.

سومین معنای «حال» عند الاطباء است؛ وقتی‌که می‌پرسند حالت چه‌طور است؛ یعنی مزاجت چه‌طور است؟ یعنی وضعیت مزاجی‌ات چگونه است؟ آیا خوب است یا بد است؟

    4. در اصطلاح کلام، واژه‌ی «حال» مفهوم خاص خودش را دارد که به آن نمی‌پردازیم. در مسئله الوهیت، اهل کلام، آن‌را به‌حال الوهیت تعبیر می‌کنند.

پس بنابراین کلمه‌ی «حال» در اصطلاحات گوناگون چهار صورت می‌تواند داشته باشد که بیان کردیم.

اما در اصطلاح اصولیین و در مبحث مشتق اصولی، کلمه‌ی «حال» به سه معنی قابل تصور است:

    1. حال تلبس؛ یعنی آن حالی‌که درواقع و نفس الامر یک فرد و یا بیشتر متصف به آن عنوان وصفی می‌شوند.

اعم از اینکه ما عالم به آن حالت باشیم و یا اینکه جاهل باشیم.

به‌عنوان‌مثال، «زيدٌ ضارب الآن»؛ زید در نفس الامر و واقعیت همین الآن متلبس به ضاربیت شده و واقعاً زید زده است. ما هم می‌گوییم: «زيدٌ ضارب الآن»؛ الآن زید زده است. این حال تلبس به‌اعتبار حال است. پس این ذات، متلبس به مبدئی است که آن تلبس هم تلبس واقعی و فی نفس الامر است؛ یعنی درواقع تلبس پیدا کرده است. فرقی هم نمی‌کند که من و شما بدانیم و یا ندانیم. دانستن و ندانستن ما در آن تأثیری ندارد. یا این‌که از تلبس او به من خبر داده باشند یا نداده باشند، باز فرقی ندارد. این‌ها هیچ تأثیری در این موضوع ندارند. این حال تلبس می‌شود. این حال تلبس هم می‌تواند به‌اعتبار گذشته باشد، هم می‌تواند به‌اعتبار حال باشد و هم می‌تواند به‌اعتبار آینده باشد.

حال تلبس؛ یعنی حال پوشیدن لباسِ وصفِ آن عنوان توسط این ذات. به‌عنوان‌مثال، زید ذات است و لباس وصف ضاربیت را می‌پوشد؛ و می‌گوییم: «زيدٌ ضاربٌ»؛ این حال تلبس به‌اعتبار گذشته است؛ یا می‌گوییم: «زيدٌ ضاربٌ الآن»؛ همین الآن زید زننده است. این حال تلبس به‌اعتبار حال است؛ و یا می‌گوییم: «سيکون زيد ضاربا غدا»؛ زید فردا خواهد زد؛ این حال تلبس به‌اعتبار آینده است. همه‌ی این‌ها حقیقت است. چون زید دیروز که زد، متلبس به ضاربیت بوده است؛ و ما هم ضاربیت را در حین تلبس با فعل «کان» استفاده کردیم. استعمال شده برای همان روز و همان زمانی‌که ایشان متلبس به ضاربیت بوده است.

في الحال زید می‌زند، می‌گوییم: «زيدٌ ضاربٌ الآن»؛ زید الآن می‌زند. باز هم ذات زید متلبس به لباس ضاربیت شد. هیچ‌کدام ما انقضی نبوده و حال تلبس است؛ پس حقیقت می‌باشد. یا «سيکون زيد ضاربا غدا»؛ زید فردا می‌زند. باز فردا ضاربیت برای زید هست که متلبس به‌مبدأ می‌شود. اگر حال تلبس زید ملاک باشد با هر سه زمان جمع می‌شود.

پس معنای اول حال در مشتق اصولی، حال تلبس است.

    2. حال اسناد؛ که حال نسبت و حال جری هم به آن می‌گویند. همچنین حال الحمل، حال الاخبار و حال الاطلاق هم به آن می‌گویند؛ اما معروف و صحیحش همان حال النسبة و یا حال الاسناد است.

همه‌ی این‌ها یکی است؛ یعنی آن حالی‌که با تشکیل یک قضیه، مشتق را بر ذات حمل می‌کنیم و خبر از اتصاف آن می‌دهیم. این هم در یکی از زمان‌های ثلاثه (ماضی؛ حال و استقبال) خواهد بود.

شما می‌گویید: «زيدٌ ضارب»؛ زید زننده است. شما الآن می‌گویید که «زيدٌ ضارب». مقصود از نسبت الآن شما، حال نسبت است. زید دیروز ضارب بوده و شما الآن می‌گویید که «زيدٌ ضارب»؛ این مجاز می‌شود. اگر زید در حال نسبت ضاربیت به او تلبس داشت، حقیقت می‌شود و اگر در حال نسبت تلبس نداشت، مجاز می‌شود. این حال نسبت است. حال نسبت؛ یعنی آن زمانی‌که با تشکیل یک قضیه مشتق را بر ذاتش حمل می‌کنیم. الآن می‌گوییم: «زيدٌ الآن ضارب»؛ ضاربٌ را بر زید حمل کردیم، ولو این‌که وی دیروز ضارب بوده است؛ یا این‌که فردا ضارب خواهد بود. ما نمی‌گوییم: «سيکون زيد ضاربا»، بلکه الآن می‌گوییم: «زيدٌ ضارب»؛ به‌اعتبار این‌که زید فردا می‌خواهد بزند؛ این مجاز می‌شود. یا اینکه می‌گوییم: «کان زيدٌ ضاربا»؛ به‌اعتبار این است که زید در گذشته زده است، درحالی‌که این نسبت را امروز به می‌دهیم؛ ولی نسبتِ دیروزی است. دیروز بین زید و ضارب نسبتی وجود داشته است و به‌اعتبار دیروز، امروز ضاربیت را به زید نسبت می‌دهیم.

    3. حال‌النطق. (حال سخن گفتن ما درباره‌ی آن).

حال‌النطق؛ یعنی آن لحظه‌ای که درباره‌اش صحبت می‌شود.

این حال فقط در زمان حال و حاضر است نه در هیچ زمان دیگری، چراکه وقت سخن گفتن من همان حال حاضر است؛ نه گذشته و یا آینده.

به‌عبارتی‌دیگر، ایجاد و اعدام حال‌النطق در زمان حال و حاضر است. همین الآن که سخن می‌گویم حال نطق ایجاد می‌شود. همین الآن که سکوت می‌کنم، حال نطق معدوم می‌شود؛ بنابراین ایجاد و اعدامش مربوط به‌همین امروز و همین زمان حال است.

حال سخن در این است که مقصود از «حال» در مشتق اصولی چیست؟ و کدام مقصود است؟ آیا حال التلبس مقصود است؟ آیا حال النسبة مقصود است؟ و یا اینکه حال‌النطق مراد است؟

مشهور و اعلام از اصولیین قائل به این هستند که مقصود از حال، همان حال نسبت و جری است نه حال تلبس و حال نطق.

اگرچه برخی‌ها دراین‌باره فرموده‌اند که مقصود از حال، حال‌النطق و یا حال التلبس است.

از مرحوم صاحب کفایه دو گونه نقل شده است: یکی آن‌چه در متن کفایه آمده که مقصود از حال در مشتق، حال التلبس است[1] .

و دیگری آن چیزی است که در حاشیه‌ی بر کفایه به‌عنوان تعلیقه و حاشیه‌ی مرحوم مشکینی درباره‌ی آن گفته‌ شده است که ایشان فرمود[2] : تعبیر به حل التلبس از سهو قلم صاحب کفایه و یا ناسخ است و باید حال نسبت باشد. به‌عبارتی، حال تلبس از سهو قلم صاحب کفایه و یا از سهو قلم ناسخین است؛ یعنی آن‌هایی‌که نسخه‌برداری می‌کردند اشتباه کرده‌اند و سهو قلمشان بوده است؛ وگرنه نمی‌تواند حال تلبس باشد، بلکه باید حال نسبت باشد.

البته قبل از بحث خوب است به نکته دیگری نیز در این‌جا اشاره کنیم و بعد بحث را ادامه دهیم؛ و آن نکته این است که سه‌گونه تصوری از کلمه‌ی حال داشتیم(حال تلبس، حال اسناد و حال‌النطق)، در برخی موارد هر سه معنی و در برخی موارد نیز دوتای آن‌ها با هم جمع می‌شود:

مثلاً آن‌جایی‌که می‌گوییم: «زيد ضارب الآن»؛ حال نطق من همین الآن است؛ زید همین الآن زننده است؛ حال تلبسش هم همین الآن است. من همین الآن ضاربیت را به زید نسبت دادم. این‌جا هر سه معنی در یک زمان(در حال حاضر) با هم جمع شده است. حال‌النطق الآن است، حال تلبس نیز همین الآن است، حال نسبت هم همین الآن است. هر سه معنی با هم جمع شده است.

گاهی از اوقات هم دو معنای آن با هم جمع می‌شود؛ به‌عنوان‌مثال، در عبارت «کان زيدٌ ضاربا»؛ زید دیروز ضارب بود. حال تلبس برای دیروز است. حالِ نسبتی که من می‌دهم و می‌گویم «کان زيدٌ ضاربا»؛ باز هم برای دیروز است؛ پس دیروز، هم تلبس است و هم نسبت است؛ اما حال‌النطق امروز است. در مضارع هم همین‌طور است. مثلاً وقتی‌که می‌گوییم: «سيکون زيد ضاربا»؛ فردا زید ضارب خواهد بود، این‌جا، تلبسش فردا خواهد بود، نسبتی هم که من می‌دهیم برای فرداست؛ یعنی حال تلبس و حال الاسناد با هم جمع شده است؛ اما حال‌النطق آن همین الآن است.

این‌جا هر دو حقیقت است؛ و گاهی متفاوت هستند؛ که این‌ها می‌تواند ثمره بحث باشد.

پس گاهی از اوقات دو معنای آن با هم جمع می‌شوند و گاهی هم هر سه معنای آن با هم جمع می‌شوند؛ اما باید ببینیم مقصود از حال تلبس که می‌گوییم، کدام است؟ آیا یکی از آن معانی مراد است؟ آیا دو معنای از آن مراد است؟ یا اینکه هر سه معنا مراد می‌باشد؟ که در جلسه بعد بررسی می‌کنیم.


[1] - ر.ک؛ كفاية الأصول - ط آل‌البیت، ج1، ص44.
[2] - ر.ک حواشي ‌المشكيني علی الكفاية، ج1، ص239.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo