سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/09/19

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/المشتق / مقصود از حال در مشتق چیست؟(تتمه بحث)

 

کلام در امر سیزدهم از مقدمات کفایه با عنوان «مشتق» بود. در بحث مشتق گفتیم کلام در این است که: «هل المشتق حقيقة في ما تلبس بالمبدأ في‌الحال او اعمّ منه؟»؛ بحث در این است که آیا مشتق فقط در متلبس بالمبدأ فی‌الحال حقیقت است یا در اعم از متلبس بالمبدأ فی‌الحال و فی ما انقضی؟

نکته‌ای که مطرح شد این بود که مقصود از کلمه‌ی «في‌الحال» در «في ما تلبس بالمبدأ في‌الحال» چیست؟ آیا مقصود یا حال‌النطق است؟ یا حال‌التلبس است؟ و یا حال‌النسبة است؟

در جلسات گذشته مطالبی را دراین‌باره بیان کردیم. مرحوم صاحب کفایه فرمودند: مقصود از کلمه‌ی «في‌الحال» در این‌جا حال‌النطق نیست؛ یعنی وقتی‌که می‌گوییم: «زيدٌ قائمٌ»، منظور این نیست که زید الآن قائم است. یا مقصود از کلمه‌ی «في‌الحال» در این‌جا حال‌التلبس است و یا حال‌النسبة.

مرحوم آخوند برای نظریه خودشان مبنی بر این‌که، مقصود حال‌النطق نیست، چند دلیل حلی و نقضی بیان کردند و فرمودند که نمی‌تواند حال‌النطق مراد باشد، بلکه یا باید حال تلبس مراد باشد و یا حال‌النسبة. در این‌جا اشکالاتی مطرح و پاسخ داده شد.

اما نکته‌ای که در این‌جا وجود دارد این است که: اگر حال‌النطق در این مراد نیست، پس چرا وقتی‌که مشتق استعمال می‌شود، اولین مطلبی که به‌ذهن تبادر می‌کند، همان حال‌النطق است؟ وقتی‌که جمله‌ی «زيدٌ قائمٌ» را می‌شنوید، اولین چیزی که به‌ذهنتان می‌آید این است که زید همین الآن قائم است. در «زيدٌ ضاربٌ» اولین معنایی‌که به‌ذهنتان می‌آید این است که زید همین الآن ضارب است. چرا این‌گونه است؟

می‌شود این‌طور پاسخ داد که بگوییم:

شاید به‌خاطر این باشد که غالباً حال‌النطق با حال‌النسبة از جهت زمانی اتحاد پیدا می‌کنند و این موجب ذهنیت شده است.

زمانی‌که می‌گویید: «زيدٌ قائمٌ»، درحقیقت می‌خواهید بگویید که زید همین الآن قیام دارد. خیلی از وقت‌ها این‌چنین است. گاهی از اوقات هم دیروز بوده که در آن‌جا قید می‌آورید. می‌گویید: «زيدٌ کان قائما»؛ و گاهی از اوقات هم فردا است و می‌گویید: «زيدٌ سيکون قائما».

آن‌جایی‌که می‌گویید: «زيدٌ قائمٌ»، بدون قید(کان و سیکون) می‌آورید، این‌جا این‌گونه به‌ذهن می‌آید که درحقیقت این دو با هم جمع شده‌اند؛ بنابراین، زمان در «موضوعٌ‌له» مشتق اخذ نشده است.

و شاهد بر این ادعا نیز می‌تواند این باشد که استعمال مشتق در صورت جدا بودن و افتراق از حال‌النطق نیز استعمال حقیقی است و مجاز نمی‌باشد.

به‌عبارتی، وقتی‌که حال‌التلبس و حال‌النطق از هم جدا شوند، حال‌النطق الآن است، و حال تلبس دیروز است، یا حال نطق الآن است، حال تلبس فرداست، اگر از هم جدا شدند در این صورت استعمال، استعمالِ حقیقی می‌شود؛ و استعمال مجازی نخواهد بود.

همانند: «زيدٌ کان قائما»؛ و یا همانند: «زيدٌ سيکون قائما».

این دو استعمال هر دو حقیقی است.

اگر حال‌النطق در «موضوعٌ‌له» مشتق اخذ شده باشد، باید بگوییم که زمان در «موضوعٌ‌له مشتق» اخذ شده است، در مفهومش دخالت دارد و این‌جا که می‌گویید: «زيدٌ قائمٌ» حال‌النطق الآن حقیقت می‌شود؛ اما اگر گفتید «زيدٌ کان قائما»؛ باید مجاز بشود؛ و اگر گفتید «زيدٌ سيکون قائما»؛ باز هم باید مجاز بشود. درحالی‌که وقتی با لفظ «کان» به‌حال تلبس اشاره می‌کنید حقیقت می‌شود. «زيدٌ کان قائما»؛ زید دیروز قائم بود، و این حقیقت است. «زيدٌ سيکون قائما»؛ زید فردا قیام می‌کند، این هم حقیقت است. چون به فردا و به‌دیروز تعلق پیدا کرده است؛ اما اگر حال‌النطق اخذ شده بود، فقط حال‌النطق حقیقت می‌شد. سیکون و کان (ماضی و مضارع) مجاز و «غير ما وُضِع له» می‌شود. پس این دلیل بر این است که زمان در «موضوعٌ‌له» مشتق اخذ نشده است.

ان قیل:

چنانچه کسی اشکال کند به این‌که زمان نسبت به موردی است و جایی قابل تصور است که نسبتی در کلام باشد آنگاه می‌توان گفت که حال‌النسبة؛ یعنی آن‌جایی است که بین مشتق و آن ذات نسبتی ایجاد شده باشد؛ مثل «زيدٌ ضاربٌ»، صفت ضاربیت به ذات زید نسبت داده شده است؛ اما در انشائیات (در امر و نهی)، آن‌جا که نسبتی صورت نگرفته، چطور می‌توان حال‌النسبة را تصور نمود؟ همانند انشائیات مثل: «اکرم العالم».

سؤال: بین «اکرِمْ» و «عالم» چه نسبتی وجود دارد؟ اکرِمْ انشاء است، انشاء الإکرام برای عالم است. اینجا انشاء است و نسبتی میان اکرام و زید از جهت زمان وجود ندارد؛ لذا نمی‌شود گفت که کلمه‌ی «حال» به حال‌النسبة منصرف است؛ پس باید حال‌النطق باشد که در انشائیات هم وجود دارد.

«اکرِم العالم» درحقیقت امر به ایجاد اکرام و انشاء می‌کند. در این‌جا نسبتی وجود ندارد؛ و واضح است که انشائیات نیز در محل نزاع مشتق اصولی داخل هستند.

پس ممکن است که این مطلب را دلیلی دیگر برای اثبات این‌که مراد از حال، حال‌النطق است قرار داد.

اگر کسی چنین حرفی را بزند، در مقام جواب باید این‌چنین گفت که مقصود از نسبت در این‌جا اعم از نسبت تامه و ناقصه است.

در مثال «اکرم العالم» بین اکرام و عالم نسبت ناقصه وجود دارد.

و دلیل آن این است که جمله‌ی «اکرم العالم»؛ درحقیقت «اکرام العالم واجبٌ»؛ است و این‌جا نسبت میان این دو نسبت مضاف به مضاف‌الیه است که نسبت ناقصه می‌باشد؛ به‌خلاف نسبت فعل به‌فاعل که نسبت تامه است.

پس در انشائیات هم نسبت وجود دارد؛ لکن نسبت تامه نیست، بلکه نسبت ناقصه است؛ بنابراین، اگر کسی این‌چنینی اشکال کند، این اشکال قابل رد است. درنتیجه می‌گوییم، هیچ‌کدام از زمان‌های سه‌گانه در «موضوعٌ‌له» مشتق اخذ نشده و دخالت ندارد. اگرچه در هنگام تلبس، در هنگام نطق و در هنگام ما انقضی زمان مقرون می‌شود؛ اما در این‌جا جزء «موضوعٌ‌له» نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo