استاد سیدابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/10/18

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/المشتق /مبحث پایانی مشتق (تنبیهات) - امر اول: بساطت و ترکب مشتق

 

کلام در بحث مشتق بود. سه مبحث درباره‌ی بحث مشتق مطرح بود:

    1. مسائل مقدمه‌ای و تمهیدیه

مقدماتی را دراین‌باره بیان کردیم که مفصل هم بود؛ و از آن‌ها گذشتیم.

    2. مباحث اصلی مشتق

بخش دوم در بحث مشتق، مباحث اصلی مشتق است؛ اولاً: این‌که آیا مشتق فقط در خصوص متلبس حقیقت است یا در ما انقضی عنه التلبس هم حقیقت است؟ ثانیاً: چند قول دراین‌باره وجود دارد؟ ثالثاً: ادله این اقوال چیست؟ بیان این مطالب هم گذشت و ما اخصی شدیم.

    3. مباحث پایانی بحث مشتق

بخش سوم و مبحث پایانی مشتق که در جلسه گذشته با عنوان تنبیهات نام‌گذاری کردیم و گفتیم چند تنبیه در مبحث پایانی مشتق باید بیان کنیم.

صاحب کفایه در این بخش، شش امر (شش تنبیه) را بیان کرده‌اند و ما نیز ذکر این امور و تنبیهات را شروع کردیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم.

اولین تنبیهی که در جلسه گذشته بخشی از آن‌را بیان کردیم، موضوع بساطت و ترکب مشتق بود. این‌که «هل المشتق مرکب او بسیط؟» مشتق آیا مرکب است یا بسیط است؟ یعنی مشتق، آیا مفهومی است که مرکب از چند جزء است یا جزئی ندارد و همان ماهیت و هویت خودش است؟

برای این‌که این مسئله روشن بشود، گفتیم دو مقدمه‌ی کوتاه باید بیان کنیم:

مقدمه‌ی اول:

مقدمه‌ی اول این بود که بدانیم مقصود از بسیط و مرکب چیست؟ گفتیم که مقصود از مرکب و بسیط سه معنا دارد، و محل نزاع معنای سوم است؛ یعنی آن‌جایی‌که باید تحریر و بیان بشود معنای سوم است که تحلیل مفهومی مشتق در بسیط و مرکب باشد؛ یعنی قائم که مشتق است مفهوم مرکبی است یا مفهوم بسیطی است. [نه تحلیل عقلی و نه با تبادر دو معنای مستقل به‌ذهن].

مقدمه‌ی دوم:

مقدمه دوم توجه دادن به اقوال در مسئله بساطت و ترکب بود که اشاره کردیم و گفتیم دو قول اساسی دراین‌باره وجود دارد. 1- بسیط بودن مشتق 2- مرکب بودن مشتق.

اگرچه اقوال اصلی و اساسی همان دو قول است که بیان نمودیم، اما تفصیل اقوال (از قدما تا متأخرین بين المناطقة والفلاسفة والاصوليين) چند قول است. دیروز هم اشاره کردیم که این بخش از بحث، بحث منطقی و فلسفی است و بحث اصولی صرف نیست؛ یعنی جزء بخش‌های تورم یافته‌ی اصول است. پنج قول در این‌جا وجود دارد که عبارت‌اند از:

    1. قول به اینکه مشتق مرکب از سه امر: ذات، مبدأ و نسبت است؛ یعنی قائم مرکب است از سه جزء: ذاتی که قیام بر او حمل شده است.

وقتی‌که می‌گوییم قائم؛ یعنی «ذاتٌ ثبت له القيام مع وجود النسبة بينهما»؛ می‌گوییم: قائم سه جزء دارد. به‌عنوان‌مثال، 1. ذاتی(مثلاً زید) که قیام بر او حمل شده است. 2. خود قیام که وصف عنوانی است. 3. نسبت میان قیام و ذات؛ یعنی میان مبدأ و ذات. قائم؛ یعنی «ذاتٌ ثبت له القيام». کاتب؛ یعنی «ذات ثبت له الکتابة». عالم؛ یعنی «ذات ثبت له العلم».

پس قول اول این است که مشتق مرکب از سه امر است: ذاتٌ و مبدأ و نسبت بین این دو.

    2. قول دوم این است که مشتق مرکب از دو امر است: 1. مبدأ؛ 2. نسبت.

در این قول مشتق، ترکیب‌شده از دو جزء: مبدأ و نسبت است؛ یعنی مشتق آن حدثی که مقید به نسبت باشد. به‌عبارتی‌دیگر، همان الحدث المنتسب است.

در این قول اگر درباره‌ی ذات که محل حمل این وصف است پرسیده شود که چگونه خواهد شد، باید گفت که در قائل به این قول ذات را از دلالت التزامیه استفاده می‌نماییم و می‌گوییم، ذات «بالدلالة الالتزامية» با دلالت التزامیه ثابت می‌شود؛ نه اینکه در مفهوم مشتق گنجانده باشد؛ چراکه تصور نسبت بدون ذات ممکن نیست، زیرا آن وصف با دو طرف، قیام پیدا می‌کند.

لذا در قول دوم نسبت به‌تعریف مشتق می‌توانیم بگوییم، مشتق «عبارةٌ عن الحدث المنتسب»؛ حدث نسبت داده شده است، اما لازمه‌ی نسبت این است که ذات هم وجود داشته باشد. و تصور نسبت بدون ذات ممکن نیست چون نسبت دو طرف دارد.

    3. مشتق بسیط است و تنها برای مبدأ وضع شده است.

لکن این مبدأ تنها عبارت است از مبدأ توأم با نسبت، نه مقید به نسبت؛ یعنی مشتق همان حدیث توأم و همراه با نسبت است، نه حدیثی که مقید به نسبت باشد؛ یعنی نسبت هست، اما مشتق مقید به‌وجود آن نیست، بلکه هم نسبت و هم ذات با دلالت التزامیه فهمیده می‌شود. لازمه‌ی وجود یک مبدأ این است که همراه و توأم با ذات و نسبت باشد.

    4. مشتق برای مبدأ تنها و لابشرط وضع شده است.

قول چهارم این است که مشتق در این‌جا برای مبدأ وضع شده است. به‌عنوان‌مثال، قائم برای همان وصف عنوانی قیام وضع شده است، اما لابشرط است؛ یعنی هیچ شرطی ندارد. [با وجود نسبت، بدون وجود نسبت. با وجود ذات، بدون وجود ذات. خود این وصف قیام. چه نسبت باشد و چه نباشد، لا بشرط حساب می‌شود] بنابراین قول مشتق بسیط می‌شود. دیگر هیچ شرطی هم ندارد. بودن جزءِ دیگر و یا نبودن جزء دیگر هیچ دخالتی ندارد.

    5. مشتق مرکبی است که از دو جزء ذات و مبدأ تشکیل شده است؛ البته بدون وجود نسبتی بین آن دو؛ یعنی بینشان نسبتی وجود ندارد.

ذات هست، قیام هم هست. قائم برای ذات و قیام وضع شده است، لکن به‌صورت مستقل و جدای از هم وضع شده است. دو جزء نیستند که با هم ترکیب شده باشند، بلکه مستقل و جداگانه وضع شده‌اند. شما وقتی‌که لفظ «قائم» را که می‌شنوید، به‌ذهنتان یک ذات(زید) و یک مبدأ(وصف قیام) می‌آید و بینشان نسبتی وجود ندارد؛ که در این قول نیز بایستی بگوییم، نسبت از دلالت التزامیه استفاده می‌شود.

آن‌چه تا به این‌جا بیان کردیم پنج قولی بود که درباره‌ی مشتق و بساطت و ترکب آن مطرح است.

از این اقوال پنج‌گانه، دو قول آن در میان سایر اقوال از قائلین بیشتری برخوردار است و پرطرفدارتر می‌باشد که عبارت‌اند از:

    1. مشهور از قدماء قائل به‌قول نخست هستند که مشتق مرکب از سه جزء: ذات، مبدأ و نسبت است.

    2. مشهور از متأخرین، اعم از متأخرین از اصولیین و فلاسفه قائل به‌قول چهارم هستند. قول چهارم این بود که مشتق برای مبدأ وضع شده، اما لابشرط است؛ یعنی بسیط بودن مشتق و وضع آن برای مبدأ، لا بشرط است؛ شرطی در آن نیست. این قول را مشهور از اصولیین متأخرین پذیرفته‌اند.

مرحوم صاحب کفایه و دیگران نیز همان قول اول را پذیرفته و قائل به مرکب بودن مشتق از همان سه جزء شده‌اند[1] .

البته از آغاز سخن صاحب کفایه برداشت می‌شود که ایشان قائل به بسیط بودن مشتق است، اما جلوتر که می‌رود، برمی‌گردد و تمایل به ترکب پیدا می‌کند و درنهایت می‌گوید، مشتق، مرکب از سه جزء است. آن‌چه که تابه‌حال در تنبیه اول ذکر کردیم، پنج قول تفصیلی بود که بیان کردیم که دو قول از آن اقوال پنج‌گانه، اساسی و پرطرفدارتر بودند. حالا اصولیین؛ ازجمله صاحب کفایه و دیگران به این بحث ورود پیدا کرده‌اند و بحث را مفصل واردشده و ذکر کرده‌اند. ادله‌ی قول به بساطت و قول به ترکب را نیز بیان کردند.

با تفاصیل اقوال خمسه‌ای که بیان شد. این مباحث، هم مباحث فلسفی و مباحث منطقی است، لکن عمده‌اش مباحث فلسفی است؛ و از آن‌جاکه در اصول خیلی به این مبحث نپرداخته‌اند، ما هم به‌همین مقدار اکتفا می‌کنیم و به‌ذکر ادله قولَین و طرفین بحث نمی‌پردازیم.

قول مختار:

در این میان همان‌طوری که در قبل بیان نمودیم، این بحث یک بحث منطقی و فلسفی است و طبعاً ادله‌ی آن نیز ادله‌ی منطقی و فلسفی است که نبایستی در اصول این‌گونه به‌تفصیل مطرح بشود، چراکه مباحث اصولی باید از مباحث فلسفی جدا شود تا موجب تورم اصول نگردد.

لذا آن‌چه که با تحلیل مفهومی در این‌جا برایمان روشن می‌شود این است که مشتق مرکب از سه‌جزئی است که بیان شد، ولی درباره‌ی ادله‌ی طرفین به‌جهت ارتباط بحث با منطق و فلسفه نیازی به ورود به آن‌ها نمی‌بینیم و متعرض آن‌ها نمی‌شویم.


[1] - ر.ک؛ كفاية الأصول - ط آل البيت، ص51.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo