استاد سیدابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/11/04

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: الأوامر/مادة الأمر / معنای لفظ امر

 

المقصد الاول: الاوامر(الفصل الاول في معنی لفظ الامر)

«المقصد الأوّل: في الاوامر

وفيه فصول:

الأول: فيما يتعلق بمادة الأمر من الجهات، وهي عديدة:

الأولى: إنّه قد ذكر للفظ الأمر معانٍ متعددة، منها الطلب، كما يقال، أمره بكذا. ومنها الشأن، كما يقال: شغله أمر كذا. ومنها الفعل، كما في قوله تعالى: وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ[1] . ومنها الفعل العجيب، كما في قوله تعالى: فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا[2] . ومنها الشيء، كما تقول: رأيت اليوم أمراً عجيبا. ومنها الحادثة. ومنها الغرض، كما تقول: جاء زيد الأمر كذا»[3] .

کلام در مقصد اول از مقاصد ثمانیه در علم اصول بود. عنوان مقصد اول «مبحث الاوامر» بود. در جلسه‌ی گذشته مقدمه‌ای را بیان کردیم مبنی بر این‌که در نگاه کلی بحث در این مقاصد ثمانیه درباره‌ی چیست؟ آیا مباحث لفظی است یا عقلی است و یا این‌که فطری است؟ و در نگاهی دیگر هم گفتیم که در زیرمجموعه‌ی مبحث اوامر چه بحث‌هایی مطرح می‌شود.

اشاره‌ای کلی به این بحث داشتیم و گفتیم که در بحث اوامر، صاحب کفایه سیزده فصل را تأسیس کرده که هرکدام از این‌ها نیاز به‌بحثی مستقل دارد.

نخستین فصلی که در مبحث اوامر مطرح می‌شود و بایستی موردبحث قرار گیرد، بحث از ماده «امر» است.

از چند جهت باید درباره‌ی ماده «امر» بحث شود که چهار جهت آن در کفایه بیان شده است.

    1. معنای لفظ امر

نخستین جهتی که در ماده امر بحث می‌شود، این است که لفظ امر به چه معنا است؟ ماده امر برای چه معنایی وضع شده است؟ ماده امر در چه معنایی استعمال شده است؟ ماده امر در کجا حقیقت و در کجا مجاز است؟ معنای لغوی ماده امر چیست؟ معنای عرفی آن «في لغة العرب و في عرف العرب»؛ چیست؟ و همچنین «في اصطلاح الاصوليين»؛ در اصطلاح علمای علم اصول ماده امر به چه معناست؟

این‌ها مباحثی است که باید در این فصل مطرح بشود.

اما همین مطلب را باید در دو مقام موردبررسی قرار داد: 1- بررسی معنای لغوی و عرفی؛ 2- بررسی معنای اصطلاحی لفظ امر آن‌هم در اصطلاح اصولیین.

در مقام اول و بیان معنای لغوی و عرف عربی، وقتی مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که معانی متعددی برای آن بیان نموده‌اند، به‌گونه‌ای که برخی‌ها همانند صاحب کفایه تا هفت معنی برای آن ذکر کرده‌اند[4] .

برخی‌ها نیز همانند صاحب «بدائع الأفكار» تا 15 معنی برای آن ذکر نموده‌اند[5] .

و برخی‌ها نیز بیش از این مقدار بیان نموده‌اند.

این هفت معنا را هم برخی‌ها دوباره کمتر می‌کنند و بین معانی اصلیه و معانی فرعیه فرق می‌گذراند. برخی‌ها مطرح می‌کنند بین این‌که این معانی متعددی که ذکرشده، این‌ها همه‌شان معنا نیست. کل این‌ها، معنای ماده امر نیست چون «خلط بينهم المفهوم بالمصداق» چون در نزد آن‌ها مخلوط شده، خلط شده مفهوم این ماده با مصداق این ماده. گفته‌اند برخی از این معانی که ذکر کرده‌اند این‌ها ذکر المصادیق است نه این‌که ذکر المعانی باشد. این‌ها ذکر المعانی نیست، معنای ماده نیست. بلکه معنای ماده یک چیز است، این یک مصداق از آن چیز است. مثلاً مادة الامر یکی از معانی‌اش طلب است. آن وقت طلب مصادیق گوناگونی دارد، موارد گوناگونی دارد. ذکر یک مورد غیر از خود طلب نیست، آن مصداق طلب است. این بحث‌های این‌چنینی مطرح شده است.

این نکته را هم خوب است که موردتوجه داشته باشیم که چرا لفظ امر از الفاظ کثیر الاستعمال است، به‌خلاف برخی الفاظ که قلیل الاستعمال است.

با مراجعه به‌ذهن، درمی‌یابید که لفظ امر در مشتقات گوناگونش استعمالات متعددی دارد. به این جهت آمده‌اند و به معانی‌اش پرداخته‌اند.

ما هم در این جلسه فهرستی از این معانی و مثال‌هایش را تقدیم می‌کنیم:

    1. طلب:

اولین معنا برای امر، «الامر بمعنی الطلب»؛ است؛ وقتی‌که به‌عنوان‌مثال، می‌گوییم: «امر المولی عبده»؛ یعنی «طلب منه»؛ از او طلب کرد. از او خواست.

در روایتی پیامبر| نیز فرمود: «إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[6] ؛ یعنی اذا طلبت منکم[7] ؛ من وقتی‌که طلب کردم از شما امری را، هر چه می‌توانید انجام بدهید و بیاورید. «إِذَا أَمَرْتُكُمْ»؛ یعنی «اذا طلبت منکم»؛ من چیزی را از شما طلب کردم.

    2. الشأن:

دومین معنایی که در نگاه لغت و عرف عرب برای امر بیان شده، به‌معنای «شأن»؛ یعنی منزلت و موقعیت است.

همانند این مثال: وقتی‌که شما با کسی وعده‌ی ملاقات دارید و با تأخیر حضور پیدا می‌کنید، از شما می‌پرسد که چرا تأخیر کردید؟ شما در پاسخ می‌گویید: «شغلنی امر کذا»؛ یعنی آن شأن و موقعیتم موجب تأخیر شد. موقعیت درسم مرا از حضور به‌موقع مشغول کرد؛ یا ترافیک بود و من از رسیدن به آن‌جا تأخیر کردم. این به‌معنای شأن است. این موضوع، این موقعیت، و این شأنی که برایم پیش آمد، سبب شد نتوانم به‌موقع این‌جا بیایم.

    3. الفعل

منظور از فعل در این‌جا، فعل ماضی، فعل مضارع و فعل امر نیست، بلکه مقصود از فعل، عمل است. همانند آن‌چه که در قرآن آمده است:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ [8] * إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ ۖ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ[9] .

در آیه می‌فرماید: امر فرعون همراه با رشد و عقل نبود. در این‌جا، أَمْرَ فِرْعَوْنَ؛ یعنی فعله؛ یعنی فعل فرعون.

گفته‌اند: کار فرعون همراه با رشد و فکر و عقل نبود؛ یعنی کار نادرست و نافهمی بود. این‌جا امر به‌معنای عمل به‌کار رفته است.

البته در این آیه شریفه ممکن است کسی اشکالی کند به این‌که در این‌جا قبل از واژه‌ی أَمْرَ فِرْعَوْنَ؛ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ؛ آمده است؛ یعنی دستور او را اطاعت کردند؛ بنابراین باید به‌معنای دستور باشد و نیاز به بررسی بیشتری دارد تا ببینیم در تفاسیر چه‌طور آمده است. ببینیم آیا این امر واقعاً همان امر قبلی است یا نیست؟

اما در مسائل عرفی هم داریم که مثلاً می‌گویند: «الْامُورُ مَرْهُونَةٌ بِاوْقَاتِهَا»[10] ؛ یعنی «الافعال مرهون باوقاتها»؛ هر کاری در گروی زمان خودش است. مقصود از امور در این‌جا دستور و طلب نیست.

    4. الفعل العجیب

معنای چهارمی که برای امر ذکر کرده‌اند، فعل عجیب، تعجب‌آور و شگفت‌انگیز است. گفته‌اند، کار شگفت‌انگیز هم به‌معنای امر است. لذا لفظ امر را برایش به‌کار برده‌اند.

امر به‌معنای فعل عجیب در قرآن نیز مصادیق فراوانی دارد؛ همانند آن‌چه که در ماجرای حضرت لوط و قوم وی آمده است؛ می‌فرماید:

فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ[11] .

این‌که فرمود: فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا؛ یعنی «جاء فعلنا العجیب»؛ آن کار عجیب ما وقتی‌که آمد، [کار عجیب چه بود؟] جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا؛ این‌ها زیرورو شدند. «امر» در این‌جا به‌معنای «فعلنا العجیب»؛ یعنی کار عجیب است.

یا درباره‌ی ماجرای حضرت نوح، قرآن می‌فرماید:

حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ[12] ؛ تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت؛ (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) -مگر آن‌ها که قبلاً وعده هلاک آنان داده‌شده [= همسر و یکی از فرزندانت‌]- و همچنین مؤمنان را!» اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند!

در این آیه وَفَارَ التَّنُّورُ؛ عطف تفسیر بر جَاءَ أَمْرُنَا؛ است.

و یا موارد فراوان دیگری که در قرآن هست که همه‌ی این‌ها به‌معنای فعل العجیب است؛ یعنی به‌معنای فعل عجیب و شگفت‌آور آمده است.

البته برخی از بزرگانی همچون مرحوم سید بروجردی درباره‌ی این معنای امر که به‌معنای «الفعل العجیب» بیان شده و به این آیات استناد شده، می‌فرمایند: این‌ها به‌معنای فعل عجیب نیست، بلکه به‌معنای همان طلب است[13] ؛ و آن امر ما که ما خواستیم، دستور ما بود؛ یعنی فَارَ التَّنُّورُ؛ تحقق آن امر ماست. آن طلبی که ما کردیم و خواستیم، همان فَارَ التَّنُّورُ؛ است. نیازی نیست که عطف به تفسیری باشد. تحقق آن امر است.

پس «فلما جاء امرنا»؛ یعنی «جاء طلبنا ودستورنا».

به‌عنوان‌مثال در وَفَارَ التَّنُّورُ؛ دیگر عطف تفسیری نخواهد بود، بلکه تحقق آن امر و طلب هست.

[البته آقای بروجردی نمی‌فرمایند که امر به‌معنای فعل عجیب نیامده است، بلکه می‌فرمایند: استناد به این آیه «استنادٌ فی غیر محله» است؛ و این آیه دلیل بر فعل عجیب و امر عجیب نیست، بلکه دلیل بر طلب است؛ و در جای خودش آمده است.]

اما آن‌چه که به‌معنی الفعل العجیب است واژه (امر) بالکسر است که درباره‌ی حضرت خضر و موسی آمده است.

آن‌جاکه قرآن کریم می‌فرماید: فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا[14] .

استدلال آقای بروجردی این‌گونه است که می‌فرماید: آن فعل عجیب إمْر است نه أمر. [ما یک أمر داریم به‌فتح الهمزه و یک إمْر داریم به‌کسر الهمزه.] آن‌جایی‌که به‌معنای فعل عجیب است، از ماده «إمر» استفاده کرده است؛ همانند این آیه شریفه که فرمود: لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا؛ تو داری کشتی را سوراخ می‌کنی؟ کار عجیبی را انجام دادی.

[البته این تشکیک در مثال‌هاست نه در اصل ماجرا.]

    5. الشیء

امر به‌معنای «شیء» آمده است.

به‌عنوان‌مثال، وقتی‌که می‌گوییم: «رأيت اليوم أمراً عجيبا»؛ یعنی «شيئاً عجيبا». من امروز چیز عجیب‌الخلقه‌ای را دیدم.

یا مثل آن‌جاکه در بیان حاجی سبزواری در «شرح منظومه» این‌گونه آمده است:

یعنی «أزمة الأمور»؛ یعنی مهار و اختیار همه‌چیزها به‌دست خداوند است.

این امور به‌معنای اشیاء است و همه هم یک‌جا از خداوند مدد می‌خواهند.

    6. الحادثه

معنای دیگر امر که واردشده، به‌معنای حادثه است.

مثلاً وقتی‌که می‌گوییم: امر کربلا، امری عجیب است؛ یعنی حادثه‌ی کربلا حادثه‌ای عجیب است.

«هل حدث امر؟»؛ یعنی «هل حدث حادثة؟».

«وقع اليوم امر»؛ یعنی «وقع اليوم حادثه».

    7. الغرض

معنای دیگری که واژه‌ی امر دارد به‌معنای غرض و هدف است.

مثلاً وقتی‌که می‌گوییم: «جاءنی فلانٌ لامرٍ کذا»؛ فلانی برای این کار پیش من آمده بود؛ یعنی برای این هدف آمده بود.

یا وقتی‌که می‌گوییم: «جئتُ الیک لامر فلان»؛ برای کار فلانی پیش شما آمدم؛ «جئت لغرض فلان»؛ برای هدف حل کار فلانی پیش شما آمدم.

بنابراین لفظ «امر» از نگاه لغت مطابق آن‌چه که برخی از اصولیین نقل فرموده‌اند، در معانی متعددی استعمال شده است.

اما آن‌چه که از این مطلب مهم‌تر است و باید در ادامه پیگیری کنیم این است که کشف کنیم لفظ امر چگونه بر این معانی دلالت می‌کند و چگونه برای این‌ها وضع‌شده و چگونه استعمال شده است؟

آیا اصلاً، لفظ امر یک اصل است، یا دو اصل و بیشتر است؟!

آیا این معانی که برای لفظ امر بیان کردیم، همگی اشتراک لفظی هستند؛ یعنی لفظ به‌صورت مشترک لفظی در همه‌ی این‌ها وضع‌ شده است؟ یا اشتراک معنوی است؟

آیا در همه‌ی این معانی حقیقت است، یا در برخی حقیقت و در برخی دیگر مجاز است؟

در این‌جا چهار احتمال داده شده است که باید مورد بحث و بررسی واقع شود.

این‌ها مباحثی است که در ادامه باید به آن بپردازیم.


[5] - ر.ک؛ بدائع الأفكار، ج1، ص198 و 199.
[13] - ر.ک؛ نهاية الأصول، ج1، ص75.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo