درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری
1401/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیّت قول لغوی/ رأی مختار در مسئله حجّیّت قول لغوی
مروری بر مباحث گذشته
بحث در حجیت قول لغوی بود که فرمایشاتی را از مرحوم آخوند، حضرت امام و مرحوم آیت الله خویی عرض کردیم که اجمال نظریة این بزرگان به این صورت است که طبق نظر مرحوم آخوند در نهایت از باب ظنّ است و آن دو بزرگوار هم که قائل به حجیت نبودند. ما باید به این یکی دو نکته توجه داشته باشیم که قبلاً برای ورود در این بحث، عرض کردهایم:
مسئلة اول که همان مسئلة حجیت ظهورات است، در کلماتی که در بین مردم متداول است وجود دارد و این که شارع مقدس از این ظهورات ردع نکرده و نسبت به حجّیت کلام خودش امضاء هم کرده است. عرض شد که اگر به خاطر احتمال وجود قرینه یا قید شکّ در ظهور داشته باشیم، در آنجا اصالة الظهور را با پشتوانة اصالت عدم قرینه یا قید اجرا میکنیم و اگر شک در قرینیت موجود کردیم که یک چیزی هست، آیا این قرینیت دارد یا خیر؟ و نتوانستیم که مفاد و مراد گوینده را استظهار کنیم، کلامش مجمل میشود.
رأی مختار در مسئلة حجّیّت قول لغوی
حال بحث در حجیت قول لغوی است که آیا قول لغوی ظهور دارد یا خیر؟ حجیت دارد یا خیر؟ آیا حجیتش از باب شهادت است که تعدد و عدالت لازم داشته باشد؟ یا از باب قول خبره است که وثوق به کلام و خبرویت اش کفایت میکند؟ ما وقتی که روال کار لغوی را ملاحظه میکنیم، لغوی به حسب ظاهر، مستعملات رایج در کلام عرف را بررسی میکند. در هر زبانی، اهل لغت و لغویین آن زبان، آن کلماتی را که رایج است در بین آن زبان جمع میکنند و گاهی ملاحظه میشود که دقتهایی در این الفاظ میکنند؛ به این صورت که لفظ معنای اصلیاش چیست؟ و معنای فرعی و اشتقاقیاش چیست؟ این ها را ملاحظه میکنیم. البته این نظری که عرض میکنم را بعضی از بزرگان نیز بیان فرمودهاند. بهعنوانمثال صاحب کتاب محصول، آیت الله سبحانی؛ به نظر رسید که فرمایش ایشان فرمایش خوبی با این تاییدات و توجیهات است. این که ما ملاحظه میکنیم که در عصر ائمه علیهمالسلام کتابهایی در این رابطه نوشته شده است. مثل کتاب العین برای خلیل و بعدش جمهره ی ابن درید که خلیل در حدود سال 170 بوده است و جمهره هم به همین صورت که تقریباً در سال 300 بوده است و نیز مقائیس اللّغة ابن فارس، ملاحظهای که شد، اینها یک دقتی در آن منقولات نزد عرف کردهاند و همین طور اساس اللّغة برای زمخشری هم دقت هایی داشتند. در عصرهای مختلفی می بینیم با اجمال یا تفصیل که اول مجمل وارد شدند، مثلاً کتاب العین مجمل است بعد هم به صورت تفصیل وارد شدند؛ مثلاً لسان العرب تا عصر حاضر را می توان نام برد.
ما کتابهای اولیه را که در لغت تدوین کردهاند، این ها را که ملاحظه میکنیم آن کلماتی را که در بین عرب رایج و مرسوم بوده است بررسی کردهاند و به کلمات این ها رجوع میشد و این آقایان نوعاً برای ارائة معنا، استشهاد به آیات یا احادیث یا اشعار عرب میکردند؛ مخصوصاً اشعار عرب در تمسکاتشان زیاد هست؛ مثالهایی که بین مردم و بین عرب برای فهم مطالب رایج بوده است. اینها نشان دهندة این است که این آقایان یک ممارست و خبرویتی در ارائة مطلبشان داشتهاند و صرف شنیدن نبوده است؛ لذا ملاحظه میشود که عدهای از این ها عمرشان را در تحقیق کلمات در بین مردم گذراندهاند و سیرة عقلاء نیز رجوع به این اهل خبره است که در هر فنّی ملاحظه میکنیم که عقلاء به اهل خبره در آن فنّ با احراز اطمینان به آنها رجوع میکنند؛ بنابراین نمیتوانیم بگوییم که این عمل مربوط به عقلاء زمان ماست؛ بلکه در زمان ائمه علیهمالسلام هم بوده است. وقتی که یک سیرهای در یک بابی روشن و مسلّم شود و از جانب ائمه علیهمالسلام آن سیره ردع نشود، آن سیره مورد تأیید است و لااقل کلام آنها اطمینان میآورد؛ لذا دلیلی که بر حجّیت کلام لغوی میتوان بیان کرد، همین تکیه بر سیرة عقلاست که در همة زمانها بوده است که البته در متأخرین از اهل لغت، خیلی کارهای تحقیقی نیست و نوعاً به آن کلمات لغویینی که برای آنها مورد اطمینان بوده است اکتفاء کردهاند؛ لذا ملاحظه میکنیم در لسان العرب که نسبت به ما متقدّم میشود؛ اما او هم از متأخّرین است، استشهاداتی به کتاب العین یا مقائیس ابن فارس و امثال این ها میشود. این روش به ما نشان میدهد که این افراد اهل خبره بودهاند؛ مخصوصاً در آن زمانی که زمان بیان معارف دین و گفتن مسائل دینی از زبان ائمه علیهمالسلام بوده است. به هر حال به نظر میرسد که این دلیل، دلیل خوبی است.
از طرفی هم ما ملاحظه میکنیم که گاهی در تاریخ ادب عربی، به کلماتی از ابن عبّاس و امثال این ها در بیان مطالب استشهاد میشود. درکتاب اتقان، سیوطی این کلام را از ابن عبّاس نقل میکند که گفته است که «شعر دیوان عرب است که وقتی که برای ما حرفی از قرآن که به لغت عرب نازل شده است مجهول و مخفی باشد، به دیوان عرب که شعر باشد رجوع میکنیم و معرفتمان را از این ها میگیریم.». «وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: "الشِّعْرُ دِيوَانُ الْعَرَبِ فَإِذَا خَفِيَ عَلَيْنَا الْحَرْفُ مِنَ الْقُرْآنِ الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ بِلُغَةِ الْعَرَبِ رَجَعْنَا إِلَى دِيوَانِهَا فَالْتَمَسْنَا مَعْرِفَةَ ذَلِكَ مِنْهُ".»[1] این نشان دهندة این است که یک مرجعیتی نزد عقلاء در کلمات اهل لغت بوده است؛ لذا کلمات آنها با اطمینان به آنها یک نوع اطمینانی میآورد.
علاوه بر این که مرحوم شیخ هم نکتهای را فرموده است که نکتة ایشان هم حائز اهمیت است که ایشان در پایان بحث حجیت کلام لغوی، بعد از ردّ و ایرادها میفرماید که انصاف این است که موارد نیاز به قول لغویین بیشتر از این است که بتوانیم احصاء کنیم؛ به گونهای که بتوانیم افراد مشکوک را داخل یا خارج کنیم؛ اگر چه میفرماید که معانی بدون مراجعه به کلام لغوی فیالجمله معلوم است. «هذا و لكنّ الإنصاف أنّ مورد الحاجة إلى قول اللغويّين أكثر من أن يحصى في تفاصيل المعاني بحيث يفهم دخول الأفراد المشكوكة أو خروجها، و إن كان المعنى في الجملة معلوما من دون مراجعة قول اللغويّ، كما في مثل ألفاظ «الوطن»، و «المفازة»، و «التمر»، و «الفاكهة»، و «الكنز»، و «المعدن»، و «الغوص»، و غير ذلك من متعلّقات الأحكام ممّا لا يحصى» [2] اما به هر حال اجمالاً از فرمایش ایشان استفاده میشود که کلام لغوی یک نوع اطمینانی دارد.
بنابراین اگر هم ما فرض کنیم که باب علم و علمی در احکام منفتح است، این ملازم با این است که ما بگوییم که قول لغوی در آن مواردی که استنباط احکام به آن مبتنی است، حجیت دارد. ممارست با کلمات اهل لغت، در فهم موضوعات برای انسان، ورزیدگی را میآورد؛ و گاهی هم در فهم کلمات به آنها رجوع میشود؛ لذا ملاحظه میکنیم، علاوه بر این که یک لغت عام در بین عقلاء داریم، یک لغتهای خاص هم داریم؛ در علومی میبینیم که اصطلاحات آن علوم جمع شده است و این ها برای اهالی آن علم خاص مرجعیت پیدا میکند. غرضم این است که اهل لغت چیزی را از خودشان جز انعکاس با دقت کلمات عرف چیزی را ندارند؛ بنابراین برای روشن شدن مفاهیم لغات رجوع به کلمات آنها یک اطمینانی میآورد و این طور نیست که فقط حسِّ تنها باشد؛ لذا میبینیم در کلمات فقهاء هم اجمالاً استناد به کلمات اهل لغت هست. این استناد نشاندهندة این است که کلمات آنها یک اطمینانی میآورد؛ در نهایت حداقل مانند کلام مرحوم آخوند به عنوان ظنّ مطلق است. اگر هم به این حدّ هم نگوییم، باز کلام مرحوم آخوند را در این جا قائل میشویم از باب ظنّ مطلق که کلام اهل لغت حجّیّت پیدا میکند.
مؤیّد بودن یا حجیت داشتن کلمات اهل لغت
اشکال: قول لغوی را آن کسانی که قبول ندارند به عنوان موید میآورند؛ وگرنه به عنوان استناد اصلی که حجّیتش را قائل شویم، استناد نمیکنند.
استاد: چرا؟ چطور؟ این مطلب را کجا داریم؟
• به این دلیل که حجیت قول لغوی را قبول ندارد؛ اصلشان زیر سؤال میرود.
• خوب اگر کسی به حجّیتش قائل نشود، تأیید هم برایش فایدهای ندارد.
پرسش: اگر این طور است و فرض این دوستمان را بگیریم، مگر مؤیّد غیر از استناد است. استناد یعنی چه؟ اگر بخواهیم استناد دهیم، این استناد دهی به چه معناست؟ به معنای همین مؤید است.
پاسخ: بله؛ تأیید به نوعی استناد است.
حدود و ثغور حجیّت اقوال لغویّیون
پرسش: اگر قائل به حجیت قول لغوی بشویم، قول کدام لغوی را حجّت میدانیم؟ قول همة لغویون؟ چه طور میخواهیم مستند کنیم؟
پاسخ: آن کلماتی که اتفاق دارند، لااقل برای ما حجیت پیدا میکند و ما آن را میگیریم.
• اصلاً نیاز ما بیشتر در قول لغوی کلمات اتفاقی نیست؛ بلکه در مواردی که...
• اتفاق عرف یا اتفاق اهل فنّ؟
• اتفاق هر کدام. میخواهم عرض کنم که کلمات اتفاقی که برای ما خیلی مسئله نیست؛ نیاز ما به لغوی در عَلِمَ و جَهلَ نیست؛ ما میخواهیم در صعید و... سراغ قول لغوی برویم.
• غرض آن اطمینان است. اگر انسان اطمینان پیدا کرد حجیّت پیدا میکند.
اشکال: اطمینانی که شما میفرمایید دقیقاً همین بار را دارد؛ دقیقاً واژة اطمینان در علم اصول معنا دارد؛ اطمینان غیر از حجّیّت است.
پاسخ: حجّیّت یعنی چه؟ یعنی جواز عمل یا وجوب عمل.
• یعنی منجّز است.
• قول لغوی هم به همین صورت است؛ به همین معنا به قول لغوی استناد میکنند.
حجیت اطمینان شخصی یا قول لغوی
اشکال: اگر اطمینانی حاصل کرد، قول لغوی حجّت است؛ اما از باب اطمینان بنده است؛ نه از باب قول لغوی.
پاسخ: اگر من خودم اطمینان پیدا میکردم و خودم میدانستم که سراغ او نمیرفتم؛ او چون اهل فنّ است مثل جاهای دیگر که اگر انسان خودش اهل فنّ باشد، به همان کارهای خودش تکیه میکند. این که انسان به اهل فنّ رجوع میکند، از این باب است که اطمینان دارد به کلامش.
• سؤال روشن بنده این است که اگر شما قائل به حجیّت قول لغوی هستید، در تعارضات لغویون چه میفرمایید؟ آیا میفرمایید حجّت نیست؟
• اگر برای انسان...
• نه با فهم شخصی کاری نداشته باشید؛ اگر دو شخص لغوی در یک کلام تعارض دارند، آیا این قولشان حجّت است یا خیر؟
• ملاحظه بفرمایید؛ ما قرار است به آن لغوی رجوع کنیم؛ درست است؟ وقتی که دو دکتر وجود دارند و هر دو دکترند و ما یکی از آنها را خبرهتر میدانیم، به او رجوع میکنیم.
• پس میفرمایید که در میان لغویها قول لغوی خبرهتر حجّت است؟
• بله.
• آن لغوی خبرهتر کیست؟
• این که کیست، بحث مصداق است که چیز دیگری است. اشکال در مصداق که نباید کنید؛ بحث علمی است. صحبت ما کلّیتی در علم اصول است. این که حال چه کسی خبره است و چه کسی أخبَر است؟! این دیگر بستگی به خود کسی دارد که به آن استناد میکند.
• اتفاقاً به همین جهات عرض میکنم که کلّاً حجّت نیست؛ چون اوّلاً لغوی کیست؟ دچار خدشه میشویم.
• لغوی را گفتیم؛ آن کسی که با دقت کلمات را ارائه میدهد و یک نظری دارد. یعنی عن حسٍّ نیست که این آقایان گفتهاند که شهادت باشد و تعدّد و عدالت لازم داشته باشند. دوم اینکه در اختلاف چه کار کنیم؟ گفتیم که عقلاء چه کار میکنند؟ در یک فنّ سراغ کسی میروند که خبرهتر است. اگر کشف نکردند و اطمینان حاصل نشد توقّف میکنند.
• پس باز هم شما مسئله را روی قول او نبردید؛ بلکه بردید روی اطمینان فرد.
• خوب بله؛ چرا دقّت نمیکنید؟! بحث رجوع به خبره بر همین اساس است؛ بر اساس اطمینان است. آن حجّیت پیدا میکند. یعنی کلام او برای این معنا مثل ظنون، طریق است ؛ ظنون طریقیت دارند.
• خوب این که حجیت نشد استاد.
• حجّیت یعنی جواز یا وجوب عمل دارد.
• حجّیت یعنی منجّزیت و معذّریّت دارد.
• بله؛ همین را عمل میکنیم.
• آیا کلام آقای ابن سیده معذّر و منجّز هست یا خیر؟ اگر معذّر است که هر موقع او به من گفت که صعید این معنا را میدهد، بگویم چشم، اگر نیست...
پاسخ یکی از شاگردان به اشکال: در خبر واحد هم همین است؛ دو نفر عادل هستند، تعارض که کرد میبینیم که کدام أعدل است بعد کلامش حجّت است.
استاد: بله؛ بحث اصولی، بحث کلّی است؛ بحث شخص نیست. شما خلط میکنید؛ سراغ شخص می روید. آن را باید همان شخصی که قائل به حجّیت است اطمینان به کلامش، برایش محرز شود.
پرسش: (صوت مشخص نیست)
پاسخ: اگر بدانیم که موافق با واقع است که به علم عمل کردهایم. بحث ما همین جاست که علم به مطابق با واقع نداریم؛ این طریق است که امکان مطابقت دارد و امکان مطابق ندارد.
اشکال: پس حجّت نیست.
پاسخ: چرا؟ بحث خبر واحد هم همین است.
• خبر واحد ممکن است که مطابق باشد یا نباشد. بأیّ نحوٍ کان برای من حجّت است.
• این هم همین است؛ چرا دقت نمیکنید؟ اینجا هم احتمال مطابقت و احتمال عدم مطابقت دارد؛ پس اینجا هم حجت است؛ دیگر شما چرا نقض میکنید؟ همین را داریم دربارة خبر واحد هم میگوییم؛ دربارة اهل خبره هم میگوییم.
• یعنی اگر دو تا اهل لغت هم با یکدیگر معارضه کردند، همان ادلة تعارض دو حجت در این جا هم میآید؟
• بله؛ همان ادلّه در این جا میآید. اگر یکی خبرویتش بیشتر بود، عقلاء سراغ او میروند.
اشکال: گویا خلأیی که در این بحث هست، در مورد سوابق دو نفر در روایت، نشان شناخت این ها مضبوط است...
پاسخ: این هم نزد عقلاء مضبوط است که اگر کسی خبرویتش بیشتر باشد، اطمینانآورتر است. ملاک رجوع به خبره اطمینان است و آن کسی که عند التعارض خبرویتش بیشتر است، اطمینانآورتر است؛ سراغ او میروند. ملاکش این است.
• خبرویت را از کجا بگیریم؟
• اینکه عرض کردم یک بحث دیگری است...
• در فقه مضبوط است؛ ولی در لغت خیر.
• خبرویت را عرض کردیم که یک اعمال نظر در لغات میکند و اصل را پیدا میکند و دیگران را به آن اصل ارجاع میدهد. خوب خبرویت در هر چیزی متناسب با خودش است. در صنعت به نوعی است. در بحثهای عقلی به نوع خودش است. در واقع همان اطمینان مطرح است.
• همین که اطمینان را آوردیم، نشان میدهد که دیگر اصلاً حجّیت نیست. اطمینان برای حجّیت من است نه اینکه به قول او باشد. یک مثال عرض کنم: شرع میگوید که در قضاوت دو شاهد عادل حجت است؛ چه آقای قاضی میخواهد اطمینان به دست بیاورد یا نیاورد! این که مهم نیست. چون حجیت را برای این جعل کرده است. آیا حجّیّت برای قول لغوی حجّت شده است؟
• این جعل عقلائی و آن جعل شرعی است؛ چرا خلط میکنید؟
• عقلاء هم همچین جعلی ندارند؛ الآن میگویند که چون دسترسی نداری، به آن رجوع کن؛ اگر به اطمینان رسیدی، رسیدی! اگر نرسیدی هیچ!
• نه عقلاء میگویند که چون خبره است به او رجوع کن...
• بله سر این که دعوا نداریم...
• احسنت؛ پس چون اهل خبره است، برای انسان اطمینان میآورد و کلامش طریقیت دارد. لذا اگر خود...
پاسخ یکی از حاضرین: اگر بین عقلاء دعوا و نزاع پیش بیاید؛ چه کار میکنند؟ دیگر به شرع رجوع میکنند. همان که اشاره کردید و اگر مستند داشته باشند، به همان مستند رجوع میکنند تا اطمینانشان به دست بیاید. غیر از این نیست؛ در دعوای حقوقی هم همین است. فلذا اطمینانی که ما میگوییم، طریقیتی که میآورد برای ما محرز است.
استاد: بله.
حجیت یا عدم حجیت قول لغوی در صورت عدم حصول اطمینان
اشکال: ما اختلافی در این نداریم که باید به اهل لغت رجوع کنیم؛ این را قبول داریم. منتها حرف ما این است که شما حرف او را حجّت میدانید که من رجوع کردم باید عمل کنم. اگر میگویید که اگر اطمینان حاصل شد، این دیگر...
پاسخ: حجّیتش از باب اهل خبره است و اهل خبره هم اطمینان میآورند؛ فلذا ما به کلام او بهعنوان طریقیت عمل میکنیم. مثل ظن مطلق؛ ظنّ مطلق چگونه بود که مرحوم آخوند فرمود؟ ما یک مقداری بالاتر میگوییم که اطمینان آور است که ملاکش هم کار عقلاء است و شارع مقدس هم کار عقلاء را به لحاظ اطمینانش حجت کرده است.
• بنابراین تا این جا فرمودید که اگر اطمینان حاصل نشد...
• بله؛ اگر اطمینان حاصل نشد، حجت نیست. در خبرویتش در واقع شکّ کردهایم. موضوع محرز نشده است. یا اینکه تعارض آمده است و نتوانستهایم یکی را ترجیح دهیم؛ در آن جا توقف میکنیم. مثل تعارضات دو خبر واحد که در آن جا طبق تعبّد عمل میکنیم و در این جا طبق روش عقلاء عمل میکنیم.
مناط حجیت قول لغوی
پرسش: اگر کسی قائل شد به این که حجّیت قول لغوی هست منتها این حرفی که میزند نسبت به عامّ این مسئله است. این را میخواهم بپرسم که مناط حجّیت قول لغوی را چه چیزی میدانند؟
پاسخ: اهل خبره است.
• پس اهل خبره بودن خودش موضوعیت دارد از این حیثی که در همان بحث التحقیق آقای مصطفوی میکردیم که خودشان دخل و تصرّف داشته باشند و صرفاً گرد آوری نباشد. درست است؟
• بله.
• پس این حرف را باید همه جا بزنیم.
• بله؛ اهل خبره در هر جایی عقلاء به کلامشان عمل میکنند و اطمینان دارند؛ چون اهل خبره هستند.
• مناط را میخواهم عرض کنم؛ مناط ما این جاست که پس هر جایی که اهل خبره بود؛ اما صرفاً گردآورنده بود، خبره نیست.
• خیر نیست؛ آن را که عرض کردیم. آن فقط شهادت است و تعدّد و عدالت و... برایش معتبر است.
• پس خیلی از رشتههایمان را باید دسته بندی کنیم؛ مثلاً شخص باید حتماً متخصص زمینة چشم باشد؛ وگرنه آن کسی که متخصّص داخلی است، نمیشود در زمینة چشم خبره باشد.
• نخیر نمیتواند؛ طبق این اهل خبره نیست. بله نسبت به من که چیزی بلد نیستم، اهل خبره است؛ اما وقتی که آن متخصّص نبود، آیا در این صورت مردم به آن پزشک عمومی رجوع نمیکنند؟
• یعنی صدتا پزشک عمومی هم به من بخواهند بگویند که روزه نگیر، حجیت ندارد.
• بله. اگر متخصّص باشد. اگر متخصص باشد، به آن متخصّص رجوع میشود. اما اگر نباشد، به همین عمومی رجوع میکنند و این عمومی نسبت به من اهل خبره میشود؛ بنابراین این اهل خبره بودن مقول به تشکیک است و یک اطمینانی میآورد که مردم در عملکردشان متوقف و متحیر نمیمانند. در کلمات اهل لغت هم به همین صورت است؛ لذا ملاحظه میکنیم که در تفسیر مثلاً مرحوم طبرسی در مجمع البیان چه قدر به کلمات اهل لغت استناد میکند و همین طور در قبلیها هم چنین است. حال این در بحث تفسیر است؛ در بحث فقهی هم به همین صورت است.
حال بحث دیگری دارد که بحث حجیت اجماع منقول به خبر واحد است که ان شاء الله در جلسة آینده عرض خواهیم کرد.