درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1401/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امارات/ حجّیت اجماع منقول به خبر واحد/ بحث مرحوم آخوند در باب حجّیت اجماع منقول به خبر واحد

 

فرمایش مرحوم آخوند در حجّیت اجماع منقول به خبر واحد

بحث در حجیت اجماع منقول به خبر واحد است. مرحوم آخوند رضوان‌الله علیه اول می‌فرمایند که این اجماع نزد بیشتر کسانی که قائل به حجیت خبر واحد شده‌اند حجت است؛ چون از افراد خبر واحد به حساب می‌آید. اگرچه به طور خاص در رابطه با آن نکته‌ای نگفته‌اند، منتها آن را از افراد خبر واحد دانسته‌اند. ایشان می‌فرمایند که اگر ما بخواهیم با ادله عامه یا مطلقه اعتبارش را بیان کنیم باید چند امر را عرض کنیم. «الإجماع المنقول بخبر الواحد حجة عند كثير ممن قال باعتبار الخبر بالخصوص من جهة أنه من أفراده من دون أن يكون عليه دليل بالخصوص فلا بدّ في اعتباره من شمول أدلة اعتباره له بعمومها أو إطلاقها»[1] سه مطلب را ایشان بیان می‌کنند که اولاً اجماع چه صورت دارد و چگونه شکل می‌گیرد؟

 

وجه حجّیّت اجماع در کلام ایشان و قاعدة لطف و طریق حدس

نکته اول این است که وجه اعتبار اجماع این است که شخص، قطع به رأی امام علیه‌السلام می‌کند و مستندِ حاکیِ اجماع هم بنا بر رأی خودش این است که امام علیه‌السلام در این اجماع داخل است؛ اگرچه شخص امام شناخته شده نباشد، اما اجمالاً در این اجماع داخل است و یا قطع پیدا می‌کند به آنچه که حکایت می‌کند و عقلاً از باب لطف، حضرت هم داخل هستند. چون باب لطف یک دلیل عقلی است که ضرورت مسئله رسالت و امثال این مباحث را در علم کلام طبق قاعدة لطف اثبات کرده‌اند. اینجا هم به این صورت است؛ یا این که مثلا عادتا نه عقلا بگوییم. عادتاً یا اتفاقاً امام در بین مجمعین وجود دارد؛ از این که رای حضرت حدس زده می‌شود؛ اگرچه ملازمة عقلی و عادی نباشد که می‌فرماید ظاهر ادعای اجماع نزد متأخرین همین است که به صورت عادی یا اتفاقی حدس می‌زنند که رأی امام با نظر مجمعین باشد؛ بعد شاهد می‌آورند که وقتی که اشکال می‌شود که مخالفی هست در بین مجمعین که معلوم النسب است و عصرش منتقضی است، استناد به قاعده لطف می‌کنند؛ از این استناد استفاده می‌شود که بعضی‌ها با این دلیل عقلی می‌خواهند وجود امام را در بین قول مجمعین احراز کنند. اگرچه بعضی از بزرگان، اوحدی از علما، ارتباط شخصی با آن حضرت داشتند و گاهی حکمی را از آن حضرت مانند مقدس اردبیلی یا سیّد بحرالعلوم رضوان‌الله علیهما سوال کرده‌اند؛ اما به‌هرحال این اجماعی که در اینجا مطرح می‌شود، یا از باب قاعده لطف پشتوانه عقلی دارد یا حدسی است؛ به صورت عادت یا اتفاق حدس می‌زنند که امام در بین آنها داخل است. این نکته اول در رابطه با شکل گیری اجماع و حجّیّت اجماع است. اگر کسی بگوید که حجت است از این باب قائل به حجیت است.[2]

 

انحاء نقل اجماع

نکته دومی که می‌فرمایند، درباره انحاء نقل اجماع است که گاهی رأی امام، در ضمن نقل حدسی کلام امام نقل می‌شود که غالباً می‌فرمایند که اینچنین است. گاهی هم به صورت حسّی که این را می‌فرماید که خیلی نادر است؛ اما عمدتاً این قسمش به صورت حدسی است؛ گاهی هم در نقل اجماع، سبب نقل می‌شود؛ حال حاکی اجماع سببش را یا عقلی یا عادی یا تفاقی نقل می‌کندکه این جا الفاظ نقل هم می‌فرمایند که مختلف است. گاهی به صورت صراحت است؛ گاهی به صورت ظهور است. گاهی نقل سبب می‌شود و گاهی، هم نقل سبب و هم نقل مسبب می‌شود که همان قول امام باشد. سبب همین راه است؛ مسبب هم همان فرمایش امام است. «الأمر الثاني أنه لا يخفى اختلاف نقل الإجماع فتارة ينقل رأيه عليه السلام في ضمن نقله حدساً كما هو الغالب أو حساً و هو نادر جداً و أخرى لا ينقل إلا ما هو السبب عند ناقله عقلاً أو عادة أو اتفاقاً و اختلاف ألفاظ النقل أيضاً صراحة و ظهورا و إجمالاً في ذلك أي في أنه نقل السبب أو نقل السبب و المسبب.»[3]

 

حجیت یا عدم حجیت اجماع منقول

مطلب سومی که اینجا بیان می‌فرمایند، اوّلاً: در رابطه با حجّیّت چنین اجماعی است که آیا ما می‌توانیم قائل به حجیت شویم؟ می‌فرماید که اگر قطعاً اجماع عن حسٍّ باشد، به لحاظ حجّیت خبر واحد، این هم حجیت پیدا می‌کند؛ حال نقل سبب یا مسبب باشد. بعدش هم می‌فرمایند که البته چنین چیزی در زمان غیبت موهوم است و خیلی سست است که کسی یک چنین ادعایی را در نقل اجماعش کند که به صورت حسی باشد و همه اقوال را دیده باشد یا اینکه مثلاً حساً با امام مواجه شده باشد و به عنوان نقل اجماع این را بیان کند. «أنه لا إشكال في حجية الإجماع المنقول بأدلة حجية الخبر إذا كان نقله متضمناً لنقل السبب و المسبب عن حس لو لم نقل بأن نقله كذلك في زمان الغيبة موهون جداً»[4]

ثانیا همین‌طور اگر ما بگوییم که نقل اجماعش فقط نقل عن حسٍّ سبب می‌کند الا اینکه این به نظر منقول الیه سبب است ــ حال یا سبب عقلی که از باب قاعده لطف منقول الیه کشف قول امام می‌کند یا به صورت عادی یا به صورت اتفاقی ــ می‌فرماید اگر این‌طور باشد، یک چنین نقل اجماعی مانند اجماع محصّل خواهد بود؛ یعنی بدانیم کسی نقل اجماع با دیدن اقوال گوناگون می‌کند که از اینجا ما کشف قول امام را کنیم منقول الیه از نقل او کشف عقلی یا عادی یا اتفاقیِ قول امام را کند یا آثار قول امام را مترتّب می‌کند. «و كذا إذا لم يكن متضمناً له بل كان ممحضاً لنقل السبب عن حس إلا أنه كان سبباً بنظر المنقول إليه أيضاً عقلاً أو عادة أو اتفاقاً فيعامل حينئذ مع المنقول معاملة المحصل في الالتزام بمسببه بأحكامه و آثاره.»[5]

ثالثا: اما اگر نقل اجماع به عنوان نقل مسبب باشد، یعنی کلامِ امام (نه کلام گویندگان) را نقل می‌کند منتها نه عن حسٍّ، بلکه به ملازمت عقلی ناقل نقل کند. با ملازمه‌ای که نزد خودش ثابت شده است، در اینجا کلام امام را، به قال از امام، حکمی را بیان می‌کند. اینجا می‌فرماید که ما دلیلی بر حجّیّتش نداریم؛ آن ادلة بر حجّیّت خبر واحد، اینجا شامل نمی‌شود. چون به‌هرحال چنین چیزی بر ما محرز نیست که شخص در این زمان با امام مواجه شده باشد و کلام امام را نقل کند. چون می‌فرماید که بنا عقلاء، غیر از این مطلب است و اگر منصرف از آیات و روایت بگوییم دلالت دارد، چنین موردی نیست. آیات و روایات جایی را دلالت می‌کند که شخص، هم سبب و هم مسبب را به نوعی عن حسٍّ بیان کند. «و أما إذا كان نقله للمسبب لا عن حسٍ بل بملازمة ثابتة عند الناقل بوجه دون المنقول إليه ففيه إشكال أظهره عدم نهوض تلك الأدلة على حجيته إذ المتيقن من بناء العقلاء غير ذلك كما أن المنصرف من الآيات و الروايات ذلك على تقدير دلالتهما [ذلك‌] خصوصا فيما إذا رأى المنقول إليه خطأ الناقل في اعتقاد الملازمة هذا فيما انكشف الحال.»[6]

می‌فرماید که این در صورتی است که حال معلوم باشد؛ ما بدانیم که این مجمعین ناقل اجماع، یک چنین روندی را دارد؛ عن حس یا سبب رو نقل می‌کند که این حجت است؛ اما اگر مسبّب باشد که این خیلی مشکل است پذیرشش که قول امام را عن حس بیان کند؛ اما اگر از غیرحس باشد و منقول الیه این را کشف عقلی عادی بداند، برای منقول الیه حجیت پیدا می‌کند.

اما آنجایی که امر مشتبه شد که این اجماعی که نقل شده است از چه نحو اجماعی است. آیا عن حس یا عن حدسٍ است؟ ایشان می‌فرماید که بعید نیست که ما بگوییم بنا عقلاء بر این است که عمل به خبر ثقه می‌کنند، آنجایی که بدانند عن حسٍّ است. یعنی باز آن قاعده کلی را مرحوم آخوند اینجا پیش می‌گیرد که بنا عقلاء بر این است، منتها آنجایی هم که احتمال بدهند که عن حدس است؛ اما علم اولیّه این است که عن حسٍّ است آن را می‌پذیرند و به این احتمال هم خیلی اهمیت نمی‌دهند که ببینیم عن حسٍّ یا عن حدس است. اما اگر اماره‌ای باشد که این نقل، عن حدس است یا از باب اعتقاد ملازمه است، در آن جایی که ملازمه‌ای نباشد؛ عقلاء عمل نمی‌کنند؛ خوب این یک قاعده کلی است. بناء عقلاء بر این است که خبری را که عن حسٍّ است و علم دارند که عن حسٍّ است عمل می‌کنند؛ البته باید ثقه و... باشد؛ اما آنجایی که عن حدسٍّ و از باب اعتقاد ملازمه باشد، عمل نمی کنند. «و أما فيما اشتبه فلا يبعد أن يقال بالاعتبار فإن عمدة أدلة حجية الأخبار هو بناء العقلاء و هم كما يعملون بخبر الثقة إذا علم أنه عن حس يعملون به فيما يحتمل كونه عن حدس حيث إنه ليس بناؤهم إذا أخبروا بشي‌ء على التوقف و التفتيش عن أنه عن حدس أو حس بل العمل على طبقه و الجري على‌ وفقه بدون ذلك نعم لا يبعد أن يكون بناؤهم على ذلك فيما لا يكون هناك أمارة على الحدس أو اعتقاد الملازمة فيما لا يرون هناك ملازمة»[7]

حال ببینیم از جهت جزئی اجماعات از این قبیل است یا خیر؟ که بر آن جایی که مشتبه است بناء عقلا را جاری کنیم. اجماعات منقول غالباً عن حدسٍ یا از باب ملازمه است تا وقتی که کشف نشود برای ما که ناقل این اجماع نقلش عن حسٍّ است، اعتباری ندارد؛ یعنی باید موضوع احراز بشود که این خبر عن حسٍّ است تا بناء عقلاء در آن جا جاری شود؛ پس ما باید ببینیم که اجماعات منقول که برای ما نقل می‌شود، مقدار دلالت الفاظش چقدر است؟ ولو به ملاحظه حال ناقل که ناقل را ببینیم؛ مثلاً شخص عالمی است، متتبعی است، دقیقی است و خصوصِ موضع نقل که آنجا ببینیم که دارد چه مطلبی را نقل می‌کند؟ اگر ما به همین صورت کشف حسی کردیم به همان مقداری که سبب قائم است، به همان مقدار اخذ می‌کنیم و الّا خیر اگر مقدارش مقدار ضعیفی باشد، تا وقتی که مقداری به آن اضافه نشود که از سایر اقوال یا امارات دیگر که این یک قول تامی شود؛ مثلاً از چندتا به صورت اجماع نقل می‌کند؛ مثلاً نظر چند نفر را دیده است و از آن کشف اجماع کرده و نقل اجماع می‌کند؛ می‌فرماید که این کفایت نمی‌کند. باید مقدارش، مقدار مُعتنا به باشد که عقلاء به نقلِ این واحد به آن منقول عنه اعتنایی کنند. «هذا لكن الإجماعات المنقولة في ألسنة الأصحاب غالبا مبنية على حدس الناقل أو اعتقاد الملازمة عقلاً فلا اعتبار لها ما لم ينكشف أن نقل السبب كان مستنداً إلى الحس فلا بد في الإجماعات المنقولة بألفاظها المختلفة من استظهار مقدار دلالة ألفاظها و لو بملاحظة حال الناقل و خصوص موضع النقل فيؤخذ بذاك المقدار و يعامل معه كأنه المحصل فإن كان بمقدار تمام السبب و إلا فلا يجدي ما لم يضم إليه مما حصله أو نقل له من سائر الأقوال أو سائر الأمارات ما به تم فافهم.»[8]

 

نتیجه‌گیری مرحوم آخوند از سه مطلب فوق

بعد از این سه مطلب، مرحوم آخوند یک نتیجه‌گیری می‌کنند که اگر اجماع منقول به خبر واحد از جهت حکایتش نسبت به نظر امام، حکایت تضمّنی یا التزامی، به صورت حسّی باشد، مثل خبر واحد است و می‌فرماید که برای منقول الیه، ادلّه اعتبارش اینجا را شامل می‌شود و تقسیم به خبر صحیح، خبر معتبر، خبر حَسَن می شود؛ اجماع هم به همین صورت می‌شود که بستگی دارد که آن کسی که این اجماع را نقل می‌کند در چه جایگاهی باشد؟ از جهت نقل سبب می‌فرماید که به مقداری که این اقوال با یک الفاظ معتنابهی یک کشفی از قول امام کند، معتبر است و الّا چنین اعتباری ندارد. «فتلخص بما ذكرنا أن الإجماع المنقول بخبر الواحد من جهة حكايته رأي الإمام عليه السلام بالتضمن أو الالتزام كخبر الواحد في الاعتبار إذا كان من نقل إليه ممن يرى الملازمة بين رأيه عليه السلام و ما نقله من الأقوال بنحو الجملة و الإجمال و تعمه أدلة اعتباره و ينقسم بأقسامه و يشاركه في أحكامه و إلا لم يكن مثله في الاعتبار من جهة الحكاية.»[9]

این خلاصه فعلاً فرمایش مرحوم آخوند که ما تا اینجا این نکته را از فرمایش ایشان استفاده می‌کنیم که اوّلاً اگر اجماع منقول به خبر واحد، عن حسٍّ باشد، از باب دیدن اقوال و لفظش هم لفظی باشد که نشان‌دهنده اقوال معتنابهی است، این بناء عقلاء را می‌توانیم اینجا جاری کنیم؛ اما اگر به این صورت نباشد، عن حدس باشد نمی‌توانیم؛ مگر اینکه منقول الیه به ملازمه عقلی خودش کلام امام را کشف کند. این یک بحث دیگری می‌شود؛ اما خود این، مثل خبر واحد است که گفته می‌شود که حجّت است؛ این به صورت کلی چه شخص اطمینان به اعتبارش کند یا نکند، ظن شخصی و اطمینان شخصی به اعتبار، در حجّیّت خبر واحد معتبر نیست؛ می‌گویند عقلاء این را معتبر می‌دانند. اینجا هم به همین صورت است که منتها یک مقداری با این خصوصیت، مرحوم آخوند این نکته را بیان می‌کند.

 

تنبیهات مرحوم آخوند در بحث

بعد در ادامه سه تنبیه می‌آورند که به هرحال یه جزئیاتی از بحث رو در این تنبیهات ذکر می‌کنند.

 

مبنای اجماع

تنبیه اول این است که مبنای دعوای اجماع، غالباً اعتقاد به ملازمه است. در این قسمت قبل کلیات را تقریباً بیان کردند؛ حال در این تنبیهات وارد جزئی می‌شوند که حالا بررسی می‌شود که این اجماعات منقول چگونه است؟ آیا مبنایش عن حسٍّ است یا به قاعده لطف تکیه می‌کند؟ مثلاً چندتا قول دیده و بین این اقوال و رأی امام، ملازمه قائل شده و ادعای اجماع کرده است. در تنبیه اول ایشان این را می‌فرمایند که مبنای غالب اجماعات از نظر عقلی، همان قاعده لطف است که این برای ما محرز نیست یا اتفاق است که رای امام را از فتوای عده‌ای حدس می‌زند که این هم مسلم نیست. «أنه قد مرّ أن مبنى دعوى الإجماع غالباً هو اعتقاد الملازمة عقلا لقاعدة اللطف و هي باطلة، أو اتفاقاً بحدس رأيه عليه السلام من فتوى جماعة و هي غالباً غير مسلمة»[10]

اما اینکه اگر بگوییم مبنای اجماع، علم به دخول امام، شخصاً، در این جماعت یا علم به رأی امام است ــ چون به هر حال شخص اطلاع پیدا کرده است به ملازمات رأی امام از فتاوا ــ این را هم می‌فرماید که کم است؛ ما خیلی به ندرت داریم که اجماعاتی که نقل می‌شود، ناقل، علم به رأی امام از باب ملازمه داشته باشد. «أما كون المبنى العلم بدخول الإمام بشخصه في الجماعة أو العلم برأيه للاطّلاع بما يلازمه عادة من الفتاوى فقليل جداً في الإجماعات المتداولة في ألسنة الأصحاب كما لا يخفى‌»[11]

پرسش: اگر امام داخل در اجماع باشد که دیگر آن اجماع برای ما اجماع نیست؛ چون امام نظرش را می‌دهد و اجماع در صورتی است که ما نظر امام را نداشته باشیم.

پاسخ: بله؛ باید کاشف از نظر امام باشد.

خلاصه دارند آن شقوق اجماعات را بیان می‌کنند که یک چنین اجماعی در اجماعات منقول خیلی کم داریم؛ بلکه اصلاً می‌فرماید ما نمی‌توانیم علم به دخول امام حتی مجملاً در زمان غیبت داشته باشیم. اگرچه بعضی از بزرگان تشرّف پیدا کرده‌اند و به خاطر بعضی از اسباب اخفا کرده‌اند؛ اما به‌هرحال در کلام امام صراحت نداشتند؛ اگر در فرمایش امام صراحت داشتند که امام این را فرمود، آنجا حجّیّت پیدا می‌کرد؛ اما با بحث نقل اجماع است که می‌خواهیم از این نقل اجماع، دخول امام را کشف کنیم. پس می‌فرماید که در آن اجماعی که از باب نقل سبب باشد، به همان مقداری که ما احراز می‌کنیم با قرائن حالی و مقالی، معامله اجماع محصل می‌کنیم اگر از باب نقل سبب باشد؛ یعنی خود ما نتوانستیم و دسترسی نداریم به‌هرحال آن شخص بزرگ دسترسی داشته با اقوال و آن اقوال را نقل کرده به مقداری که معتنابه است. «بل لا يكاد يتّفق العلم بدخوله عليه السلام على نحو الإجمال في الجماعة في زمان الغيبة و إن احتمل تشرّف بعض الأوحدي بخدمته و معرفته أحياناً ف لا يكاد يجدي نقل الإجماع إلا من باب نقل السبب بالمقدار الذي أحرز من لفظه بما اكتنف به من حال أو مقال و يعامل معه معاملة المحصّل‌»[12]

 

تعارض اجماعات

تنبیه دوم آنجایی است که اجماعات به هر حال متعارض درآید؛ می‌فرماید که این تعارض اولاً به حسب مسبّب برای ما پیش می‌آید؛ مثل دو فرمایش امام صادق علیه‌السلام که برای ما به حسب ظاهر، متعارض ظهور پیدا می‌کند؛ اینجا هم به همان صورت است. «أنه لا يخفى أن الإجماعات المنقولة إذا تعارض اثنان منها أو أكثر فلا يكون التّعارض إلا بحسب المسبّب‌»[13]

اما تعارض به حسب سبب چگونه است؟ که به‌هرحال هم این بزرگ و هم بزرگ دیگر می‌گوید که اجماع بر این مطلب است که این قهراً این اسباب متعدّد باید با مسبّب متعدّد باشد که تعارض پیش بیاید و الّا اگر چندتا از بزرگان ادعای اجماع بر یک مطلب کنند، اینجا تعارض معنا ندارد اما به هرحال فعلا اون تعارض به حسب سبب است که ایشان می‌فرماید که ممکن است چنین تعارضی پیش بیاید و همه هم راست می‌گویند لکن می‌فرماید که نقل فتاوا به طور اجمال به لفظ اجماع، این در این هنگام، نمی‌تواند اینکه سبب یا جزء سبب باشد؛ چون در آن اختلاف است. مگر اینکه در یکی از این نقل اجماع‌ها یک خصوصیتی باشد که منقول الیه قطع پیدا بکند که این نقل اجماع، رای امام را در بردارد؛ اینجا دیگر به طور ویژه حجّیّت برای منقول الیه پیدا می‌کند که از باب وجود بعضی قرائن با یک نقل اجماعی که نظر امام را با این نقل اجماع، به‌هرحال کشف کرده است. ایشان این مورد را ابتدائاً می‌فرماید که اشکالی ندارد الّا اینکه اگر کسی به فتاوا مفصلّاً اطلاع پیدا کند، این بعید نیست که کشفش پیدا شود الا اینکه اگر اطلاع اجمالی داشته باشد، کشفش خیلی محرز نمی‌شود. «أما بحسب السّبب فلا تعارض في البين لاحتمال صدق الكل لكن نقل الفتاوى على الإجمال بلفظ الإجماع حينئذ لا يصلح لأن يكون سبباً و لا جزء سبب لثبوت الخلاف فيها إلا إذا كان في أحد المتعارضين خصوصية موجبة لقطع المنقول إليه برأيه عليه السلام لو اطلع عليها و لو مع اطلاعه على الخلاف و هو و إن لم يكن مع الاطلاع على الفتاوى على اختلافها مفصلاً ببعيدٍ إلا أنه مع عدم الاطّلاع عليها كذلك إلا مجملاً بعيد فافهم.»[14]

خلاصه اینکه در این اجماع متعارض اگر منقول الیه به نوعی خودش بتواند به اقوال دسترسی پیدا بکند، مفصلاً این نقل اجماع برای او حجیت پیدا می‌کند؛ تقریباً مثل اجماع محصل می‌شود که اگر رأی امام را کشف کرد، قطعاً حجیت برایش محرز می‌شود.

 

اجماع منقول به تواتر

تنبیه آخر این است که می‌فرماید که از اینجا حال نقل تواتر هم روشن می‌شود که اگر شخص، نقل تواتر کلام امام را کند و بگوید که این فرمایش، این مطلب، متواتر است. اگر بخواهیم بگوییم این معتبر است، این نقل تواتر را باید بگوییم که باید به گونه‌ای باشد که این منقول إلیه کلام امام را احراز کند؛ مثلاً به‌عنوان‌مثال، این تواتر با چند قول به دست می‌آید؟ آیا پنج قول است؟ گاهی بعضی با سه تا قولی که مثلاً به‌عنوان‌مثال سه تا بزرگ یک مطلب را بگویند برایشان محرز شود. می‌گوید خیر؛ به این صورت تواتر محقّق نمی‌شود به اینکه کلام امام ثابت شود نزد منقول الیه. «أنه ينقدح مما ذكرنا في نقل الإجماع حال نقل التواتر و أنه من حيث المسبّب لا بد في اعتباره من كون الإخبار به إخباراً على الإجمال بمقدار يوجب قطع المنقول إليه بما أخبر به لو علم به‌»[15]

اما تواتر از حیث سبب چگونه است؟ ایشان می‌فرماید که به همان مقداری که دارد نقل تواتر می‌کند، به همان مقدار حجّیّت پیدا می‌کند. گاهی این نقل تواتر به گونه ای است که کمتر از آن حد متعارف است؛ منتها این منقول الیه، خودش هم یک مقداری که تحقیق کند، به نوعی به این تواتر می‌رسد که مجموعش تواتر می‌شود. حال که به‌هرحال اگر تواتر اثبات شود، در نقل سبب یک وجهی برای حجیت قول دارد؛ «و من حيث السّبب يثبت به كل مقدار كان إخباره بالتواتر دالاً عليه كما إذا أخبر به على التفصيل فربما لا يكون إلا دون حد التّواتر فلا بد في معاملته معه معاملته من لحوق مقدار آخر من الأخبار يبلغ المجموع ذاك الحد»[16] بنابراین در این تنبیه سوم، ایشان این را بیان فرمودند که نقل تواتر نسبت به کلام امام حجیت ندارد؛ اما نقل تواتر نسبت به سبب اگر به گونه‌ای باشد که اولاً این نقل، نقل کامل یا با تفحّص منقولٌ الیه به یک نقل کاملی باشد تا به تواتر کاملی برسد، آنجا این نقل تواتر برای او حجّیّت پیدا می‌کند.

این خلاصه فرمایش مرحوم آخوند در بحث اجماع منقول به خبر واحد که اجمالاً آن جایی که به‌هرحال این نقل، نقل سبب به صورت حسی باشد، حجت می‌دانند اگر کشف قول امام شود. در واقع این نتیجه گرفته می‌شود که اجماع، خودش فی حد نفسه، بدون کشف قول امام، حجیت ندارد؛ حال آن‌هایی هم که قائل به ملازمه هستند، آنها هم به همین جهت که عقلاً یا عادتاً یا اتفاقاً نظر امام را کشف می‌کنند.

این مطلب تا این جا که فرمایش مرحوم آخوند بود تا فرمایشات بزرگواران دیگر را هم عرض کنیم.

پرسش: (صوت واضح نیست.)

پاسخ: بله؛ مانند خبر واحد است؛ منتها یک ویژگی دارد که در خبر واحد که عقلاء حجّت می‌کنند؛ هم خبر و همه مخبر را با همدیگر در این جا اولاً خود خبر حجیت پیدا می‌کند و بعد هم از آن کشف مخبر را می‌کنیم که رأی امام از آن کشف شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo