درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری
1402/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امارات/حجیت خبر واحد /دلالت آیه اُذُن و بررسی اقوال و دلالت خبر اسماعیل بن جعفر الصادق ع
بحث در استدلال به آیاتی است که برای حجیت خبر واحد به آنها تمسّک شده است. آخرین آیهای که مرحوم آخوند میآورند، آیه أُذُن است که در سوره توبه آیه 61، عدهای از منافقین پیامبر اکرم صلواة الله علیه و آله را به نوعی مذمّت میکردند که ایشان گوش است که قرآن کریم هم ابتدا تکلیف آنها را معیّن میکند که این ها با این صحبتهایشان و برخوردهایشان، نبیّ اکرم (ص) را اذیّت میکنند و طبق آیاتی که فرمودند که کسانی که پیامبر را اذیّت کنند، لعنت خدا بر آنها هست، این ها هم به همین صورت است. میآمدند سخنانی را میگفتند و حضرت هم به خاطر مصالح، برای این که مشکلی ایجاد نشود و تشنّج در جامعه ایجاد نشود، چیزی نمیفرمودند. ﴿وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾؛ بعد خدای متعال میفرمایند که: ﴿قُلْ أُذُنُ خَیْر لَکُمْ﴾؛ او گوش خوبی است برای شما و به نفع شما. ﴿یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾؛ هم به خدا ایمان دارد و هم برای مؤمنین. ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ﴾؛ در آخر آیه هم هست که ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[1] .
به هر حال به این قسمت از آیه که ﴿یؤمِن بالله و یؤمِن للمؤمنین﴾، تمسّک شده است که خدای متعال نبیّ اکرم (ص) را مدح کرده است به این که تصدیق میکند مؤمنین را که این تصدیقش به مؤمنین را همراه کرده است با تصدیقش نسبت به خدای متعال. پس این جا کأنّه خبر آنها را که میآیند نمّامی میکنند نسبت به یکدیگر، میپذیرد. طرف وقتی که سخن نمّام به گوشش میخورد که نمّامی کرده است، میرفت خدمت رسول اکرم (ص) و میگفت نگفتهام، حضرت او را هم تصدیق میکرد. همین را میگفتند که هم سخن ما را تصدیق میکند و هم سخن دیگری را «و منها: آية الاذن، "وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ." فإنّه تبارك و تعالى مدح نبيّه بأنّه يصدّق المؤمنين و قرنه بتصديقه تعالى.»[2] . مرحوم آخوند میفرمایند که این آیه دلالت میکند بر این که حضرت زود قطع پیدا میکند، نه این که تعبّداً به قول غیر عمل کند. و مقصود از تصدیق آن حضرت این است که آن آثاری را که به نفع آنهاست مترتّب میکند که به ضرر غیرشان نباشد؛ نه این که همه آثار را مترتّب کند بر سخن آنها که بحث ما در حجیّت خبر واحد این است «و فيه: أوّلا: أنّه إنّما مدحه بأنّه اذن، و هو سريع القطع، لا الآخذ بقول الغير تعبّدا. و ثانيا: أنّه إنّما المراد بتصديقه للمؤمنين هو ترتيب خصوص الآثار الّتي تنفعهم و لا تضرّ غيرهم، لا للتصديق بترتيب جميع الآثار، كما هو المطلوب في باب حجّيّة الخبر.»[3] . لذا میبینیم که هر دو طرف را خدای متعال دارد بیان میکند. تصدیقش را به نمّام که میگوید من نمّامی نکردهام و هم تصدیقش، خدا را که خدا خبر میدهد که او نمّامی کرده است؛ خدا را هم تصدیق میکند. پس منظور از تصدیق این است که این آثار را بر این سخنانشان مترتّب نکند. مثل این که در روایت آمده است که «کذِّب سمعَکَ و بَصَرَک عن أخیک»[4] ؛ چشم و گوشت را از برادر مؤمنت تکذیب کن؛ اگر چیزی را دیدی یا شنیدی، بگو خیر واقع نشده است که اگر 50 نفر قسم یاد کردند که یک سخنی گفته است و او گفت که من نگفتم، او را تصدیق کن و دیگران را تکذیب کن. مرحوم آخوند(ره) میفرمایند مقصود این است که تصدیقش کن به جنبهای که سود او داشته باشد و ضرر آنها نباشد؛ تکذیب کن یعنی ترتیب اثر به قسم آنها نده و الّا معنا ندارد که یک نفر را انسان تصدیق کند و 50 نفر را تکذیب، این مناسب نیست «و يظهر ذلك من تصديقه للنمّام بأنّه ما نمّه و تصديقه للّه تعالى بأنّه نمّه. كما هو المراد من التصديق في قوله عليه السّلام: "فصدّقه و كذّبهم" حيث قال- على ما في الخبر-: "يا أبا محمّد! كذّب سمعك و بصرك عن أخيك، فإن شهد عندك خمسون قسامة أنّه قال قولا و قال: لم أقله، فصدّقه و كذّبهم"، فيكون مراده تصديقه بما ينفعه و لا يضرّهم، و تكذيبهم فيما يضرّه و لا ينفعهم، و إلّا فكيف يحكم بتصديق الواحد و تكذيب خمسين!»[5] .
ایشان در پایان میفرمایند که در روایت هم هست که بعداً روایتش را میخوانیم که در قصّه اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام، ایشان هم تقریباً این را بیان میکنند که منظور از تصدیق در آن روایت این است که اگر عدهای گفتند که شخصی شارب الخمر است، به نوعی احتیاط کن و به او پول نده که بخواهد معامله کند «و هكذا المراد بتصديق المؤمنين في قصّة إسماعيل فتأمّل جيّدا.»[6] .
در این جا مرحوم آقای خویی (ره) مطلب خاصّی ندارند و همان نکتهای را که مرحوم آخوند بیان میکنند در رابطه با تصدیق، یعنی این که ترتیب اثر نده؛ نه اینکه بگو او واقعیت را میگوید که دلالت بر حجّیّت خبر واحد کند.
بعد یک کلامی را از مرحوم شیخ انصاری (ره) نقل میکنند که در این آیه شریفه چون سیاق مختلف است، میفرمایند: ﴿یؤمنُ بالله و یؤمنُ لِلمؤمنین﴾؛ آن جا ایمان با باء متعدّی شده است نسبت به خدا و نسبت به مؤمنین، با لام آمده است. مرحوم شیخ (ره) این جا فرموده است که مقصود از ایمان در دو جا، دو معناست؛ یک معنا اراده نشده است«و استشهد الشيخ على ما ذكرناه باختلاف السياق، و هو أنّ تعدية كلمة يؤمن بالباء في الجملة الاولى و باللام في الجملة الثانية تدل على اختلاف المراد من الإيمان في المقامين»[7] .
ایشان در جواب بیان میکنند که ایمان به معنای تصدیق قلبی است منتها آن چه را که انسان تصدیق میکند و متعلّق ایمان است، مختلف است؛ یک وقت وجود شیء است که در این طور جاها با باء متعدّی میشود «بالله»؛ مثل: ﴿و المؤمِنون کلٌّ آمَنَ بالله﴾[8] ؛ چون تصدیق به وجود خدای متعال است. اما اگر تصدیق به قول باشد، ایمان به قول باشد، در این جا با لام متعدّی میشود؛ مانند همان قضیهای که برادران حضرت یوسف به حضرت یعقوب گفتند که ﴿ما أنتَ بمؤمِنٍ لنا﴾[9] ؛ آن جا ایمان آوردن با لام متعدّی شده است، یعنی شما تصدیق به قول ما نمیکنی. در هردو به معنای تصدیق است؛ منتها در یکی تصدیق به وجود است و دیگری تصدیق به قول است. در آیه، چون تصدیق به وجود خدای متعال مستلزم تصدیق به قول خدای متعال هم هست، این جا آن تصدیق کامل را بیان کرده است که تصدیق تبعی هم به دنبالش بیاید؛ چون خدا خبر میدهد که این شخص نمّام است، ترتیب اثر نده؛ این معلوم است. این جا تصدیق به خدا را بیان کرده است که تصدیق قول خدا را هم در بر دارد. به هر حال ایشان میفرمایند که این آیه هیچ دلالتی بر حجّیّت خبر واحد ندارد «و فيه: أنّ الإيمان بمعنى التصديق القلبي، فإن كان متعلقاً بوجود شيء تكون تعديته بالباء، كما في قوله تعالى: "وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ" الآية و إن كان متعلقاً بقول شخص كانت تعديته باللام كما في قوله سبحانه: "وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ" و حينئذٍ تدل التعدية باللام بالاضافة إلى المؤمنين على إرادة تصديق قولهم، فلا شهادة للسياق على ما ذكر. لا يقال: على هذا لا يناسب تعديته بالباء في الجملة الاولى، لأنّ المصدّق به فيها إنّما هو قوله تعالى و إخباره عن نميمة عبد الله بن نفيل على ما تقدّم....»[10] .
این هم فرمایش این دو بزرگوار که حال عمدتاً عرض کردیم برای استفاده از معنای یک آیه باید سیاق آیه را در نظر بگیریم. سیاق این آیه یا آیات شبیه این که منافقین را مذمّت میکند در اثر برخوردهایی که با حضرت داشتند؛ خصوصاً در این جا به طور خاصّ؛ سیاق خبر و تصدیق به خبر نیست تا این که بحث حجیت کلام پیش بیاید. در این جا یک مسئله اخلاقی را مطرح میکند. مدح نبیّ اکرم (ص) که آن حضرت برای منفعت مؤمنین، این گونه برخورد میکند که شاهدش هم ﴿قل أذُنُ خیرٍ لَکُم﴾[11] گوش خیر به نفع شماست که ترتیب اثر به سخنان شما نمیدهد. بحث حقوقی در این جا مطرح نیست. سیره عقلاء، عمدتاً یک مسئله حقوقی را مطرح میکند؛ این نکته حائز اهمّیّت است؛ به این معنا که عقلاء وقتی که یک امری را، به آن صحّه بگذارند، بر آن ترتیب اثر میدهند و ترتیب اثر را هم میخواهند. این را اصطلاحاً گفته میشود یک امر حقوقی است که به نوعی ضمانآور و بازخواستکننده است. اما این جا به این معنا نیست که جنبه حقوقی و بازخواست کردن و امثال این ها را داشته باشد، بلکه جنبه اخلاقی دارد.
خبر اسماعیل، فرزند امام صادق (ع) به این صورت است که دنانیری داشته است که از قریش میخواست به طرف یمن برود که پول را میخواست به او بدهد که با آن معامله کند. حضرت، امام صادق علیهالسلام متوجّه شدند و فرمودند: «یا بُنَیَّ ما بَلَغَک أنَّه یَشرَبُ الخَمرَ»؛ به تو نرسیده است که او شرب خمر میکند. «قال سمِتُ النّاس یقولون»؛ از مردم شنیدهام. بعد حضرت به این آیه تمسّک میکنند: «یا بُنَیَّ إنَّ الله عزَّ و جَلَّ یقولُ یؤمِن بالله و یؤمنُ للمؤمنین»؛ بعد میفرمایند که خود حضرت توضیح میدهند: «یصَدِّقُ الله و یُصَدِّقُ للمُؤمنین فإذا شَهِدَ عندَک مسلمُونَ فصَدِّقهم و لا تأمَن مِن شارِبِ الخَمرِ»[12] ؛ وسائل جلد 13، باب 6، حدیث 1. در این جا حضرت به قول مؤمنین، ترتیب اثر دادهاند به این معنا که وقتی که چیزی را میشنوی، جای احتیاط است؛ نه این که بخواهند بفرمایند که با این سخن، یکی از راههای اثبات شارب الخمر بودن شخص، گفتن افراد است بدون شهادت و... .
بنابراین، در این جا ترتیب اثر شهادت مقصود نیست؛ بلکه گوش دادن به سخن مسلمین است که این جای احتیاط دارد؛ لذا فرمودند که «لا تأمن مِن شارِب الخَمرِ»؛ نمیخواهد بفرماید که با سخنان آنها شرب خمر اثبات میشود. پس باید آن سیاق کلام را توجه کرد که مرحوم آخوند (ره) هم به آخر کلامشان به این روایت به همین جهت تمسّک کرده و بیان کردهاند. خلاصه این هم یکی از آیاتی است که به نظر میرسد سیاقش دلالتی بر حجّیّت خبر واحد ندارد. در ادامه، حال یک قسمتی از فرمایش مرحوم آخوند را عرض میکنیم تا مطالب دیگر در این رابطه را إن شاء الله در جلسات بعد.
به ادلّه مختلف تمسّک شده است بر حجیّت خبر واحد؛ حال غیر از سیره عقلاء و این چند آیه که بعضیها این آیات را دلالتش را تامّ ندانستهاند بر حجیّت خبر واحد، به روایات تمسّک میشود. مرحوم آخوند میفرمایند که اخباری که دلالت بر اعتبار خبر واحد میکند، طوائف مختلفی هستند که مطالب گوناگونی را در بر دارند؛ الّا این که اشکال شده است که چطور میتوان بر این روایات تمسّک کرد بر حجیّت خبر واحد؟ چون این ها خودشان اخبار آحاد هستند و اتّفاق بر یک لفظ یا یک معنا ندارند؛ یعنی لفظشان اتّفاق ندارند، اتّفاق معنوی هم ندارند؛ تا این که بگوییم تواتر لفظی یا معنوی دارند تا با تمسّک به روایت متواتر که حجّیّتش قطعی است، حجیّت خبر واحد را اثبات کنیم «و هي و إن كانت طوائف كثيرة - كما يظهر من مراجعة الوسائل و غيرها - إلّا أنّه يشكل الاستدلال بها على حجّيّة أخبار الآحاد بأنّها أخبار آحاد، فإنّها غير متّفقة على لفظ و لا على معنى فتكون متواترة لفظا أو معنى»[13] .
لکن یک کلامی دارند بر این که اگرچه تواتر لفظی یا معنوی ندارند؛ اما تواتر اجمالی که دارند؛ چون ما از میان همه این روایات که گویشهای مختلفی دارند، علم به صدور بعضیهایش از جانب ائمّه علیهالسلام پیدا میکنیم؛ یعنی در واقع با یک دلیل علمی، حجیّت یک راه غیر علمی را اثبات میکنیم؛ بنابراین میفرمایند که مقتضای این تواتر اجمالی این است که آن خبری که میگوید، چون اخبار متعدّد است؛ بعضی از اخبار میگوید خبر ثقه، برخی دیگر میگوید خبر شیعه، بعضی از اخبار میگوید خبر عادل. آن روایاتی که مضمونش اخصّ است، حجیّت را دلالت میکند و آن خبر عادل ثقه است. این مضمونش اخصّ از روایات دیگر است. وقتی که ما با این تواتر اجمالی، آن روایتی را که مضمونش اخصّ است را حجیّتش را اثبات کردیم، از این تعدّی میکنیم به آن روایتی که این خصوصیت را ندارد؛ فقط ثقه است و دیگر عادل نیست که شیعی باشد مثلاً؛ بنابراین با این روش، ما میتوانیم حجیّت خبر واحد ثقه را از طریق تواتر اجمالی اثبات کنیم. این خلاصه فرمایش مرحوم آخوند که بی اشکال میدانند تمسّک به اخبار را برای حجیّت خبر واحد ثقه «و لكنّه مندفع: بأنّها و إن كانت كذلك، إلّا أنّها متواترة إجمالا، ضرورة أنّه يعلم إجمالا بصدور بعضها منهم عليهم السّلام، و قضيّته و إن كان حجّيّة خبر دلّ على حجّيّته أخصّها مضمونا، إلّا أنّه يتعدّى عنه فيما إذا كان بينها ما كان بهذه الخصوصيّة و قد دلّ على حجّيّة ما كان أعم فافهم»[14] .
پرسش: آن روایاتی که میگوید خبر واحد ثقه، آیا در عرف و معاملات هم عقلاء همین را میگویند که فقط ثقه را باید قبول کنیم؟
پاسخ: قهراً این چنین است دیگر؛ عقلاء به هر خبری ترتیب اثر نمیدهند. باید اطمینان داشته باشند.
• اگر در معاملات و امور عرفی بخواهیم این را بگوییم، عسر و حرج لازم میآید؛ از کجا بفهمیم که این شخص ثقه است یا نیست؟
• در کدام امور؟
• در همین امور عرفی، غیر از روایات که خبری را برایمان میآورند. مثل این که احراز عدالت امام جماعت در واقع خیلی سخت است.
• خوب یک نشانههایی دارد دیگر؛ آن نشانهها را باید برویم. همین طور نمیپذیرند. مثلاً امام جماعت را میگویند که آن کسانی که به او اقتدا کردهاند را باید انسان مظنهای ببرد که این ها انسانهای مؤمن هستند و به هر کسی اقتدا نمیکنند؛ یا با آن معاشرت داشته باشند. آن دیگر بحث راهش است؛ اما به هر حال یک نوع اطمینان به عدالت باید باشد. این جا هم همچنین است.
• یعنی آیا با حصول اطمینان، ثقه بودن ثابت میشود؟
• بله دیگر؛ یعنی ثقه بودن، اطمینان را برای انسان میآورد که این نوعاً با واقع موافق است و ملاکش هم این است. اگرچه گاهی تخلّف میکند؛ اما ملاک آن تطابق اغلبی خبر است با واقع که باید یک نوعی ثقه بودنش احراز شود.
حال مطالب دیگران را إن شاء الله در جلسات آینده عرض خواهیم کرد که آیا میشود طبق روش مرحوم آخوند به اخبار تمسّک کرد برای حجّیّت خبر واحد یا خیر.