درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1402/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیّه / تقسیم مباحث اصول / حالات مکلّف نسبت به حکم شرعی

 

نظر مختار در سیر و دلیل ورود به مسائل اصولی

بحث در مباحث مقدماتی در ورود به بحث اصول عملیه است که کأنّه فلسفه و حکمت اینکه ما از اصول عملیه بحث می‌کنیم چیست؟ به نظر می‌رسد که بعد از بیان نظرات این بزرگواران، مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و حضرت امام و مرحوم آیت الله خویی که این کلّیات مباحثی است که در این رابطه فرموده‌اند، به ذهن می‌رسد که سیر این مباحث را باید به نوعی دنبال کنیم که از کجا شروع می‌شود که البته در بعضی از این فرمایشات هم به آن توجّه شده است؛ مانند فرمایش حضرت امام (ره). اما نظر این است که اساساً چرا وارد بحث مسائل اصولی می‌شویم؟ و جریان مباحث اصولی برای چیست؟ خوب عمدتاً به جهت این است که ما تکالیفی را که از جانب شارع مقدّس داریم، باید بررسی کنیم که چگونه است؟ پس اوّل به حال مکلّف توجه می‌کنیم در ارتباط با تکالیفی که خدای متعال برای ما معیّن کرده است.

 

مباحث اصولی در صورت قطع به حکم شرعی

در این رابطه، یا ما قطع به حکم پیدا می‌کنیم یا خیر. حال بحث از قطع به حکم پیدا کردن هم دو جور است: بعضی‌ها بحث قطع را در این قسم از مباحثشان، جای دیگر را در ذهنم نیست، منحصر کرده‌اند به ملازمات عقلی که در اجرای ملازمات عقلی اگر ما جنبه اثباتی داشته باشیم و بگوییم که عقل حکم می‌کند به ملازمه بین وجوب ذی المقدّمه و مقدّمه، این جا حکم قطعی به احکام شرعی پیدا می‌کنیم. خوب آن یک بحث است که بحث کلّی است. اما آن که در این جا باید به آن توجّه کنیم، قطع به احکام شرعی است؛ یعنی می‌دانیم که در واقع احکامی هست و بعدش هم به یک سری از احکام، قطعاً علم داریم. احکامی که کلّیاتی که در قرآن کریم هست، در سنّت قطعیه هست. آن وقت بحث از ملازمات قطعیه، به نظر می‌رسد که متفرّع بر این بحث می‌شود که یکی از مباحث مورد قطع، آن می‌شود.

در این جا مباحث بعدی را هم باید توجه کرد؛ اگر بحث از قطع اجمالی و علم اجمالی می‌شود، باید دید که اصلاً جای این بحث کجاست؟ به نظر می‌رسد که جای بحث، در بحث قطع نیست؛ همان‌طور که بعضی‌ها هم اشاره کرده‌اند؛ ظاهراً حضرت امام هم اشاره کرده‌اند. جای این بحث، در بحث شکّ است که حال عرض خواهیم کرد.

بنابراین، مقداری که ما در بحث قطع از آن بحث می‌کنیم، آن مباحثی است که به احکام شرعیه قطع پیدا می‌کنیم. این قطع در چه حیطه‌ای است؟ مسائلی که در رابطه با قطع است.

 

مباحث اصولی در صورت عدم قطع به حکم شرعی و دسترسی به طریق معتبر

بعد اگر قطع به حکم نداشتیم، آن جا بحث از این می‌آید که آیا ما راه معتبر داریم نزد شرع مقدّس یا خیر؟ که اثبات شد که ما راه معتبر به طور قطع، لااقل یکی داریم و آن هم خبر موثوق الصدور است. آن وقت مباحثی که در رابطه با این طریق معتبر بحث می‌شود، باید در این جا از جهت جایگزینی قرار بگیرد؛ مثل بحث تعادل و تراجیح و بعدش هم که منشأ شکّ، تعارض نصّین در بحث اصل برائت گفته شده است، در مرحله اوّل جای جواب دادن به تعارض نصّین و بحث از آن در بحث امارات باید مورد توجّه قرار بگیرد؛ چون از فروع حجّیت اماره به حساب می‌آید؛ لذا در مرحله اوّل باید در این جا مورد توجّه قرار بگیرد. البته اگر کسی در بحث تعارض نصّین قائل به تساقط شود و عامّی هم در کار نباشد، آن جا حال بحث می‌شود که ما رجوع به برائت کنیم یا احتیاط کنیم که در بحث برائت هم به این نکته توجّه می‌شود. پس بنابراین به نظر می‌رسد که بحث از تعادل و تراجیح هم همانطور که حضرت امام (ره) هم در طرحی که ارائه کرده‌اند، این را تذکّر داده‌اند در چینش مباحث اصولی که هرچه این چینش، چینش منطقی‌تر باشد، مباحث بهتر جا می‌افتد.

در بین پرانتز، هر علمی تشکیل می‌شود از توجّه به هدف و موضوع و مسائل. این، مجموعه این علومی است که ما با ذهنمان به آن نیاز داریم و دسته بندی می‌کنیم علوم را. حال این که ملاک امتیاز موضوع است یا غایت؟ آن بحث دیگری است؛ اما به هر حال هر علمی از این سه امر تشکیل شده است؛ علم اصول هم به همین صورت. آن وقت این علوم هرچه نظام ورودش دقیق تر باشد، مباحثش بهتر جا می‌افتد. از این نظر این بحث‌ها را در این جا مطرح می‌کنند.

خوب این مرحله دوّم که ما راهی برای رسیدن به تکلیف برای مکلّف داریم؛ اثبات می‌کنیم که این راه را داریم.

 

مباحث اصولی در حالت شکّ مکلّف

مورد سوّم آن جایی است که ما طریق معتبری به دست نیاوریم که تکلیف شارع را از آن طریق به دست بیاوریم. این جا حال شکّ مکلّف مطرح می‌شود که شکّ در تکلیف دارد. حال مقصود از شکّ هم اعم از آن امر مساوی و ظنّ غیر معتبر است. این را هم باید توجّه کنیم. ظنّ غیر معتبر را هم شامل می‌شود که اگر کسی ظنّ غیر معتبر به حکمی داشته باشد، آن هم محلّ بحث مورد سوّم است. حال در این مورد که ما شکّ در احکام شرعیه داریم، گاهی بحث از مقتضای حکم عقلی می‌شود در این جا که عقل در این جا چه می‌گوید؟ وقتی که ما راهی به تکلیف نداشتیم، حکم می‌کند به لحاظ قاعده قبح عقاب بلابیان به برائت عقلی – که این جانب مولا مراعات می‌شود که مولای حکیم قبیح است بلا بیان عقوبت کند. از این جهت به برائت عقلی حکم می‌کند – یا بگوییم که منشأ حکم عقلی در این جا قائل به احتیاط شویم به این جهت که باید مکلّف احراز کند تکلیف مولا را و این که مأمورٌ به را آورده است یا قائل به تخییر عقلی شویم. غرضم این است که این بحث برائت عقلی یا احتیاط عقلی در موطن شکّ، در تکلیف از جانب مولاست و به نظر می‌رسد که در مرحله اوّل از آن بحث می‌شود در بحث برائت. بعد می‌آییم ببینیم که مقتضای بیان شارع در این جا چیست؟ آن وقت آیا به برائت تمسّک کنیم یا استصحاب؟ اگر در احکام شرعیه بتوانیم استصحاب جاری کنیم. یعنی به این معنا که در وقتی که نبودیم حکمی نداشتیم، حال هم که مکلّف شده‌ایم آیا آن حکم شرعی هست یا نیست؟ شکّ در جریان حکم شرعی.

پرسش: در بحث شکّ؟

پاسخ: یعنی ما مقتضای حکم عقل را بررسی می‌کنیم؛ بررسی حکم عقلی. این که حال رجوع می‌کنیم یا خیر، آن بحث دیگری است. از جهت روال بحثی داریم این مباحث را می‌چینیم که طبیعت مباحث چه طور به نظر می‌رسد که باید چیده شود.

در همین جا گاهی شکّ ما در مورد است. علم به حکم شرعی داریم که فلان مایع نجس است، خمر نجس است؛ اما این که حال این مورد خاصّ خمر است یا خیر؟ این می‌شود شکّ در متعلّق. شکّ در متعلّق، به نظر می‌رسد که جایش این جاست که علم اجمالی، بحثش را باید در این جا مطرح کنیم. چون به هر حال بحث شکّ مطرح می‌شود؛ اگر چه آن جا علم هم مطرح هست. به لحاظ بحث قطع که در جای خودش بحث شد که اگر قطع به حکم باشد یا اجمالاً یا تفصیلاً به هر حال تنجّز را می‌آورد. اما بحث اساسی علم اجمالی در این موطن، شکّ است و بحث برائت است یا در این جا بحث احتیاط مطرح می‌شود.

 

سه محور اصلی مباحث اصولی

بنابراین، به نظر می‌رسد که ما مباحث علم اصول را بر این سه محور اصلی باید قرار دهیم: یک) مباحث قطع و آن هم عمدتاً قطع تفصیلی که اجمالاً قطع اجمالی هم پرداخته می‌شود؛ اما عمده بحث به آن جنبه دیگر علم اجمالی است که شکّ باشد. دوّم) بحث امارات و مباحثی در رابطه با امارات. حال در این رابطه، مباحثی که در رابطه با امارات مطرح می‌شود، دو گونه مباحث است: یک مباحثی که مربوط به الفاظ امارات است که ظهور الفاظ در چیست؟ امر در چه ظهور دارد؟ نهی در چه ظهور دارد؟ این ها یک سری از مباحثی است که مربوط می‌شود به آن طرقی که برای رسیدن به تکلیف به نحو متعارف برای انسان مطرح می‌شود و آن همین راه لفظی است دیگر که از ناحیه مولا لفظی صادر شده باشد و بحث دیگر این که این طریق در مرحله اوّل چه طریقی است؟ که بحث از خبر واحد مطرح می‌شود، بحث از ظنون دیگر، ظنّ انسدادی و امثال‌ذلک، بحث اجماع، شهرت که بحث از خبر واحد و حجیت آن، مباحثی است که باید در بحث امارات و حجیّت امارات، با این دیدگاه مورد توجّه قرار بگیرد که خود این راه، چه قدر برای ما حجیّت دارد؟ طریقیّت دارد؟ اوّل راه لفظی و بعد راه لبّی که آیا آن هم ما داریم یا نداریم؟ اجماع به نوعی راه لبّی است، شهرت راه لبّی است. غرض این است که چینش این گونه مباحث به نظر می‌رسد که باید این جا مورد توجّه قرار بگیرد.

پرسش: خبر واحد هم لبّی محسوب نمی‌شود؟

پاسخ: خیر، اجماع. خبر واحد لفظی است که در مرحله اوّل به آن اعتناء می‌شود؛ لذا در بحث امارات اوّل به مسئله خبر واحد توجّه می‌شود. جهتش هم به نظر می‌رسد که این است که ما راه متعارف و عقلائی برای حصول به تکلیف و رسیدن به تکلیف که جایگزین علم باشد و تکلیف را منجّز کند، این است.

 

وظیفه بررسی حالات مکلّف بر عهده مجتهد

پس بنابراین نگاه کنید که محور همه این مباحث حال مکلّف است. حال مکلّف ایجاب می‌کند که در رابطه با توجّه به تکلیف یکی از این حالات برایش پیدا می‌شود و یکی از این احکام بر آن به طور متعارف بار می‌شود. منتها چه کسی این حالات را بررسی می‌کند؟ این حالات برای همه هست؛ چه مجتهد و چه عامّی. بررسی این حالات کار هر کسی نیست که این حالات چه وظایفی را برای مکلّف می‌آورد؟ درکش اجمالاً برای همه هست؛ اما این که به صورت تفصیلی و به صورت این که وظیفه بیاورد، کار هر کسی نیست. این را باید کسی که در این مباحث توغّل دارد، این ها را بررسی کند؛ این وظایف و احکام را بررسی کند که این جا گفته شده است که مجتهد قواعد اصولی را اعمال می‌کند و الّا قواعد اصولی در همه حالات مکلّفین اجرا می‌شود و به نوعی روش ارتباط با تکالیف مولاست؛ حال چه شارع باشد و چه موالی عرفیه باشد.

 

فطری و عقلائی بودن مباحث اصولی

با این روندی که عرض کردیم به نوعی به دست می‌آید که این روش، یک روش فطری است که حال می‌گوییم عقلائی. روش عقلائی عمدتاً تکیه می‌کند به آن خواستگاه‌های فطری بشر. خواستگاه ها انواع مختلف است. این را توجه داشته باشیم. یک وقت بحث‌های عقلی صرف است که سرجای خودش، یک وقت خیر، این مباحث مدرکه عمومی بین مردم است؛ عقلائی یعنی این که بر عقلانیّتشان تکیه می‌کند که این روابط را چگونه درک می‌کنند؟ روابط بین مولا و عبد. آن پشتوانه‌های برهانی هست منتها این روابط اقتضاء می‌کند که باید تبعیت کند، مولا امر می‌کند و خاصیت مولا مولویت است و امر کردن است؛ حال رسیدن به امر مولا چه طور است؟ مباحث اصولی در این جا جایگاه پیدا می‌کند.

پرسش: این که شارع معصوم است و مولاهای دیگر معصوم نیستند آیا در این روند تأثیر نمی‌گذارد؟

پاسخ: خیر، اصلش همین است. این روند را دارد. به هر حال یک قانون گذاری می‌آید قانونی را جعل می‌کند و ما باید برای تأمین زندگی اجتماعی‌مان عمل کنیم. چطور به این قانون اطّلاع پیدا می‌کنیم؟ یا قطع پیدا می‌کنیم. یک وقت خیر، راهی را عقلاء معیّن کرده است. یک وقت هم شکّ داریم. این ها طبیعی است.

غرضم این است که برائت عقلیه هم به نوعی بحث فطری می‌شود که اوّل عرض کردم که انسان این را درک می‌کند، حال اعمالش چیز دیگر است اما درکش به این صورت است. پس این مسائل اصولی با این بیانی که عرض کردیم یک مسائل فطری می‌شود که در نظام اجتماعی و در روابط بین مولا و عبد این حالات مطرح می‌شود برای مکلّف، حال ما این حالات را چه طور جواب دهیم؟ کار هر کسی نیست و این جا عالمان می‌آیند این ها را بررسی می‌کنند.

بین پرانتز این که هر علمی این چنین است. علوم ادبی هم این چنین است. ادبیات را عموم مردم هم به کار می‌بندند؛ اما این که متوجّه باشد این فاعل است این مفعول، فاعل خاصیّتش این است و مفعول خاصیّتش چیست؟ این ها را مفصّلاً نمی‌دانند؛ اما یک قواعدی را مراعات می‌کنند در تبادل مفهومی و همین طور مباحث منطقی هم به همین صورت است. مباحثی است که اصل درک‌های کلّی و جزئی و استدلال و... هست؛ منتها عده‌ای می‌آیند این را قالب بندی می‌کنند. مباحث عقلی و فلسفی هم همچنین است. مباحث فطری است منتها در آن حیطه قوی و همین طور مسائل علوم تجربی هم به همین صورت است؛ انسان ارتباط دارد. منتها بعضی‌ها این نحوه ارتباط را بعضی‌ها حساس می‌شوند و می‌روند سراغ آموزشش. خوب راهی هست که انسان تحقیق کند در جزئیات و به آن آگاهی‌های خاصّ می‌رسد با موضوع خاصّ؛ آن وقت یک کسی هم قوّت ذهن دارد و می‌آید علم تدوین می‌کند. مدوّن علم، خالق نیست. مدوّن یک برجستگی که دارد این است که آن مدرکات انسان را از روابط خاصّ می‌آید تنظیم می‌کند. موضوع خاصّ، هدف خاصّ، مسائل خاصّ. پرانتز بسته، روی آن خیلی باید دقت کنید.

پرسش: آیا خواستگاه قوانین، عبد و مولاست؟

پاسخ: بله قوانین مؤظّفی، خواستگاهش خود عمل مکلّفین است که قواعد خواستگاه آن عمل است.

     عقل فطرتاً به سمت قوانین حرکت می‌کند. عقل یک اشراف می‌خواهد.

     نه دیگر، جنبه‌های مختلف دارد. همه جنبه‌ها را بگیرید. به حسب ظاهر می‌خواهد منضبط باشد؛ اما از یک طرف هم می‌خواهد آزاد باشد. این حقیقت جویی از فطریات بشر است، کمال جویی از فطریات بشر است. منتها به این طرف که جنبه دنیایی و خودخواهی شکل می‌گیرد، آن بحث‌های روانکاوی‌اش است. آن می‌خواهد آزاد باشد و استعمار کند و استثمار کند؛ باز هم قانونمند است منتها قانون را خودش می‌داند. می‌گوید منم قانون! و شما باید از من اطاعت کنید. آن جا ها انحراف پیدا می‌کند. پس این امور فطری را نباید با آن انحرافات مخلوط کنیم. این مسائل فطری است و اگر درست پیش بیاییم مسائل خوبی را به دست می‌آوریم. این اجمال قضیه تا مباحث دیگر که عرض کردیم.

 

منشأ اوّلیه بحث برائت

در بحث برائت، منشأ اولیه آن فقدان نصّ است و بعد اجمال نصّ. تعارض نصّین می‌افتد در بحث تعادل و تراجیح. این که مرحوم شیخ فرموده‌اند که یا مبدأش تعارض نصّین است و عده‌ای هم بیان کرده‌اند، به نظر می‌رسد که خیلی مناسب نباشد. چون ما بحث نصّ داریم، اماره داریم، آن جا باید حکمش را معیّن کنیم. آن وقت یا تخییر است یا ترجیح است و در نهایت اگر کسی قائل به تساقط شد، آن جا بحث برائت پیش می‌آید. پس این که ما صرفاً بگوییم که یکی از منشأهای برائت تعارض نصین است، در ردیف آن ها خیر. این در مرحله بعد قرار می‌گیرد و همین طور منشأ برائت تردّد طرفین. این تردّد طرفین علم اجمالی می‌شود. پس یا منشأ برائت فقدان نصّ است یا اجمال نصّ است که این دو مربوط به شبهه حکمیه می‌شود. تعارض نصّین باز به نوعی به شبهه حکمیه بر می‌گردد اما تردّد مورد به شبهه موضوعیه برمی‌گردد. پس ما هم در شبهه حکمیه بحث از برائت داریم و هم در شبهه موضوعیه؛ منتها مورد شبهه موضوعیه تردّد مورد است. این جایگاه‌هایش را باید خوب توجّه داشته باشیم. این اجمال طرحی که به ذهن می‌رسد که مسائل اصولی را باید بر این سه امر تنظیم کنیم.

اشکال: چرا منشأ برائت را می‌روید سراغ نصّ؟ منشأ برائت را این بگیرید که انسان اصل را در کارش بر این قرار می‌دهد که تکلیفی متوجّهش نیست. یا برعکس، برویم روی این که انسان همیشه خود را مکلّف می‌داند. جای بحث اوّل باید در آن جا تعیین تکلیف شود که شما یا اشتغال ذمّه را می‌دانید و حقّ الطّاعة را مقدّم می‌دانید یا برائت عقلیه را. حال اگر در آن جا قصّه معلوم شد، در عمل یا نصّی پیدا می‌شود یا نمی‌شود یا این که چقدر باید بگردیم دنبال نصّ یا اصلاً نگردیم دنبال نصّ.

پاسخ: نگاه کنید اگر ما این مسئله را محور قرار دهیم، دیگر بحث از امارات هم نباید کنیم. یعنی بگوییم حقّ الطّاعة محور این مباحث است از جهت عقلی، دیگر هر جا که احتمال دهیم طاعتی هست باید برویم. عقل این را می‌گوید که حال بحث از امارات کنیم، تعادل و تراجیح امارات، همه این ها دور ریخته می‌شود.

     شما نگاه را برگرداندید به نگاه فطری و بعد هم روابط را بردید روی مولا و عبد، خوب بقیه ساختار را هم در همین...

     بله، غرضم این است. مسئله حقّ الطّاعة هست؛ اما از آن طرف هم عقل می‌گوید که مولا حکیم است. این حقّ الطّاعة باید مبرِزی داشته باشد و نمی‌تواند بدون مُبرِز باشد. پیامبران را آورده است و این ها مبرزش است. این هم هست؛ بنابراین، آن به طور مطلق نیست؛ لذا بحث آن مبرز و راه می‌شود. یا راه قطعی است یا راه غیر قطعی است که جایگزین راه قطعی می‌شود یا موطن شکّ است.

     باید اوّل اصالة الإحتیاط را بررسی کنیم بر اساس نگاه حقّ الطّاعة، بعد بیاییم سراغ برائت.

     این در واقع مسلّم است که وقتی که عقل حکم کرد در جای خود که مولا باید اطاعت شود و ما هم باید اطاعت کنیم، بعدش این مسئله پیش می‌آید که در چه چیزی اطاعت کنیم؟ ما که نمی‌دانیم؛ باید برویم سراغ راه و راهبر. راه و راهبر این طریق را برای ما از طرف مولا آورده‌اند. این ها تقریباً مسلّم است. این جا دیگر در بحث اصول از آن بحث نمی‌شود؛ بحث اصولی نیست. این بحث عقلی است که در جای خودش با این مقدّمات مسلّم است که ما باید راهی به سوی طاعت از ناحیه مولا پیدا کنیم.

اشکال: این چینش مباحث که فرمودید که اگر دلیل معتبر نبود اوّل مقتضای دلیل عقلی نگاه می‌شود و بعد مقتضای اصول، این مستلزم این است که ما یک بخش را جدا کنیم که احتیاط عقلی و برائت عقلی بررسی شود و جای دیگر از...

پاسخ: خیر، در همین بحث برائت است؛ منتها اوّل برائت عقلی و احتیاط عقلی بحث می‌شود. در همین جاست؛ منتها ترتیب بحث این است که ما آیا عقل طبق این میزان حکم به برائت می‌کند یا احتیاط؟ حال در شرع ببینیم که چه مقداری نسبت به این حکم عقل امضاء هست؟

بحث امروز تا این جا. إن شاء الله در بحث فردا ادامه مباحث را عرض خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo