درس کفایة الاصول استاد سید محمد واعظموسوی
99/06/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید/ لفظ/
مقصد پنجم
مطلق ومقید
بحثی را که قرار است در خدمت شما عزیزان باشیم بحث کفایه است از اول مقصد پنجم که در رابطه با مطلق ومقید و بعد مجمل ومبین خواهد بود.
ازباب یادآوری عرض میکنم در اول کفایه مرحوم آخوند فرمودند: ما این کتاب شریف را بر هشت مقصد تنظیم کردیم؛ منتها یک مقدمهای قبل از هشت مقصد و یک خاتمهای بعد از هشت مقصد در مقدمهاش خاطر شریفتون هست یک سری مباحث منطقی وادبی را که در بحثهای اصولی به آنها نیاز داریم مطرح کردند 13 امر را آنجا آوردند که از تعریف وموضوع گرفته تا آخرش بحث دقیق ومفصل مشتق، مقدمه سه چهار ماهی معمولا از نظر زمان درسی طول میکشد تا خوانده شود؛ آن وقت فرض این است که شما مقصد اول را که در رابطه با اوامر بود خواندید، مقصد دوم را در رابطه با نواهی بود، مقصد سوم که در رابطه با مفاهیم بود پشت سر گذاشتید و مقصد چهارم که عام وخاص بود، الان رسیدیم به مقصد پنجم که در رابطه با مطلق ومقید است، منتها این را معمولا محشین اینجا تذکر میدهند که لازم بود برای خود مطلق ومقید یک مقصد، وبرای مجمل و مبین یک مقصد دیگری تعبیر بشود.
یعنی اینها را در دو مقصد مستقل قرار میدادند اما چون بحث مجمل ومبین خیلی کوتاه است آخوند دیده نمیارزد مقصدی را برای آن قرار بدهد، مجمل ومبین را در قالب یک فصلی در همین مقصد پنجم خواهند آورد. حالا در این مقصد که از مطلق و مقید بحث خواهد شد ابتدا وارد میشویم در تعریف مطلق، برای مطلق تعاریف مختلفی گفته شده اما مرحوم آخوند خواهند فرمود که ما همان تعریف مشهور را (می پذیریم) چون خواهند فرمود:
تعریف مرحوم آخوند از مطلق" المطلق ما دل علی شائع فی جنسه " این تعریفی است که ایشان برای مطلق میآورند، مقید را تعریف نمیکنند درمقابل مطلق، مقید معلوم میشود ، ما دل لا علی شائع فی جنسه، خود مطلق اگر ریشهیابی بکنیم اسم مفعول باب افعال است از اطلاق، در لغت به معنی رها ، آزاد، بی قید و بند در مقابل مقید که به بند کشیده، زندانی؛ ما موصوله است از موصولات عامه است اما این ما به قرینه صلهاش که گفته دَلّ، معلوم میشود که مراد از آن لفظ است، ما دلّ یعنی لفظی که دلالت میکند.
لفظ یا مطلق است یا مقیداین بحث را در مقصد پنجم در عموم و خصوص داشتیم آنجا میگفت عمومیت و خصوصیت از اوصاف لفظ است. میگوییم این لفظ یا عام است یا خاص، اینجا هم وقتی اطلاق و تقیید از خصوصیات لفظ شد؛ یعنی میگوییم لفظ بر دو قسم است: از یک نظر یا مطلق است یا مقید است.
مطلق ومقید بودن از اوصاف و تقسیمات لفظ است البته ما، با توجه به معنایی که دارد کما آنکه در اصول مظفر و الموجز خواندید متأخرین نظرشان این است که صِرفِ لفظ، نیست لفظِ تنها نیست با توجه به حکم، حکم اگر به این متعلق به تمامه تعلق گرفته است یعنی متعلق تمام موضوع حکم اگر باشد لفظ ما اینجا مطلق است مثلا اعتق رقبة، رقبه تمام موضوع وجوب عتق است اما اگر تمام موضوع نیست، جزئی از موضوع است چیز دیگری هم دارد مثلا گفته است: «اعتق رقبة مؤمنةً» اینجا رقبه مطلق نیست چون تمام موضوع نیست پس وقتی تعریف میکنیم، از موصول مشترک ما استفاده شده به قرینه صله اش که دلالته معلوم میشود از این ما لفظ اراده شده پس اطلاق و تقیید از اوصاف لفظ است، دلّ علی شائع فی جنسه، باز شیوع در جنس که به آن برسیم.
جنس دراصطلاح منطقیاولاً ببینید جنس در منطق اصطلاحی در مقابل اصطلاحاتی مانند نوع و فصل و عرض خاص و عرض عام است ، در منطق میگفتید کلی در یک تقسیم بر دو قسم و نهایتاً میشد پنج قسم، یا کلی ذاتی است یا عرضی، اگر ذاتی باشد یا تمام ذات است که به آن میگفتیم نوع یا جزء مساوی ذات است که به آن می گفتیم فصل، یا جزء اعم ذات است که به آن میگفتیم جنس، عرضی هم یا اختصاص به نوع خاص دارد که به آن میگفتیم عرض خاص یا خاصه یا اختصاص به نوع خاص ندارد که به آن میگفتیم عرض عام، برای نوع مثال انسان میزنند، به فصل مثال میزنند به ناطق، به جنس مثال میزنند به حیوان، به عرض خاص مثلا مثال میزدید به ضاحک به عرض عام هم مثل خیلی از مثالهای که میتواند عرض عام باشد مثل: سفید بودن ، سیاه بودن، و امثال این.
جنس در اصطلاح اصولیاما اینجا جنس در اصول به همان معنای لغوی است نه به معنای منطقی جنس یعنی لفظی که بر معنای عام دلالت میکند پس اینجا یعنی دلالت برمعنای عموم ، فرقی نمیکند همه این پنج قسم را شامل است، حتی صنف را هم جنس خواهیم گفت پس در واقع وقتی میگوییم جنس است یعنی صلاحیت دلالت بر بیش از یک نفر را در مقابل جزئی دارد ، در واقع همان کلی را اینجا جنس میگوییم ، پس حمل صدقش بر کثیرین جائز است، پس اگر فرض صدقش بر کثیرین جائز باشد فرقی نمیکند خواه نوع باشد خواه فصل باشد خواه جنس باشد، عرَض خاص یا عرَض عام باشد همه اینها را جنس میگوییم خوب شائع فی جنسه پس شیوع دارد ما دلّ علی معنایی که شائع پس معنای مطلق معنای شائعی است اما شایع نامحدود نیست در عین شیوع محدودیتی دارد محدود در جنس خودش است .
دلالت لفظ مطلقپس مطلق لفظی است که بر معنایی که شیوع در جنس خودش دارد دلالت میکند پس ما لفظ است دلّ دلالت میکند علی شائع یعنی علی معنیً شائعٍ فی جنسه برمعنایی که در جنس خودش یا در آن کلی خودش دلالت میکند لذا مثلا شما لفظ رجل را یا کتاب یا انسان ... همه اینها از الفاظ مطلقند ، دل علی شائع فی جنسه صلاحیت دارد بر زید گفته شود بر عمرو گفته شود، بر خالد و بر بکر گفته شود بر همه آنها قابلیت اطلاق به معنای لغویش یعنی گفتن را دارد پس این مطلق است زیرا صلاحیت صدق برافراد متعدد از جنس خودش را که رجولیت است را داراست، پس به این ترتیب به این اندازه مرحوم آخوند اکتفا خواهند کردخواهند فرمود.
اشکال صاحب فصول
چه کنیم که بعضیها مثل صاحب فصول گفته است: این تعریف نه اطراد دارد یعنی مانع افراد است و نه انعکاس دارد، (یعنی )جامع افراد نیست اشکال کردند بر این تعبیر پس مطرد نیست منعکس هم نیست اما اشکال صاحب فصول ره بر این تعریف، این تعریف مانع اغیار نیست یامطرد نیست اطراد ندارد،چرا؟
قول صاحب فصولالفاظی را ما داریم که این ویژگی در آن اونها هست پس شاملشون میشود، پس الفاظی مانند من یا ما یا ایّ استفهامیه خصوصیت شیوع در جنس را دارنداین معنا را دارند، مثلا من دخل فی الدار؟ بر هر ذوی العقلی قابل اطلاق دارد یعنی زید دخل ، عمرو دخل ، یا در غیر ذوی العقول از ما استفهامیه استفاده میکنیم ، ماکتبتَ؟ مافعلتَ؟ برای تک تک افراد ش در غیر عاقل اطلاق میشود، پس شیوع در جنس را دارد اما هیچ کس اینها را از الفاظ مطلق حساب نکرده وهمه می گویند اینها از عمومات اند ؛ تعریف اگر تعریف درستی باشد، مطلق که نباید عام را شامل بشود باید عام خارج شود، پس این تعریف شما مانع اغیار نشد، اغیار داخل شدند این اشکالی در تعریف است، پس ایشان فرمودند این مانع اغیار نیست،این موارد را نباید شامل میشد که شده است.
اشکال دیگر صاحب فصول رهاین تعریف جامع افراد هم نیست یعنی منعکس نیست انعکاس ندارد مثلا: اسم جنس همه میگویند از الفاظ مطلق است مثل لفظ رجل، خود ما هم از رجل مثال زدیم، اما چنین نیست که دلّ علی شائع فی جنسه بریک فرض تطبیق میکند نه درشیوع پس حرفی را که فرد مسلم خودشه همه قبول دارند که اسم جنس، مطلق است، تعریف باید جامع افراد میشد جامع اش نشد او را دربرنگرفت.
رد اشکال صاحب فصولبخاطر همین مرحوم آخوند میگوید صاحب فصول این اشکال را کرده و نقض ابرام در این رابطه زیاد شده بعضیها آمدند ابرام و پافشاری کردند این تعریف، تعریف درستی است واشکال ندارد و بعضیها نقض کردند که جامع افراد نیست، مانع اغیار نیست. مرحوم آخوند خواهند فرمود که این شرائطی که شما برای تعریف در نظر میگیرید در رابطه با تعریف حقیقی است. اگر تعریف، تعریف حقیقی باشد یعنی در جواب مای حقیقیه قرار بگیرد بله آن شرائطی که در منطق گفتید که مانع اغیار باشد، جامع افراد باشدمعرِف باید اجلای از معرَّف باشد دوری نباشد این شرائط راآنجا باید در نظر بگیریم.
شرح الاسمی بودن تعاریف در اصولاما تعاریفی که در علم اصول آورده شده تعریف حقیقی نیستند تعریف لفظی اند، پس شرح الاسمی هستند شرح الاسمی یعنی تبدیل یک لفظ به لفظ دیگری که دارای معنای روشنتری است، این را مخاطب بهتر میفهمد، تبدیل میکنیم به لفظی که مخاطبمان آن را بفهمد والا نمیخواهیم ذاتیات را بیان کنیم، در مقام بیان حد تام و ناقص یا رسم تام و ناقص که تعاریف حقیقی هستند نیستیم ما میخواهیم لفظی را به لفظی که طرف با آن آشناست لذا معمولا مثال هدایه را میزنند، مثلا میگویید:
سُعدانة نَبتٌ، سُعدانه یک نوع گیاه خاص است آن خاری که روی دیوار میروید، نبت یک معنای اعمی دارد هر روئیدنی را نبت میگوییم وچون نبت را میشناسیم و سُعدانه را نمیشناسیم در مقام بیان ذاتیات هم که نیستیم به این صورت تعریف میکنیم اینجا هم ما نمیخواهیم جنس وفصل را بیاوریم که شما بگویید جامع افراد ومانع اغیار نیست بلکه ما میخواهیم این لفظ را تبدیل کنیم به الفاظی که با ذهن شما آشناست در واقع میخواهیم لفظ را شرح الاسم بکنیم و توضیح بدهیم تا آن لفظ، معنایش برای شما کشف بشود .
خوب وقتی ما در مقام تعریف حقیقی نیستیم و این شرائط، شرائط تعریف حقیقی است در تعریف شرح الاسم این اشکالات را کنار میگذاریم و لذا ما به همین اندازه اکتفا میکنیم چیزی که مهم است ما بدنبال الفاظی خواهیم رفت که الفاظ مطلقند.
آن الفاظ مطلق مانند اسم نکره اسم جنس ،الف لام دار که الفاظ مطلقاند به چه معنایی وضع شدند این مطلبی است که مر حوم آخوند در این چند سطر بیان میکنند.
المقصد الخامسالمطلق والمقیدپنجمین مقصد از مقاصد هشتگانه کفایه فی المطلق و المقید والمجمل والمبین. همه این چهارتا لفظ اسم مفعول هستند.منتها مجمل و مطلق دوتای اولی درهر تقسیمی اسم مفعول از باب اِفعالهستند، مقید و مبین دوتا دومیها اسم مفعول از باب تفعیل هستند. شایسته بود که دوتا مقصد جدا قرار داده شود منتها چون مجمل و مبین خیلی بحث ندارند به عنوان فصلی در همین مقصد به عنوان فصل پنجم خواهیم آورد.
اولین فصل:
تعریف مشهور از مطلقعُرّف المطلق بانه ما دلّ علی شائع فی جنسه[1] ، تعریف لفظ مطلق چنین است که آن لفظ مطلق، بأن المطلق ما به قرینه دلّ گفته شد چون لفظ دلالت به خلاف اقتضا، اگر میگفت یقتضی آنجا عقلی میشد اما وقتی میگوید دلّ، قرینه بر لفظ است ما؛ یعنی لفظی که دلّ علی شائعٍ فی جنسه، بر معنای شامل، از افراد جنس خود دلالت میکند. دلّ علی شائع، برمعنایی که شیوع در افراد جنس خود دارد، شامل افراد جنس خود است.
اشکال صاحب فصولبعد از این تعریف که همان تعریف مشهور است در رابطه با مطلق آوردهاند فمن فقد اشکل علیه بعض الأعلام، اشکال کرده است بر این تعریف، علیه بر مصدر بر میگردد علیه؛ یعنی علی التعریف، بر تعریف مطلق اشکال کرده است بعض الاعلام؛ یعنی مرحوم صاحب فصول قائل بعدم الإطّراد است ، یعنی تعریف مانع اغیار نیست اطراد ندارد و مانع اغیار نیست غریبهها را شامل است. مثل مَن استفهامیه، مای استفهامیه، ایّ استفهام[2] یه، اینها مطلق نیستند اما این تعریف شامل آنها است چون آنها هم در شائع فی جنسه دلالت میکنند. با این که مطلق نیستند بلکه از الفاظ عموم هستند این یک اشکال، أو الإنعکاس، گفته این تعریف منعکس نیست؛ یعنی همه افراد خود را در بر نمیگیرد، بعضی از افراد خارج ماندند، جامع افراد نیست. چون الفاظی که برخود ماهیت دلالت دارند مثل اسم جنس که بر ماهیت موجود در ذهن دلالت میکند وقتی ماهیت موجود در ذهن است دیگر درافراد شیوع ندارد. در حالی که همه قائل هستند که اسم جنس مطلق است، مطلق است یعنی به چه معنا است، خواهیم رسید که بر ماهیت مبهمه مهمله دلالت میکند و آنچه در ذهن است برافراد دلالت نمیکند که این را باید شامل میشد اما شامل نمیشود، تعریف این را دربرنمیگیرد.
بعد ( صاحب الفصول) اشکال کرده واطال الکلام فی النقض والابرام، بحث را طولانی کرده در رابطه با نقض نسبت به این اشکال والابرام، اثبات این تعریف، این تعریف فلان قوت وفلان ضعف را دارد.
اما آخوند ره میفرماید که: فقد نبّهنا فی غیر مقام[3] ( یعنی چند جا آگاهی دادیم نه فقط یک جا) علی أنّ مثله شرح الاسم، بر اینکه مثل این تعریف، تعریف حقیقی نیست که بخواهد شرائط تعریف حقیقی مثل جامعیت ومانعیت و اجلی بودن ودوری نبودن را داشته باشد نه، تعریف حقیقی نیست شرح الاسم است نه تعریف حقیقی وهو (یعنی این شرح الاسم فقط تعریف شد تعریف شرح الاسمی) مما یجوز الّا یکون بمطردٍ و لا منعکسٍ (از آن تعریفهایی است که میتواند مطرد نباشد مانع اغیار نباشد اغیار را هم شامل بشود منعکس نباشد جامع افراد نباشد که افراد خودش را در بر نگیرد اصلا، خوب وقتی این تعریف شد شرح الاسم لازم نیست شرائط تعریف حقیقی را داشته باشد پس ما شما را اینجا معطل نمیکنیم در تعریف) فالأولی الإعراض عن ذلک ( شایسته تر اینست که اعراض کنیم از تعریف مطلق به همین اکتفا کنیم وبرویم سراغ الفاظ که ببینیم برای چه معنایی وضع شدند بررسی کنیم معانی الفاظی که مطلق شمرده شدند به بیان ما آن معنایی که ) وُضع له بعض الالفاظ التی (وضع شده برای آن معنا بعضی از الفاظی که ) یطلق علیها المطلق (یطلق اول یعنی گفته میشود بر آن الفاظ المطلق نایب فاعل مطلق )عن غیرها ( از غیر الفاظ مطلق مثل علم جنس).
علم جنس را ولو از الفاظ مطلق حساب نمیکنند اما معنایش را ما در کفایه بررسی خواهیم کرد؛ یا مفرد معرَّف باللام اگر لام، لام استغراق باشد مطلق نیست بلکه عام است بعضی از الفاظ مطلق وبعضی را به مناسبت، که از الفاظ مطلق نیستند تا ببینیم معنایشان چیست؟
پس جلسه بعد انتظار داریم الفاظی که مطلقند و بعضی از الفاظ دیگر را مثل علم جنس ومعرَّف باللام را مرحوم آخوند برای ما معنا کند. بحث معنوی بکنیم که این الفاظ اصلا برای چه معنایی وضع شدند تا بعد برسیم به مقدمات حکمت و اطلاق وغیره، پس اول میرویم سراغ بعضی از الفاظ چون برمبنای قبض السلطان بحث میکند که الفاظ اصلا برمعنای مطلق وضع شدند وبعد آخوند خواهد فرمود که نه ما معتقد به وضع نیستیم؛ حالا برمسلک دیگران میخواهیم بحث را پیش ببریم پس معنای الفاظی که مطلقند یا غیرآن الفاظ مطلق مما یناسب المقام که شایسته مقام و جایگاه بحث هستند.