< فهرست دروس

درس کفایة الاصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

99/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقید/الفاظ مطلقه/اسم جنس، انواع کلی

 

الفاظ مطلقه

وارد بحث الفاظ مطلقه شده بودیم. مرحوم آخوند در تعریف مطلق زیاد وارد نشدند برای اینکه این تعریفها شرح الاسمی است، در این میان الفاظی را که به عنوان الفاظ مطلقه مطرح کردند بررسی می‌کنیم تا ببینیم به چه معنایی وضع شده اند.

 

اسم جنس

اولین لفظ از الفاظ مطلقه، اسم جنس بود ونظر آخوند ره این که اسم جنس دلالت بر صرف معنا یا مفهوم درواقع ماهیت مهمله و مبهمه یا به تعبیر دیگر ماهیت لا بشرط مقسمی وضع شده است نه ماهیت لابشرط قسمی یا مثلا بشرط شئ وبشرط سریان.

جلسه گذشته به شرط سریان را رد کردند که اگر به شرط سریان باشد ما در همه موارد استعمالات اینها که حمل می‌کنیم در قضایای متعارفه باید قائل به تجرید بشویم در حالیکه کسی این حرف را نزده است.

رد آخوند بر لابشرط قسمی بودن اسم جنس

آخوند ره برای تبیین نظر خودش گفته این اگر برای دلالت بر ماهیت لابشرط قسمی وضع شده است نه مقسمی این را هم قبول نداریم لذا دلیل دومی برای مدعای خودش می‌آورد، و نظر کسانی که قائل انداسم جنس برای ماهیت لا بشرط قسمی است را رد می‌کند.

آخوند ره می‌فرماید که اسم جنس برای دلالت برماهیت لابشرط قسمی نیست، توضیح لابشرط قسمی یعنی در مقام وضع، ماهیتی را به همراه ملحوظ دیگر لحاظ کرده است.

بنابر این در مثل لفظ رجل و انسان وحیوان که اسم جنس هستند فقط بر خود ماهیت ، اما با قطع نظر از آن ملحوظ دیگر وضع شده اند. یا مثلا رقبه، برای ماهیت عبد وضع شده است. واضع ایمان و کفرعبد را تصور کرده ولی این دو را شرط قرار نداده است و فقط خود ماهیت(عبد بودن)شرط است، و بر این ماهیت مطلقه وضع کرده است.

مرحوم آخوند می‌فرماید شما که می‌گویید اسم جنس برای ماهیت لابشرط قسمی وضع شده است، لازمه اش اینست که معنای ماهیت وطبیعت، همراه با یک قید لفظی باشد، که آن قید، نبود ملحوظ دیگر است، پس (اگرمعنای اسم جنس را لابشرط قسمی بدانیم) لا زمه اش اینست که معنای موضوع له اسم جنس، عبارت باشد از: ماهیتی که مقید به قید ذهنی عدم اشتراط لحاظ چیز دیگری است.

در لابشرط مقسمی، در مفهوم شئ، وجود یا عدم چیز دیگر، شرط نیست.

 

نظر آخوند در معانی حرفیه [1]

انواع کلّی

در علوم معقول می‌گویند کلی برسه قسم است: یا کلی طبیعی است یا کلی منطقی است یا کلی عقلی

کلی عقلی دارای مفهومی در مقابل دو کلی دیگر است، در واقع کلی طبیعی یعنی همان ماهیت، کلی منطقی یعنی همان تعریف کلی، ما لا یمتنع فرض صدقه علی کثیرین، کلی عقلی یعنی آن شئ را به نحو کلی درعقل تصور کنید دو جزء داشته باشد.

کلی عقلی در نظر آخوند ره

اصطلاح آخوند ره در مورد کلی عقلی اینست که چیزی مقیید به قید عقلی باشد اعم از اینکه جزئی باشد یا کلی باشد هرچیزی که قید جزئی داشت ایشان تعبیر می‌کند به کلی عقلی، ولو از نظر منطقی کلی نباشد، اینجا هم آخوند ره می‌گوید اگر مقید به قید شد کلی عقلی می‌شود، بنابر تعبیر آخوند ره، باید می‌گفت وجود ذهنی، ممکن است کلی باشد ممکن است جزئی باشد پس اینجا به جای وجود ذهنی ایشان به کلی عقلی تعبیر می‌کند ، که موطنش عقل است، لذا در قضایای متعارفه ای که به نحو حمل شائع هستند واسم جنس بر مصادیق خارجی خودش حمل شده است مثلا: زیدٌ انسان عمروٌ عالمٌ بکررجلٌ.

آخوند ره میگوید انسان یعنی همان حیوان ناطق، عالم یعنی من ثبت له العلم، رجل یعنی من ثبت له الرجولیة، قید ذهنی کنارش نیست چون اگر قید ذهنی کنارش باشد اینها مصداق خارجی است و اگر قید ذهنی داشت اینها موطن شان در ذهن است، وجود ذهنی می‌شود ، و می‌دانیم وجود ذهنی با خارجی دو صنف وجودند که متغایرند، در حالیکه وجود ذهنی با وجود خارجی دو وجود متغایرند، پس اگر این دو وجودشان متغایر باشد نمی‌توانند بر هم تطابق داشته باشند، لازمه اش اینست که هیچکدام از این قضایا قضایای حقیقیه نباشد، آن قید ذهنی باعث شد به اینجا برسیم، پس بگویید اسم جنس فقط وضع شده برای ماهیت دیگر مقید به اینکه چیزی که لحاظ شده است اعتبار نشود، این را در نظر نمی‌گیریم لا بشرط قسمی را نیاوریم، این هم دلیل دیگر آخوند که برای اثبات نظر خودش آورده است.

و کذا المفهوم للابشرط القسمی[2] یعنی همچنین وضع نشده اسم جنس برای مفهوم لا بشرط قسمی چون لا بشرط لحاظ شده چیزی با آن نباشد این لحاظ شده قید است فإنه یعنی مفهوم لا بشرط قسمی، کلیٌّ عقلیٌّ بیشتر محشین گفته اند نظر خود آخوند است والا باید می‌گفت موجودٌّ ذهنیٌّ لازم نیست حتما کلی باشد به هر حال وقتی کلی عقلی یا موجود ذهنی شد لا موطنَ له الا الذهن جایگاه موجود ذهنی فقط در ذهن است لا یکاد یمکن صدقه و انطباقه علیها ممکن نیست صدق این کلی عقلی وانطباق اش علیها یعنی علی الافراد ضمیر به افراد برمی‌گردد. چرا مفهوم لابشرط قسمی بر افراد صدق نمی‌کند چون او موجود ذهنی می‌شود و اینها موجود خارجی اند و ووجودشان با هم متغایرند. علت عدم انطباق وعدم حمل بداهةَ مفعول له است چرا مفهوم لا بشرط بر افراد صدق نمی‌کند بداهةَ أنَّ مناطَه ملاک در حمل چیزی بر چیز دیگر الاتحادُ بحسب الوجود خارجاً چون قضیه، قضیۀ متعارفه است در واقع حمل شایع است پس در بیرون بر مصداق حمل می‌کنیم در بیرون باید متحد باشند فکیف یمکن أن یتحدَ معها چگونه ممکن است متحد باشد با آن افراد، فاعل أن یتحد ما لا وجود له الا ذهناً ما یعنی مفهوم لا بشرط قسمی که فقط در ذهن موجود است آخوند ره با این بیان گفت معنای اسم جنس برای دلالت برماهیت لابشرط قسمی هم نیست برای این وضع نشده است این در رابطه اولین لفظ از الفاظ مطلقه که اسم جنس بود.

 

عـَلـَم جنس

اما دومین لفظ از الفاظ مطلقه که عَلم جنس است ودر ادبیات از علم جنس چنین مثال زده اند: اُسامه علم جنس برای جنس اسد است ثُعاله علم جنس برای ثَعلب است برای جنس ثعلب است یا امّ عِربه علم جنس برای جنس عقرب است.

فرق بین اسم جنس وعلم جنس

در فرق بین اسم جنس وعلم می‌گفتند که علم جنس از نظر علمای ادبیات برای اشاره به مفهوم جنس در ذهن وضع شده است به تعبیر دیگر علم جنس بر اسم جنس معهود در ذهن یعنی برای دلالت بر ماهیت که معنای اسم جنس است منتها ماهیتی که در ذهن از ماهیات دیگر جدا ومتمایز شده شناخته شده است، ماهیت معهود در ذهن اینجا دوباره قید ذهنی آمد، و برای اسم جنس شاهد آوردند مثل: اسد بر موجود خارجی دلالت دارد ومعهودیت ندارد به همین خاطر است که با چنین لفظی بدون اینکه علامت تعریف داشته باشد مثل الف لام، معامله معرفه می‌شود احکام معرفه براو بار می‌شود، مثل اینکه مبتدا واقع می‌شود.

چون لا یجوز الابتداء بالنّکره اگر نکره بود مبتدا واقع ‌نمی‌شد ولی او را مبتدا قرار می‌دهند.

مثلا می‌گویند اسامةُ جائت، علم جنس و شرط تعریف را دارد، غیر منصرف است لذا تنوین نمی‌گیرد یا ثعالةُ جائت اینکه مبتدا واقع می‌شوند معلوم می‌شود معرفه است یا مثلا صفتی که برایش می‌آورند بصورت معرفه ذکر میکنند چون صفت وموصوف در تعریف باید مطابقت کنند مثل جائت اسامة الغضبی .

علـَم جنس به معنای اسم جنس است منتها با یک چیز اضافه دیگر با قید ذهنی، قید تعین با قید تعین در ذهن، پس همان ماهیت منتها متعین ومعهود در ذهن شناخته شده در ذهن شد ، شاهد تعریف اینست که علامت تعریفی با آنها نیست اما احکام معارف بر آنها بار می‌شود.

نظر اخوند ره در مورد علم جنس

مرحوم آخوند خواهند فرمود نخیر عَلم جنس نیز همانند اسم جنس برای دلالت بر محض معنا یا ماهیت مهمله مبهمه یا ماهیت لا بشرط مقسمی وضع شده است، یعنی از نظر معنای موضوع له تفاوتی با اسم جنس ندارد مثلا همچنانکه اسد برای دلالت بر حیوان مفترس اسامه هم برای دلالت بر ماهیت طبیت حیوان مفترس وضع شده نه اینکه حیوان مفترس معین در ذهن، معین در ذهن نیست، گفته اینکه حکم معرفه را برعلـَم جنس بار می‌کنند این بخاطر معنایش نیست بلکه لفظ را معرفه حساب کردند تعریف، تعریف لفظی است پس اینکه حکم معرفه بر علَم جنس مترتب می‌شود،به خاطر معنی آن نیست بلکه صرفا ازباب تعریف لفظی است. همانگونه که بعضی از الفاظ را بدون اینکه علامت تانیث حقیقی ( ف ر ج) داشته باشد مؤنث بحساب می‌آورند، مثل شمس یا مثل نار یا مثل اعضای زوج بدن ید، رِجل، عین، اذُن، خود نفس اینها حکم مؤنث دارند یعنی ضمیر مؤنث به آنها برمی‌گردد، مثال یا ایتها النفس اشاره می‌کنید با اسم اشاره مؤنث، المطمئنة صفت مؤنث برایش می‌آورید بدون اینکه علامت تانیثی داشته باشد بدون اینکه در معنا مؤنث باشد، ما حکم مؤنث را برآن بار می‌کنیم، این را مؤنث لفظی می‌گوییم.

در علم جنس بدون اینکه از نظر معنا شناخته شده باشد معرفه باشد، فقط لفظش را قرارداد کردیم اینها را معرفه حساب بکنید .پس فرقی با اسم جنس ندارد، بعد از بیان این مطلب، مرحوم آخوند دو دلیل بر مدعای خودش می‌آورد که گفتیم اینجا تعین ذهنی دخیل نیست، علم جنس هم با اسم جنس فرقی ندارد ، اگر قید ذهنی جزء معنای علم جنس باشد یکی از دو مشکل پیش می‌آید (برای اینکه آن دو مشکل پیش نیاید ما حرف ادبا را قبول نکردیم):

    1. در قضایای متعارفه که به نحو حمل شائع صناعی علم جنس بر مصداق حمل می‌شود مثلا به فرد خارجی اشاره کرده می‌گوییم هذه اسامة، همان مشکلی که در لا بشرط قسمی داشتیم که اینجا تعین باشد، همان مشکل خواهد بود اگر تعین باشد، همان اصطلاح آخوند ره خواهد آمد کلی ذهنی کلی عقلی، پس هر جا علم جنس بر مصداق حمل شود مثل هذه اسامةُ در اینجور موارد باید قائل به تجرید ومجازیت باشیم تاحمل صحیح باشد چون علی الفرض علم جنس بر کلی عقلی دلالت میکند وموطنش عقل است، یعنی وجود ذهنی است، در حالیکه مصداق که اینجا موضوع قرار گرفته وجودش خارجی است. آیا وجود ذهنی وخارجی شرط حمل را دارند، شرط حمل چه بود؟ کی می توانستیم حمل کنیم؟ باید متحد باشند، وجود ذهنی غیر از وجود خارجی است، نه تنها اتحاد ندارند بلکه تغیر دارند لذا این دو وجود نه تنها شرط حمل را که اتحاد است ندارند بلکه تغایر دارند پس نمیتوانیم بگوئیم این حمل صحیح است مگر با تجرید به صورت مجاز، تکرار آنچه در لابشرط قسمی گفتیم .

    2. آیا این را قبول دارید در حالیکه هیچ متکلمی قائل نیست، در صورتی که قید ذهنی تعین را جزء معنای علم جنس بدانیم با حکمت وضع منافات دارد. حکمت وضع چیست ؟ حکمت وضع لفظ برای تفهیم وتفهّم است پس وضع الفاظ برای معانی به جهت تفهیم وتفهم است.اگر چنین باشد خلاف حکمت وضع است، چون لفظ را برای معنایی وضع کردید که هیچ وقت در آن معنا استعمال نمی‌شود همیشه باید تجریدش کنید و وضع لفظ برای معنایی که استعمال نمی‌شود به تعبیر ایشان حتی از آدم جاهل هم صادر نمی‌شود تا چه رسد به واضع حکیم ، البته اگر واضع را خدا بدانیم یا معصومین بدانیم، نتیجه: ولو ادبا گفتند برای آن ماهیت، مقید به قید ذهنی تعین، ولی ما می‌گوئیم نه لازم نیست دقیقا مثل اسم جنس برای دلالت بر خود ماهیت نه نفس معنا ومفهوم، ماهیت لا بشرط مقسمی فرقی با اسم جنس از این نظر ندارد. مثل مؤنث لفظی.

اما دومین لفظ از الفاظ مطلقه ومنها ( الفاظ مطلقه) علمُ الجنس کاُسامةَ[3] والمشهور بین العربیة ( علمای ادبیات ) أنه (علم جنس) موضوع للطبیعة نه مثل اسم جنس لا بما هی هی بل بما هی(طبیعت ) متعـیّنةٌ بالتّعیّن الذهنی پس این شد فرقش، چه جوری علم است مثل علمها که بر معنای جزءی وضع شدند این هم برمعنای جزئی وضع شده چون لحاظ جزئیت را می‌آورد،متعینة یعنی طبیعت متعینه معلومه فی الذهن ولذا بخاطر همین تعین ذهنی یعامل مع علم الجنس معاملةَ المعرفةِ حکم معرفه را به او می‌دهند مثلا مبتدا قرار می‌دهند ویا اگر موصوف شد صفتش را معرفه می‌آورند بدون ادات التعریف.

تا اینجا نظر مشهور ادباء.لکن التحقیق( آخوندره این را قبول ندارد) أنه (علم جنس) موضوع لصرف المعنی برای خود ماهیت مثل اسم جنس بلا لحاظ شئ معه اصلاً بدون اینکه چیزی با او لحاظ بشود کاسم الجنس از نظر معنای موضوع له والتعریف فیه ( علم جنس) معرفه بودن در این علم جنس لفظیٌّ صرفا مال لفظش است وکار به معنا ندارد کما هو الحال فی التأنیث اللفظی بدون اینکه در معنا علامت تأنیث باشد در تأنیث لفظی علامت لازم نیست فقط لفظا مؤنث است اینجا هم اسامه فقط لفظا معرفه است نه اینکه درمعنا هم معرفه باشد والاّ یعنی مع لحاظ شئ باشد.

اگرعلم جنس بالحاظ قید تعین باشد دو تا مشکل خواهد بود:

1. لما صحّ[4] حمله علی الافراد بلا تصرف و تأویلهر آینه صحیح نمی‌شود حمل علم جنس بر افراد خودش که در خارج هستند بدون تصرف ومجرد کردن لأنه ( علم جنس) علی المشهور علمای ادب کلیٌّ عقلیٌّ یعنی همان وجود ذهنی و قد عرفت ( اول بحث امروز یعنی وکذا المفهوم للابشرط القسمی فانه کلی عقلی لا موطن له الا الذهن ) أنه لا یکاد صدقه ( کلی عقلی) علیها (افراد)وقتی که کلی عقلی شد بر افراد که وجود خارجی اند نمی‌تواند صدق بکند در حالیکه ما هر روز این ها را انجام می‌هیم وهیچ مجازیتی هم پیش نمی‌آید مع صحة حمل علم الجنس علیها (افراد) بدون ذلک (تجرید وتصرف) کما لا یخفی (چرا تصرف نمی‌کنیم) ضرورةَ أنّ التصرف فی المحمول بإرادة لفظ المعنی بدون قیده (بدون تعین ذهنی)بدیهی است اگر بخواهیم در محمول یعنی علم جنس در مثال گفتیم هذه اسامة این اسامه را برافراد حمل کردیم باید در علم جنس تجرید بکنیم یعنی فقط بر ماهیت دلالت ‌کند قید ذهنیش نیست تا بتواند حمل بشود تعسّفٌّ (خبرأنّ التصرف) چنین تصرفی مشکل است چون دلیلی بر این تصرف نداریم لایکاد یکون بناء القضایا المتعارفةَ علیه ( تصرف در محمول کار عاقلانه ای نیست) مع أنّ وضعَه لخصوص معنیً گذشته از اینکه وضع کردن علم جنس برای معنای خاصی که معین در ذهن است که معنی، یحتاج الی تجریده أن خصوصیته عند الاستعمال هر جا استعمال می‌کنیم حتما باید تجرید بکنیم وضع بشود برای خصوص معنایی که همان تمیز ذهنی احتیاج دارد به مجرد کردن لفظ از آن معنا، از خصوصیت آن معنی، عند الاستعمال این وضع (خبر أنَّ) لایکاد یصدر عن جاهل فضلا عن الواضع الحکیم تا چه برسد به واضعی که حکیم است واضع حکیم در صورتی است که بگوئیم واضع کلمات خدا یا معصومین هستند والا اگر واضع دیگری در نظر بگیریم این اشکال وارد نمی‌شود.

 


[1] اصولیون معتقدند هر معنای نسبی که بر ارتباط میان دو مفهوم مستقل دلالت کند، معنای حرفی است؛ پس معانی وهیئت ها، چه هیئت جمله ناقصه وچه هیئت جمله تامه، از مصادیق معانی حرفی به شمار می‌آید.سایت ویکی فقه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo