درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1400/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/العام المخصص /ادامه بحث تقسیم مطلق

ادامه بحث تقسیم مطلق:

پس از آنکه روشن شد که آنچه در إرتباط با ماهیت إطلاق و جریان مقدمات حکمت، و نتیجه‌گیری إطلاق است، در موارد مختلف به‌طور مساوی و یک‌نواخت جریان پیدا می‌کند و تفاوتی بین موارد مختلف وجود ندارد. ممکن است این سؤال پیش آید که: پس چگونه در خطابی مانند " أعتق رقبة " به اتیان یک فرد إکتفاء می‌شود؟

جواب: إکتفاء نمودن به اتیان یک فرد در مقام موافقت امر مولا، إرتباطی به بحث إطلاق ندارد، بلکه مربوط به مسئله دیگری است؛ زیرا وقتی مولا، طبیعت " عتق رقبة " را از مکلف طلب می‌کند، با توجه به تحقق طبیعت در ضمن یک فرد، با عِتق یک فرد، موافقت امر مولا حاصل می‌شود، چرا که هر فردی از طبیعت به عنوان یک جزئی از کلی آن طبیعت است و روشن است که وقتی مکلف یک فرد از طبیعت را (با هر خصوصیتی که دارد) آزاد کند، دستور مولا را إطاعت کرده است؛ زیرا به حکم عقل، " الطبیعة توجدُ بوجود فردمّا ".

از آنچه گفتیم، روشن شد که در خطابی مانند "أعتق رقبة" دو حکم وجود دارد:

    1. قرینه عامّه‌ای به نام "مقدمات حکمت" که نتیجه‌اش تمام موضوع بودنِ "رقبة" است، بطوری که قید دیگری مثل "ایمان" در موضوع حکم دخالت ندارد.

    2. هرگاه طبیعتی مأمورٌبه واقع شود و مکلف در صدد إمتثال امر برآمده و مصداقی از مصادیق طبیعت را ایجاد نماید، طبیعت، تحقق پیدا نموده و إمتثال امر حاصل شده است و این بدلّیت ربطی به إطلاق نداشته، بلکه در إرتباط با قاعده عقلی " الطبیعة توجدُ بوجود فردمّا " است.

لازم به ذکر است که این قاعده عقلی در صورتی جریان پیدا می‌کند که دلیلی بر تعدّد وجود نداشته باشد، مثل اینکه در خطاب " أقم الصلاة لدلوکِ الشمس..." تَکَثُّر و تعدد در نماز ظهر لازم نیست، بلکه به یک نماز إکتفاء می‌شود.

اشکال در مورد إطلاق شمولی: در مورد این قسم از إطلاق که مسئله شمول مطرح می‌شود و خطاب "أحل الله البیع" را به معنای خطاب "أحَل الله کلَّ بیع" می‌دانند با توجه به اینکه خطاب دوّم بر شمول و عموم إستغراق دلالت می‌کند، لازم است در خطاب مطلق (خطاب اوّل) نیز شمول نسبت به افراد (هر چند به صورت إجمالی) مطرح باشد و با توجه به اینکه در خطاب عام، وجود لفظ "کل" که از الفاظ عموم است بر شمول افراد مدخول "کل" (هرچند به نحو اجمال) دلالت می‌کند ولی در خطاب "أحل الله البیع" لفظ "بیع" بر طبیعت و "ال" بر "جنس" دلالت می‌کند، پس شمول از چه چیزی استفاده می‌شود؟

روشن است که در این خطاب، لفظی که بر شمول وجود ندارد، فلذا همان‌گونه که قبلاً نیز متذکّر شدیم، مشمولیت نیز همانند بدلیت ارتباطی به اطلاق ندارد.

ممکن است گفته شود: هرگاه طبیعتی بخواهد تحقق پیدا کند، لازم است در ضمن افراد و خصوصیات فردیه محقق شود، پس طبیعت با افراد خودش متّحد است، همان‌گونه که در علم منطق نیز می‌گویند: " الحق انّ وجود الطبیعی عین وجود إفراده ".

در جواب این مطلب می‌گوئیم: ما هم این حرف را قبول داریم، امّا بحث این است که در مقام وضع، لفظ "بیع" برای دلالت بر طبیعت و ماهیت وضع شده بدون اینکه ذرّه‌ای از خصوصیات فردیه در آن مورد ملاحظه قرار گرفته باشد، بطوری که حتّی قبل از خصوصیات فردیه، پای "وجود" نیز در میان نیست، درست همانند لفظ "انسان" که برای دلالت بر ماهیت "حیوان ناطق" وضع شده نه برای دلالت بر "حیوان ناطق موجود" و از اینجا که ماهیت‌های ممکنه را متساوی‌النسبة نسبت به وجود و عدم می‌دانیم، بدون اینکه رجحانی برای یکی از دو طرف ثابت باشد.

نتیجه: الفاظی مانند "انسان" و سائر أسماء اجناس برای دلالت بر ماهیت وضع شده‌اند، هرچند هر ماهیتی نخواهد وجود پیدا کند وجودش در ضمن افراد خواهد بود و به نحوی با افراد متحد می‌شود که نمی‌توان ماهیت را از خصوصیات فردیه جدا نمود و حمل ماهیت بر فرد مثل " زیدٌ انسانٌ" یک حمل شائع صناعی است که ملاکش اتّحاد در وجود خارجی است، امّا باید دانست که "إتّحاد در وجود خارجی"، مطلبی است، و "مفاد لفظ بودن"، مطلب دیگری است، لذا هرگز لفظ "انسان" دلالت بر "زید" نمی‌کند.

پس در خطابی مانند ""أحل الله البیع" لفظ "بیع" برای دلالت بر نفس طبیعت و "ال" برای إفاده جنس است و چیزی که بر افراد طبیعت دلالت کند وجود ندارد و حال آنکه شمول در ارتباط با مصادیق و افراد است و از این روست که می‌گوئیم: شمولیت نیز مانند بدلیت ربطی به اطلاق ندارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo