درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1401/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقيد/تعريف المطلق /اعتبارات ماهیت

اعتبارات ماهیت: در فلسفه، ماهیت را بر سه قسم دانسته‌اند، لابشرط، بشرط شیء و بشرط لا.(الحکمة المتعاله ج2ص16، شرح المنظومه، قسم منطق ص95، نهایةالدرایة ج1ص264-265 و فوائدالاصول ج1ص566، مناهج الوصول ج2ص282-284، محاضرات ج5ص344-346)

اصولیین در توضیح این مطلب گفته‌اند: تصور نشود که این اقسام دارای واقعیت و حقیقت هستند بلکه این تقسیم بستگی به لحاظ و تصور ماهیت دارد، انسان وقتی ماهیتی را ملاحظه می‌کند، گاهی خود ماهیت را ملاحظه می‌کند و گاهی ماهیت را تقیید به وجود چیز دیگر ملاحظه می‌کند و گاهی ماهیت را با تقیید به عدم چیز دیگر ملاحظه می‌کند؛ لذا یک ماهیت دارای اعتبارات و ملاحظات گوناگونی است.

    1. گاهی ماهیت از آن جهت که فلان ماهیت است، ملاحظه می‌شود و تمام نظر به نفس ماهیت و ذات معناست به گونه‌ای که هیچ خصوصیتی با آن مورد لحاظ قرار نمی‌گیرد یعنی از تمام ماسوی قطع نظر شد، یعنی از لفظ "انسان" فقط حیوان ناطق اراده شده و بس (مختار آخوند ره).

    2. گاهی ماهیت با خصوصیتی از خصوصیات مورد ملاحظه و مقایسه قرار می‌گیرد به این صورت که وجود آن خصوصیت در اثبات یک حکم برای طبیعت دخالت دارد یعنی طبیعتی که مقید به وجود چنین خصوصیتی باشد دارای حکم است که در این صورت، طبیعت به شرط شیء گفته می‌شود و دارای دو شعبه است.

     ممکن است آن خصوصیت از جنس خود ماهیت نباشد مثل اینکه انسان مقید به عالم یا عادل بودن موضوع یک حکم واقع شده باشد مثلاً "رقبه" به قید ایمان یا علم یا عدالت، محکوم به حکم شده و روشن است که چنین قیودی از جنس خود انسان و رقبه نیستند.

     ممکن است آن خصوصیت از جنس خود طبیعت باشد مانند تعبیراتی از قبیل: ارسال، سریان، شمول و شیوع داشتن و عموم بدلی بودن، مثلاً انسان مقید به قید مرسل و مطلق بودن و جاری و ساری بودن در تمام افراد، موضوع حکم قرار گیرد و روشن است که ارسال و سریان طبیعت هم از جنس خود طبیعت است و از آن، جدا نیست (گویا مشهور اصولیها موضوعٌ‌له اسم جنس را طبیعت مطلقه و مرسله با قید مرسل و مطلق بودن، می‌دانند).

    3. گاهی ماهیت با خصوصیتی از خصوصیات مورد ملاحظه و مقایسه قرار می‌کیرد به این صورت که عدم وجود آن خصوصیت در ثبوت حکم برای طبیعت، نقش دارد یعنی موضوع حکم طبیعت مقید به عدم آن خصوصیت است که در این صورت "طبیعت بشرط لا" گفته می‌شود و مانند صورت دوم دو فرض دارد:

     گاهی آن خصوصیت از جنس خود طبیعت نیست مثل وصف "فاسق نبودن" "کافر نبودن" و... که عالم به قید "فاسق نبودن" اکرامش واجب است، عتق رقبه به قید "کافر نبودن" واجب است و خال آنکه قیودی مانند "فسق و کیفر" از جنس خود طبیعت (رقبه و عالم) نیستند.

     گاهی آن خصوصیت، از جنس خود طبیعت است مثل طبیعت با قید "عموم و شمول و سریان نداشتن".

    4. گاهی ماهیت با خصوصیتی از خصوصیات مورد ملاحظه و مقایسه قرار می‌گیرد ولی نه وجود آن خصوصیت در ثبوت فلان حکم برای طبیعت دارای نقشی است و نه عدم آن خصوصیت، مثل اینکه نماز بر مکلف واجب است (خواه عبد باشد یا حرّ، خواه غنی باشد یا فقیر، خواه زن باشد یا مرد،...) یعنی وجود یا عدم وجود این خصوصیاتِ مصنّفه نقش ندارد و از چنین ماهیتی به طبیعت لابشرط قسمس تعبیر می‌شود در قبال لابشرط مقسمی (محقق اصفهانی ره لحاظ چنین ماهیتی را در وضع اسم جن، اختیار نموده است).

توجه: در لابشرط قسمی، عنوان لابشرطیت در ضمن ماهیت ملاحظه شده به خلاف لابشرط مقسمی که چیزی جز ماهیت لحاظ نشده است.

به نظر ما: چون بحث در مورد وضع است و وضع هم از امور اعتباری است؛ زیرا واضع وقتی در مقام وضع یک لفظ برای یک معنا بر می‌آید لازم است هم لفظ و هم معنا را لحاظ نماید و نمی‌تواند به طور کلی مسئله "لحاظ و اعتبار" را کنار بگذارد فلذا هر چند در اصل وضع لفظ نمی‌توان "لحاظ" را نادیده گرفت اما ماهیتی که به عنوان معنای لفظ لحاظ شده به صورت ماهیت مطلقه‌ی غیر مقیده به خصوصیات است.

در نتیجه: موضوعٌ‌له در اسماء اجناس، نفس ماهیت آنهاست، یعنی واضع به هنگام وضه هرکدام از اسماء اجناس (انسان، رجل، شجر و..) نفس ماهیت خودِ آن اسم جنس را مورد ملاحظه ملاحظه قرار داده و افظ را برای دلالت برچنین معنائی وضع نموده است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo