درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1401/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقيد/تعريف المطلق /اسم نکره، اشکال بر فرمایش آخوند ره

اسم نکره: یکی دیگر از مصادیق مطلق، اسم نکره (مثل رجلاً) و نکره عبارت از معنای اسم جنس، با ضمیمه شدن تنوین تنکیر است.

البته لازم به ذکر است که نکره در صورتی که در سیاق نفی یا نهی واقعی شود، مثل: ما جاءنی من احدٍ (خبریه) ولاتضرب رجلاً (انشائیه) از الفاظ عموم به حساب می‌آید و قبلاً در بحث عام و خاص گفتیم که دلالت بر عموم در چنین موردی پیش از آنکه وضعی باشد عقلی است.

اما در صورتی که نکره در کلام مثبت استعمال شود دو شعبه پیدا می‌کند:

    1. ممکن است در جمله خیریه استعمال شود (رأیت رجلاً ، ﴿جَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى[1] ﴾ ، ﴿وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ [2] در این صورت نکره بر معنای جزئی حقیقی یعنی برفردی که در واقع و نفس الامر کاملاً معلوم و مشخص است دلالت می‌کند؛ زیرا این احکام خارجی که بر او مترتب شده، ترتب حکم بر شخص خارجی مشخص است، اما در ظاهر دارای اجمال و ابهام است و شخص جاهل در مورد او احتمالاتی می‌دهد که شاید فلانی یا بهمانی باشد

    2. ممکن است در جمله انشائیه استعمال شود (إضرب رجلا – اعتق رقبة) که در این صورت، از نظر آخوند ره چنین نکره‌ای به معنای طبیعت مقید به قید وحدت است (طبیعت را مدلول لفظ "رجل" و قید وحدت را مدلول "تنوین" می‌داند) و تفاوت اسم جنس و اسم نکره همین است که اسم جنس چون بدون تنوین است (رجل) بر نفس طبیعت بدون قید وحدت دلالت دارد که هم محتمل است به وجود یک فرد موجود شود و هم به وجود چند فرد موجود شود ولی اسم نکره با توجه به لحوق تنوین به آن (رجلٌ) بر طبیعت با قید وحدت دلالت دارد فلذا اگر دو فرد اتیان شود به دومی امتثال صدق نمی‌کند و زائد بر مطلوب مولاست؛ بنابراین منظور از طبیعت مقید به قید وحدت عبارت از حصه‌ای از یک طبیعت مانند (رجل) است که قابل انطباق بر حصص کثیره است و در نتیجه می‌توان از الفاظ مطلق به حساب آید.

آنچه گذشت ملحض فرمایش آخوند ره است (کفایةالاصول ج1 ص382) که مستفاد از آن، ثبوت دو وضع برای نکره است (یک وضع برای نکره در مقام اخبار – وضع دیگری برای نکره در مقام انشاء).

اشکال بر فرمایش آخوند ره:

اشکال اول: بعید است که واضع برای نکره دو وضع، یکی برای حالت إخبار و دیگری برای حالت إنشاء، انجام داده باشد همانگونه که محقق خوئی ره نیز می‌فرماید: ضرورة عدم تعدد الوضع فيها، بل هي موضوعة للطبيعة الجامعة بين جميع الخصوصيات فحسب و قد استعملت فيها دائماً، و الوحدة انما تستفاد من دال آخر - و هو التنوين للتنكير. فيكون من تعدد الدال.
و المدلول في مقابل التعريف و التنوين للتمكن، فان الاسم المعرب لا يستعمل في لغة العرب الا مع إحدى هذه الخصوصيات: الإضافة، أو التنوين، أو الألف و اللام فلا يستقر الا بإحداها حيث ان تمكنه بها.[3]

اشکال دوم: در قضیه خبریه‌ای مانند (جاءنی رجلٌ) سه چیز استفاده می‌شود " طبیعت و ماهیت، قید وحدت، اسناد مجیئ به طبیعت" و تعینی که آخوند ره مطرح می‌کند ربطی به نکره ندارد بلکه در رابطه با إسناد مجیئ خارجی به طبیعت رجل یعنی متکلم از یک واقعیت خارجی خبر داده که طبیعت مقید به وحدت، به سراغ این مخبر آمده است و تفاوت معنوی بین اخبار و إنشاء وجود ندارد منتهی نسبت دادن مجیئ خارجی به این طبیعت در مقام حکایت و إخبار بر تعین و تشخص آن طبیعت دلالت می‌کند.

نتیجه اشکال بر آخوند ره این است که: نکره (خواه در کلام خبری وارد شود و خواه در کلام انشائی) دارای یک معناست که همان معنای اسم جنس یعنی دلالت بر ماهیت است منتهی برای اینکه از اسم جنس متمیز شود قید وحدت نیز به آن ضمیمه می‌شود، اما این طبیعت در صورتی که در کلام انشائی واقع شده و متعلق امر واقع شود ( جئنی برجل) اطلاقش محفوظ است ولی اگر در کلام خبری واقع شده و فعل خارجیی مانن " مجیئ " به آن نسبت داده شود (جاءنی رجلٌ) این نسبت یک حکم در خارج به آن طبیعت، موجب تعیین می‌شود؛ فلذا وضع لفظ نکره برای دو معنا را قبول نداریم بلکه نکره برای دلالت بر یک معنا وضع شده و آن عبارت از " طبیعت مقید به قید وحدت " است بدون اینکه بین مقام اخبار و مقام انشاء تفاوتی وجود داشته باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo