درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1402/02/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /ادله اصالةالبرائة از روایات

ادله اصالةالبرائة از روایات:

دلیل دوم از ادله اربعه در اثبات اعتبار این اصل، سنت است، طرفداران جریان برائت در تکلیف ایجابی یا تحریمی در شبهات بدویه و شک در اصل تکلیف به روایاتی استناد کرده اند که عمده آنها پنج روایت است.

    1. حدیث رفع:

این حدیث که در مقام امتنان صادر شده از سوی شیخ صدوق ره به استناد خودش حریز بن عبدالله از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ.[1]

روشن است که این حدیث دارای سند صحیحی است و در بین روایات به کمتر حدیثی برخورد می کنیم که همانند این حدیث مورد عنایت فقهاء قرار گرفته و بدان استدلال شود؛ زیرا این حدیث نه تنها در بحث برائت از علم اصول مورد استدلال قرار گرفته در موارد متعددی از علم فقه نیز به آن استناد شده است مثلا: در مورد فراموشی جزء یا شرط در عبادات، به فراز "رفع النسیان" و در مورد معاوله اکراهی به فراز "رفع ... ما اکرهوا علیه" و در مورد اضطرار به خوردن چیز حرام، به فراز "رفع... مااضطروا الیه" استناد شده و کیفیت دلالت فقرات مختلف این حدیث مورد بحث واقع شده است کما اینکه در مانحن فیه، معرکةالآراء است، البته قبل از شروع به بحث، توجه به مقدماتی لازم است:

مقدمه اول: اراده معنی عرفی از عناوین و مفاهیمی که در قرآن و سنت استعمال می شوند:

عناوین و مفاهیمی که در کلام الهی و کلمات معصومین علیهم السلام استعمال شده در معانی عرفی خود به کار برده شده اند، مثلا وقتی خطابی مانند: "الدم نجس" صادر شود علماء می گویند: مراد از "دم" چیزی است که عرفاً خون به حساب آید بنابراین اگر پارچه ای با خون متنجس شود و پس از تطهیر رنگ خون باقی بماند چنین پارچه ای را پلک می شمارند؛ زیرا عرف، به این رنگ "دم" نمی گوید هر چند از نظر عقل، إجزاء کوچک خون در پارچه باقی است.

اولین عنوانی که در حدیث رفع به چشم می خورد، عنوان "رفع" می گویند: هرگاه پس از وجود یک شئ و اقتضاء بقاء آن، چلوی تإثیر مقتضی گرفته شود و مانعی از تأثیر مقتضی در بقاء، جلوگیری کند عنوان "رفع" تحقق پیدا کرده است به خلاف "دفع" که هر چند مقتضی برای وجود یک شئ تحقق پیدا کرده ولی قبل از اینکه آن شئ وجود بگیرد جلوی تأثیر مقتضی گرفته می شود.

فرمایش محقق نائینی ره (فوائد الاصول ج3ص337): ایشان معتقدند که لفظ "رفع" در این حدیث بدون هیچ مجازاتی در معنای "دفع" استعمال شده است.

رفع در حقیقت به معنای ممانعت از تأثیر مقتضی در زمان لاحق یا مرتبه لاحقه است؛ زیرا یک شئ ممکن همانگونه که در حدوثش نیازمند علت است در بقاء خود نیز به آن نیاز دارد؛ چون همان جهت امکان که مقتضی نیاز به علت و در حدوث شئ است در مورد بقاء نیز هست، بنابراین، آنچه در مرتبه ورودش بر شئ "رفع" نامیده می شود وقتی به اعتبار علت بقاء ملاحظه شود"دفع" گفته می شود؛ چون در حقیقت جلوی تأثیر مقتضی بقاء گرفته شده است، در نتیجه استعمال "رفع" بجای "دفع" مستلزم هیچ مجازاتی نیست.

بررسی فرمایش محقق نائینی ره:

    1. اگر مرادشان این است که نسبت بین دو لفظ "رفع و دفع" عموم و خصوص مطلق است یعنی هرجا رفع وجود دارد دفع نیز هست بر خلاف‌العکس، این معنای صحیح است ولی بر خلاف ظاهر کلام ایشان است؛ زیرا ظاهر فرمایش ایشان این است که رفع و دفع دارای یک معنا بوده و بین آنها نسبت تساوی وجود دارد.

    2. همانگونه که روشن است از عناوین استعمال شده در لسان ادله، معنای عرفی اراده می شود و تردیدی نیست که از نظر عرف دفع و رفع متبائن هستند و استعمال هر یک به جای دیگری جائز نیست مگر اینکه با وجود قرینه و به صورت مجازی استعمال شوند.

    3. شکی نیست که "ممکن" وجود است و بقاءاً نیازمند علت است و رفع به معنای جلوگیری از تأثیر مقتضی در بقاء است و در جائی استعمال می شود که وجودش در زمان اول مورد توجه باشد بر خلاف دفع که وجودش در زمان اول مورد توجه نیست و تمام توجه به ممانعت از تأثیر مقتضی است چون می دانیم که رفع به معنای برداشتن است که در صورت وجود شئ تحقق ظیدا می کند و به همین خاطر است که در برخی از موارد، ائمه به جای رفع از لفظ "وضع" که با حروف جر "علی" متعدی شده استفاده می کند و روشن است که در چنین مواردی نمی توان از وجود شئ در زمان اول صرف نظر کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo