< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

99/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /بیان سه تنبیه در خاتمه بحث از مفهوم شرط

 

بیان سه تنبیه در خاتمه بحث از مفهوم شرط

تنبیه اول: از آنجا که مراد از مفهوم شرط عبارتست از انتفاء سنخ و طبیعی حکم به هنگام انتفاء شرط، لذا لازم است دو اصطلاح را تبیین کنیم:

منظور از شخص حکم عبارت از حکم خاص و جزئی است که مقید به قیدی شده باشد مثلا در خطاب "إن جاءک زید فاکرمه" وجوب اکرام زید بر فرض آمدن حکم خاصی است که با وجوب اکرام وی در فرضهای دیگر تباین دارد و غیر از آنهاست.

منظور از سنخ یا طبیعی حکم عبارت از نوع و کلی حکم است که مقید به فرض خاصی نشده است بلکه از عمومیت برخوردار بوده و همه فرضها را شامل است مثلا اصل وجوب اکرام زید یک حکم کلی است؛ زیرا وجوب اکرام بر فروض مختلف (آمدن- احسان-عالم بودن-سلام کردن و...) را شامل است.

حال می‌گوئیم: منظور از مفهوم داشتن جمله شرطیه‌ای مانند "إن جاءک زید فاکرمه" این است که با انتفاء شرط (مجیئ) مطلق وجوب اکرام زید نیز منتفی می‌شود و اکرام زید مطلقا و در هیچ فرضی واجب نیست بطوری که اگر جمله شرطیه دیگری مثل "إن اکرمک زید فاکرمه" وارد شود مخصِص عموم آن مفهوم می‌گردد لذا بحث در دلالت جمله شرطیه بر انتفاء سنخ حکم و جزاء در نزد انتفاء شرط است نه انتفاء شخص حکم مجعول در جزاء.

لازم به ذکر است که انتفاء شخص حکم بر فرض انتفاء شرط، یک امر عقلی و مسلم است؛ زیرا هرگاه یک موضوع و یا جزء و یا قید آن منتفی شود حتما حکم خاص نیز منتفی می‌شود و ربطی به ظهور جمله شرطیه ندارد و از محل بحث خارج است.

نتیجه: بحث از مفهوم، در مورد ظهور یک جمله در انتفاء سنخ حکم است خواه در جمله شرطیه و یا وصفیه و یا لقبیّه و...

پس از اینکه روشن شد که بحث پیرامون جملاتی است که به حسب واقع و مقام ثبوت و حکم عقل، وقتی شرط منتفی می‌شود سنخ حکم قابلیت بقاء و انتفاء را داشته باشد مثل إن جاءک زید فاکرمه، که با نبود مجیئ زید، طبیعی وجوب اکرام از قابلیت بقاء برخوردار است، حال در چنین موردی بحث می‌شود که وقتی به حکم عقل و ثبوتا چنین چیزی ممکن است، در مقام اثبات و دلالت و ظهور، سنخ حکم منتفی می‌شود یا نه؟

به دنبال روشن شدن قاعده کلی در بحث مفهوم، مناسب است به مبنای شیخ ره [1] در تقریرات و شهید ثانی ره[2] در تمهید القواعد اشاره‌ای داشته باشیم که قائل به وجود مفهوم در قضایای شرطیه یا وصفیه یا لقبیّه در بابهای وقف، وصیت، نذر، قسم، عهد، اقرار و... شده و فرموده‌اند:

وقتی متکلم جمله لقبیه‌ای مانند وقفت داری علی اولادی را بگوید مفهومش نفی وقفیت از غیر اولاد است و نیز وقتی جمله شرطیه وقفت داری علی اولادی إن کانوا علماء را بگوید مفهومش انتفاء وقفیت به هنگام شرط عالم بودن اولاد است و همچنین در ابواب وصیت و نذر و عهد و اقرار و....

اشکالی که بر فرمایش این دو بزرگوار وارد است این است که هر چند انتفاء وقف و وصیت ونذر و... را از غیر متعلق آنها (از غیر اولاد، از غیر اولاد عالم و...) می‌پذیریم ولی این انتفاء از باب مفهوم شرط یا وصف یا لقب نیست برای اینکه سخن از باب اثبات و دلالت نیست، بلکه این انتفاء از جهت خصوصیتی است که در معنای وقف و وصیت و نذر و... أخذ شده است، مثلا در باب وقف، وقتی مالی بر عنوان عام یا خاص وقف شود قابلیت ندارد که مجددا به عنوان دیگری وقف شود؛ زیرا وقف به یکی از دو معناست "فکّ ملک – تملیک به موقوف علیهم" فلذا به محض تحقق وقف، واقف مال که مالک بود نسبت به آن مال، بیگانه می‌شود به طوری که نه او می‌تواند دوباره وقف نماید (زیرا قاعده این است که: الوقف فی الملک) و نه آن مال می‌تواند دوباره آزاد شود وگرنه تحصیل حاصل لازم می‌آید که محال است و یا در صورتی که دوباره تملیک شود اجتماع دو مالک مستقل بر مملوک واحد لازم می‌آید که محال است و در باب وصیت و نذر و اقرار و... نیز چنین است.

پس در اینگونه قضایا، به حکم عقل، انتفاء این عناوین از غیر متعلق، تحقق پیدا می‌کند و نوبت به مقام اثبات و دلالت نمی‌رسد، فلذا از موضوع بحث در مفهوم، خارج است.

 


[2] تمهید القاعد، 14 قاعده 25.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo